بزرگ ترین، بروز ترین، و جامع ترین سایت دانشجویی با ما همراه باشید. این سایت دارای نشانه اعتماد می باشد.

نمونه قولنامه ، مبایعه نام ، اجاره نامه املاک و خودرو

نرم افزار

نظرسنجی سایت

کدام بخش از سایت مورد استفاده شما قرار گرفت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 122
  • بازدید دیروز : 194
  • بازدید کل : 717007

تحقیق زندگینامه سنائی( دانش یاران)


تحقیق زندگینامه سنائی( دانش یاران)

زندگینامه سنائی

 

ابوالمجد مجدود بن آدم سنائي غزنوي، عارف بزرگ و شاعر نامدار دوره غزنويان. در حدود سال 473 هجري در غزنه به دنيا آمد. ابتدا به مدح پادشاهان غزنوي مانند بهرامشاه پرداخت؛ اما ناگهان تغيير فکر و رويه داد و به سير و سلوک آغاز کرد و رديف بزرگترين شاعران تصوف قرار گرفت و از نخستين شاعران بزرگ عارف بشمار آمد.

 

دوران کودکی و جوانی او در غزنین گذشت و در همین شهر به تحصیل علوم و معارف زمانه پرداخت و در تمامی میدانهای معرفت عصر، از ادبیات عرب گرفته تا فقه و حدیث و تفسیر و طب و نجوم و حکمت و کلام به درجه والایی رسید و این مقام علمی او را، از خلال یک یک آثار او ، می توان بروشنی دریافت.

 

سنائي سالي به سفر حج رفت و شهرهاي خراسان را ديد و صاحبان معرفت و اهل تصوف را ملاقات کرد. پس از آن روي به حق و حقيقت آورد و آثار جاويدان ذوق و عرفان و شعر و ادب خود را به وجود آورد و در سال 545 هجري زندگي را بدرود گفت.

 

سنائي از نخستين کساني است که از غزل براي بيان تفکرات عرفاني استفاده کرده اند و بدين ترتيب براي آيندگان سرمشقي آفريد. اعم از اينکه اين اولويت را براي سنائي قايل باشيم يا نه، اهميت وي در اين است که زهد و عرفان را به عنوان يک جهان بيني به طرزي مؤثر وارد مثنوي اندرزي که دامنه اي کمابيش وسيع دارد ساخت. سنائي مواضعي مسجع با موضوعهاي آزاد و بدون داشتن مباحثي با حدود معين را همراه با تمثيل ها و روايت هائي از زندگاني اولياءالله و ابرار با داستان هاي ساده غير قانوني بهم پيوسته و اسلوبي تازه پديد آورده است. خدمات سنائي در پيشرفت و تکامل ادبيات عرفاني بسيار زياد است و نمي توان طي چند سطر مختصر راجع به آن قضاوت کرد. زيرا براي اين کار بايد يک مسئله غامض، يعني رابطه تصوف با قاطبه مردم و پيوستگي هاي ادبيات عرفاني با افسانه هاي ملي و سنت هاي بي حد و حصري که غالبا هيچگونه وجه اشتراکي با اسلام ندارد مورد مطالعه قرار گيرد. بيهوده نيست که جلال الدين بلخي (مولوي) گفته است:

 

عطار روح بود و سنائي دو چشم او ما در پي سنائي و عطار آمديم

 

آثار مهم سنائي عبارتست از مثنويهاي: حديقةالحقيقه، که داراي 10 هزار بيت شعر است و آن را در آذر سال 524 هجري آغاز کرده و در دي سال 525 هجري به انجام رسانده است؛ که يکي از آثار منظوم تصوف ايراني بشمار ميرود.

طريق التحقيق، که داراي هزار بيت است و آن را در سال 528 هجري به نظم درآورده است.

سيرالعباد الي المعاد که پانصد بيت دارد که صحنه اي از مسافرت روح اشراق طلب انسان به همه مناطق مادي و معنوي جهان است و بقول پرفسور ريپکا يک نوع "کمدي الهي" به صورت مينياتور است.

و ديوان قصيده ها و غزل ها که در حدود بيست هزار بيت است. علاوه بر اينها مثنويهاي ديگر:

عقل نامه، عشق نامه، کارنامه و عفونامه نيز به او نسبت داده شده است.

وفات او به سال 545 هجري در غزنين اتفاق افتاد. مزارش در آن شهر معروف است.

خاندان سنائی از خاندانهای اصیل غزنه بودند و پدرش آدم ، مردی با بهره از معرفت بود و به احتمال قوی، در تعلیم و تربیت فرزندان رجال عصر، صاحب مقام و اعتبار. این نکته را از سخنانی که سنائی در حق پدرش، خطاب به ثقة الملک طاهر بن علی ، در کارنامه بلخ، گفته است بروشنی می توان استنباط کرد. بدین گونه معلوم می شود که پدرش در حواشی زندگی دولتمردان عصر حضور داشته و شاید هم با دربار غزنه مرتبط بوده است. سنائی در جوانی ، هنگامی که هنوز پدرش زنده بود ، یک چند به بلخ سفر کرد و این مسافرت گویا برای پیدا کردن شغلی و ممر معیشتی بود. بعد از این سفر، سنائی سفر دیگری به نواحی دورتر خراسان،از جمله سرخس و نیشابور و هرات کرد و بیشترین اقامت او در سرخس بود. در این شهر با محمد بن منصور سرخسی ، از صوفیان و علمای عصر که خانقاه مشهوری در سرخس داشت ، آشنا شد و یک چند مقیم آن خانقاه بود. معلوم نیست که توجه سنائی به مشرب عرفان و صبغه عرفانی گرفتن شعر وی تا چه حد متاثر از محیط سرخس و اقامت در این خانقاه بوده است. ظاهراً سالها قبل از سفر به سرخس ، وی در شعر عرفانی سرودن پایگاه ممتازی بدست آورده بوده است.

یکی از نکاتی که در زندگی سنائی، همراه با افسانه های شگفت آور شده است ،مساله دگرگونی احوال او و در نتیجه تحول شعر اوست. از قدیم، تذکره نویسان قصه ای پرداخته اند که در چند کلمه خلاصه آن این است که سنائی شاعری مدیحه سرای بود و عمر خود را در این راه سپری کرده بود. وقتی از کنار گلخن حمامی عبور می کرد، متوجه شد که یکی از مجذوبان عصر که به نام "دیوانه لای" خوار شهرت داشت با ساقی خود می گوید : " پر کن قدحی تا به کوری چشم ابراهیمک غزنوی ( یعنی پادشاه ممدوح سنائی که در فاصله 451-492 سلطنت کرده است) بنوشم." ساقی گفت: " ابراهیم پادشاهی ست عادل و خیر. مذمت او مگوی." دیوانه گفت: "بلی، همچنین است اما مردکی ناخشنود و بی انصاف است. غزنین را ضبط ناکرده در چنین زمستانی سرد، میل ولایت دیگر دارد..." و آن قدح ستد و نوش کرد. و باز ساقی را گفت: " پر کن قدحی دیگر تا به کوری چشم سنائیک شاعر بنوشم." ساقی گفت: " در باب سنائی زبان طعن دراز مکن که او مردی ظریف و خوش طبع و مقبول خاص و عام است." گفت :" غلط مکن که بس مردکی احمق است. لاف و گزافی چند فراهم آورده و شعر نام نهاده.

از روی طمع هر روز دست بر دست نهاده و به پا در پیش ابلهی دیگر ایستاده و خوش آمدی می گوید. و این قدر نمی داند که او را از برای شاعری و هرزه گویی نیافریده اند. اگر روز عرض اکبر ازو سؤال کنند که " ای سنائی به حضرت ما چه آوردی؟" چه عذر خواهد آورد؟" حکیم چون این سخن بشنید از حال برفت و دل او از مذمت مخلوق بگردید و از دنیا دل سرد شد و دیوان مدح ملوک را در آب انداخت و طریقت انقطاع و زهد و عبادت را شعار خود ساخت. این قصه را به صورتهای مختلف روایت کرده اند و بی گمان علت بوجود آمدن این داستان در پیرامون زندگی سنائی این بوده است که خوانندگان اهل و آشنای عالم شعر، از دوگانگی شخصیت سنائی و دو گونگی شعر او، در شگفت بوده اند و از خود می پرسیده اند که سراینده شعرهایی از نوع:

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی؟

چگونه می تواند گوینده آن مدایح اغراق آمیز و چاپلوسانه باشد. برای ا، که توچیهی فراهم آورند ، این داستان را برساخته اند تا خاطر آیندگان آسوده شود که آنچه شعر زهد و مثل و عرفانی و متعالی است مربوط به یک مرحله از زندگی سنائی است و آنچه مدح و هجو است از آن دوره قبل از آن و مرز این دو مرحله از زندگی سنائی را، در برخورد سنائی با آن دیوانه لای خوار و شنیدن حرفهای او دانسته اند. اما چنان که جای دیگر به تفصیل نشان داده شده است نمیان دو سطح شاعری او و در فاصله دو ساحت وجودی او ، هیچ مرز زمانی یی وجود نداشته و او تا پایان عمر ، میان این دو عالم ، در نوسان بوده است.

سنائی پس از مدتی اقامت در سرخس و پس از گردش در هرات و نیشابور در سالهای پایانی عمر ، دوباره به غزنین بازگردید و به جمع آوری آن دسته از شعرهای عرفانی و اخلاقی خویش که در قالب مثنوی و در بحر خفیف سروده شده بود، پرداخت و قصد داشت که منظومه ای مرکب از فصول متنوع در باب اخلاق و عرفان به نام " فخری نامه" یا "الاهی نامه" یا " حدیقة الحقیقة" فراهم سازد و آن را تقدیم محضر بهرامشاه غزنوی (511 تا 548) پادشاه عصر خویش کند که این پادشاه سلطانی فرهنگ دوست و ادب شناس بود و در حق سنائی عقیدتی تمام داشت و بارها کوشیده بود که او را به دربار خویش بکشاند و سنائی در بازگشت از سفرهای خویش ، ظاهراً ، از پذیرفتن دعوتهای پادشاه دوستانه سر باز زده بود. هنوز کار جمع آوری و تنظیم ابواب و فصول حدیقه یا فخری نامه به پایان نرسیده بود که سنائی بنا به روایت مقدمه دیوانش، بر اساس ضبط نسخه قدیمی موزه کابل، در شب یکشنبه یازدهم شعبان سال 529 رد خانه عایشه نیکو، در محله نو آباد غزنین زندگی را بدرود گفت و ظاهراً بیماری وی چندان چندان بیماری درازی نبود زیرا به گفته همین مقدمه وی تا یک روز قبل از فوت خویش سرگرم تهیه مقدمات برای تنظیم کتاب و تقدیم آن به بهرامشاه بود و یک روز قبل از فوتش تبی او را گرفت و روز بعد در گذشت. البته از قراین پیداست که سنائی خود، در آن ایام ، چندان به ماندن خویش امیدوار نبوده است و در همین مقدمه به این نکته اشارت رفته است.

خاکجای سنائی در غزنه، از همان روزگار در گذشت او تا عصر ما، همواره زیارتگاه اهل ذوق و عرفان بوده است و در طول قرون و اعصار شواهدی در دست است که مردمان بر سر مزار او حاضر می شده اند و خاکجای او، همواره مورد توجه بوده است.

 

آثار او:

سنائی، علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و رباعیات و مقطعات، که شامل حدود چهارده هزار بیت است، چند اثر منظوم دیگر دارد که عبارتند از:

1) حدیقة الحقیقة ، یا الاهی نامه و یا فخری نامه که این اثر به این هر سه نام از قدیم شهرت داشته و تردیدی وجود ندارد که این نامها، هر سه، مربوط به یک اثر است ، همان منظومه ای که امروز بیشتر به نام " حدیقة الحقیقة" شهرت دارد و شروح بسیار بر آن نوشته شده و بارها به طبع رسیده است.

تعداد ابیات این منظومه و نظم فصول و ابواب آن، در نسخه های مختلف بسیار متفاوت است از حدود پنج هزار بیت تا حدود دوازده هزار بیت.

2) سیر العباد الی المعاد ، منظومه ای است رمزی و عرفانی که در آن نوعی سفر به عالم روحانیات ، به نظمی سخته و استوار ، بیان شده و یکی از مشهورترین منظومه های عرفانی به زبان فارسی است بارها چاپ شده و شروحی نیز بر آن نوشته اند.

3) کارنامه بلخ، یا مطایبه نامه منظومه کوتاهی است در حدود پانصد بیت که سنائی به هنگام اقامت در بلخ آن را سروده و به غزنه فرستاده است و در آن به گوشه هایی از زندگی شخصی خودش و پدرش و بعضی از معاصرانش پرداخته است.

4) تحریمة القلم ، مثنوی بسیار کوتاهی است در حدود صد بیت که خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضی مسائل عرفانی می شود.

5) مکاتیب سنائی ، اتاد نذیر احمد از محققان برجسته هند، مجموعه آثار منثور سنائی را که محدود به چند نامه است در یک کتاب گردآوری و نقد و بررسی کرده است و آن را مکاتیب سنائی خوانده است. تردیدی نیست که قسمت اعظم این آثار از قلم سنائی است و لی در اصالت بعضی دیگر از این نامه ها، جای تردید باقی است.

 

چند اثر منسوب به سنائی:

1) طریق التحقیق ، این مثنوی که تا همین چند سال قبل در انتسابش به سنائی کوچکترین تردیدی وجود نداشت امروز، بر اثر مطالعات دقیق و عالمانه آقای بواوتاس استاد دانشگاه اوبسالا، در سوئد، روشن شده است که نمی تواند از آثار سنائی باشد. ولی استاد مدرس رضوی آن را در شمار آثار سنائی و در مجموعه « مثنویهای حکیم سنائی» انتشار داده است.

2) عقلنامه، در مجموعه ای که استاد مدرس رضوی با عنوان « مثنویهای حکیم سنائی» انتشار داده است این منظومه جزء آثار سنائی آمده است ولی بقراین سبک شناسی و به دلایل نسخه شناسی نمی تواند از آن سنائی باشد. موضوع این مثنوی مراتب انسان است و باید از یکی از شعرای قرن هشتم یا نهم باشد.

3) عشقنامه، این منظومه نیز در « مثنویهای حکیم سنائی» به نام او چاپ شده است ولی سبک سخن و اسلوب شعرها ، از عوالم سخن سنائی بدور است.

4) سنائی آباد، منظومه کوچکی است احتمالا از یکی از شعرای قرن دهم که در آن آداب مراد و مریدی را از روی کیمیای سعادت و احیاء علوم الدین غزالی بنظم در آورده است و سبک آن به سخن سنائی هیچ ارتباطی ندارد. استاد مدرس رضوی این منظومه را نیز به نام سنائی در « مثنویهای حکیم سنائی» انشار داده اند.

 

دیگر آثار منسوب به سنائی:

گذشته از این چهار منظومه که به نام سنائی شهرت یافته و حتی توسط استاد بزرگی مانند مدرس رضوی بعنوان آثار مسلم او چاپ شده ولی از او نیست، آثار دیگری نیز از قدیم به سنائی نسبت داده اند که به هیچ وجه با کارهای سنائی تناسبی ندارند از قبیل « غریب نامه» و « زاد السالکین» و « بهرام و بهروز» که یا نام دیگری است برای برخی از آثار قبلی و یا از آثار منظوم متأخران است و استاد مدرس نیز آنها را در شمار آثار سنائی نپذیرفته است.

 

نمونه اي از كاربرد قرآن در شعر سنائي:

حكیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است كه علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانه‌های بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سروده‌های او دیده می‌شود.

 

 

 

اینك نمونه‌هایی از اثر پذیرهای قرآنی او:

 

غفلت خوش همی‌نمایاند مهر جاه و زر و زن و فرزند

كی بود كاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند

دیوان، ص‌154

 

ابیات، گویای این نكتهٔ قرآنی هستند كه: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگی‌های دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی می‌زند و او را از هدف اصلی زندگی بی‌خبر می‌سازد و پس از مرگ است كه این نقاب را از چهره و چشم او بر می‌دارند و تازه می‌فهمد كه در چه غفلت و خسارتی بوده است.

 

این نكته، آشكار را در آیهٔ شریفه ذیل آمده است:

 

«لَقَد كُنتَ في غَفلَةً مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاؤَكَ فَبَصَرُكَ الیَومَ حَدید؛ [به او خطاب می‌شود:]‌ تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو كنار زدیم و امروز چشمت كاملاً تیز بین است.» (سورهٔ ق، آیهٔ‌22)

 

طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و كبر و حفد به پیوند

هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند

همین كه در دست تو است قفل امروز در هر هفت محكم اندر بند

دیوان، ص‌153

 

در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و كبر؛ هفت در دوزخ شمرده شده‌اند كه در وجود آدمی جای گرفته‌اند و باز كردن آن درها و وارد شدن بدان‌ها سر‌انجام، آدمی را به دوزخ می‌كشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست.

 

هفت در داشتن دوزخ، نكته‌ای است كه در آیهٔ شریفه ذیل آمده است:

«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَةُ اَبوابً لِكُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا كه دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده‌اند.» (سورهٔ حجر، آیات 43و44)

گزيده اي از اشعار:

خورشيد تويی و ذره ماييم بی روی تو روی کی نماييم؟

تا کی به نقاب و پرده؟ يک ره از کوی برآی تا برآييم

چون تو صنم و چو ما شمن١ نيست شهری و گلی تويی و ماييم

آخر نه ز گلبن تو خاريم؟ آخر نه ز باغ تو گياييم؟

گر دستهی گل نيايد از ما هم هيزم ديگ را بشاييم٢!

آب رخ ما مبر ازيراک٣ با خاک در تو آشناييم

از خاک در تو کی شکيبيم تا عاشق چشم و توتياييم

يک روز نپرسی از ظريفی کاخر تو کجا و ما کجاييم

زآمد شد ما مکن گرانی پندار که در هوا هباييم٤

با سينهی چاک همچو گندم گرد تو روان چو آسياييم

بر در زدهای چو حلقه ما را ما رقصکنان که در سراييم

وندر همه ده جوی٥ نه ما را ما لافزنان که دهخداييم٦!

ما را سگ خويش خوان که تا ما گوييم که شير چرخ ماييم

پرسند ز ما کهايد؟ گوييم: ما هيچکسان پادشاييم

تو بر سر کار خويش میباش تا ما هله خود همی درآييم

کز عشق تو ای نگار چنگی اکنون نه سناييم ناييم

 

 

چند رباعی

با دل گفتم: چگونهای داد جواب: من بر سر آتش و تو سر بر سر آب

ناخورده ز وصل دوست يک جام شراب افتاده چنين که بينيم مست و خراب

آنم که مرا نه دل نه جان و نه تن است بر من ز من از صفات هستی بدن است

تا ظن نبری که هستی من ز من است آن سايه ز من نيست که از پيرهن است

ای ديدهی روشن سنايی ز غمت تاريک شد اين دو روشنايی ز غمت

با اين همه يک ساعت و يک لحظه مباد اين جان و دل مرا جدايی ز غمت

تا هشياری به طعم مستی نرسی تا تن ندهی به جان پرستی نرسی

تا در ره عشق دوست چون آتش و آب از خود نشوی نيست، به هستی نرسی

 منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران(فورکیا)

http://daneshyaran.4kia.ir 

  انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 330

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)

کامل ترین وبه روز ترین سایت ایرانی راهنمایی برای تحقیقات دانش آموزی و دانشجویی

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما