ارگانیسم فیزیکی
1) ارگانیسم فیزیکی، فردی با ابزار ادراکی برای حس کردن دنیای اطراف خود است. مثلاً خلبانان باید بتوانند هنگام پرواز در هوا به اندازه کافی ببینند، بشنوند، احساس کنند و پاسخ دهند. فردی که ابزار ادارکیاش واقعیت را تغییر میدهد حق پرواز در زمان اولین معاینه پزشکی را ندارد.
نیاز پایه
2) نیاز پایه افراد حفظ و تقویت خود سازمان یافته است. خود ترکیب گذشته، حال و آینده افراد است هم فیزیکی هم روانی. اصلی ترین نیاز افراد حفظ و زنده نگه داشتن خود است. همه ادراکات از این نیاز تأثیر میپذیرند.
3)همانطور که غذایی که افراد میخورند و هوایی که تنفس میکنند بخشی از خود فیزیکی است پس نگاهی که افراد میبینند و صدایی که میشنوند بخشی از خود روانی است.
از لحاظ روان شناسی، ما چیزی هستیم که درک میکنیم. افراد موانع فیزیکی دارند که چیزهایی که به خود فیزیکی آسیب میرساند را دور نگه میدارند مثل چشمک زدن موقع جوشکاری یا دور شدن از آهن داغ. همین طور، افراد موانع ادراکی برای بستن نگاه، صدا و احساسات خطرناک برای روان شان دارند.
4) برای اینکه افراد یاد بگیرند به روشهایی نیاز دارند تا درک بهتری در برابر مکانیسمهای دفاعی شان بدست آورند. چون نیاز اصلی انسان حفظ و تقویت خود است پس مربی باید بداند هر چیزی که از دانش آموز میپرسد و دانش آموز آن را خطرناک میداند پایدار مانده یا انکار شده است. برای تدریس و تعلیم مؤثرتر باید با این نیروی حیات کار کرد.
5) اهداف و ارزشها:
ادراکات به اهداف و ارزشهای خود بستگی دارند. هر تجربه و حسی که در سیستم عصب مرکزی افراد جا گرفته است با باورها و ساختارهای ارزش افراد رنگ میشود. تماشاچیان بازی فوتبال بسته به تیمی که حمایت میکنند خطا یا تخلف میبینند. مربی باید نوع دقیق تعهد و چشم اندازهای فلسفی که دانش جویان دارند را بداند چون این دانش به پیش بینی نحوه تفسیر تجربیات و آموزشات دانش آموز کمک میکند.
6) اهداف هم محصول ساختار ارزش خود هستند. افراد دنبال چیزهای با ارزش و گرانبها هستند. افراد دنبال چیزهای کم ارزش و بی اهمیت نمیروند.
خود- برداشت ( اعتماد به نفس)
7) خود- برداشت تعیین کننده خوی در یادگیری است. خود- تصور دانشجو که با عبارتهایی مثل نامطمئن و مطمئن توصیف شده است روی فرآیند ادراکی کلی اثر زیادی دارد. اگر تجربیات دانشجو از خود- تصور مطلوب حمایت کنند دانش آموز تجربیات بعدی را دریافت میکند. ولی اگر دانشجو تجربیات منفی داشته باشد که ضد خود- برداشت باشند آموزشهای بعدی را رد میکند.
8) خود- برداشت منفی با ایجاد موانع فیزیکی که دانشجو را از درک کردن باز میدارند فرآیندهای درک و برداشت را مهار میکند. آنها توانایی انجام درست چیزی که درک کردهاند را هم مهار میکنند. یعنی خود- برداشت به توانایی انجام درست یا انجام چیزهای نامطلوب اثر میگذارد. دانشجویانی که خود را مثبت میبینند کمتر گارد میگیرند و آماده دریافت تجربیات و آموزشهای جدید هستند.
9) زمان و فرصت: درک کردن زمان و فرصت میخواهد. یادگیری بعضی چیزها به سایر ادراکات قبل از یادگیریها و به موجود بودن زمان برای درک کردن و ربط دادن چیزهای جدید به ادراکات قبلی بستگی دارد. پس توالی و زمان ضروری هستند.
10) دانشجو بدون اینکه تجربه قبلی داشته باشد دفعه اول میتواند هواپیما را متوقف کند. توقف را نمیتوان یاد گرفت مگر اینکه در پرواز نرمال تجربیاتی بدست آمده باشد. حتی با این تجربه برای ربط دادن احساسات و تجربیات جدید همراه با توقف به خاطر درک توقف به زمان و تمرین نیاز است. کلاً، طولانی شدن تجربه و افزایش دفعات آن از روشن ترین روشهای تسریع یادگیری هستند. هرچند این روش همیشه مؤثر نیست. فاکتورهای زیادی علاوه بر طول و دفعات دورههای آموزش به سرعت یادگیری اثر میگذارند. اثر بخشی برنامههای یادگیری درست برنامه ریزی شده به فاکتور زمان و فرصت بستگی دارد.
11) عنصر تهدید( خطر)
عنصر تهدید به یادگیری مؤثر کمک نمیکند. در حقیقت ترس با محدود کردن میزان درک روی درک اثر منفی میگذارد. دانشجویانی که با خطر مواجه میشوند. توجه خود را به چیز یا شرایط تهدید آمیز معطوف میکنند. مثلاً وقتی کسی بترسد و همه قوه درک روی چیز تهدید آمیز متمرکز شود میزان دید کوچک میشود.
12) آموزش پرواز نمونههای خیلی شفافی از این موضوع به ما میدهد. در طی تمرین اول چرخشهای شیب دار، دانشجوی خلبانی به التیمتر توجه میکند و کاملاً از رفرنسهای بینانی خارج حواس پرت میشود. هر کاری که مربی انجام دهد و دانشجو آن را تهدید آمیز بداند دانشجو نمیتواند تجربهای که مربی میخواهد به وجود آورد را بپذیرد. این کار روی همه قوای فیزیکی، هیجانی و روانی دانش آموز اثر منفی میگذارد.
13) یادگیر فرآیند روانی است نه لزوماً منطقی. ترساندن دانشجو با تهدید گزارشات ناراضی کننده یا تلافی منطقی به نظر میرسد ولی از لحاظ روان شناسی مؤثر نیست. مربی کارآمد میتواند آموزش را با نیازهای روانی دانشجو متناسب کند. اگر موقعیتی دشوار به نظر برسد دانشجو احساس میکند نمیتواند همه فاکتورها را هندل کند و خطر پیش میآید. تا زمانی که دانشجو احساس نکند میتواند از پش موقعیت برآید هر تجربه جدیدی را مشکل میداند.
14) مربی خوب میداند رفتار از روش درک دانشجو اثر مستقیم میپذیرد و درک از همه این فاکتورها تأثیر میپذیرد. پس، مربی باید با اجتناب از کارهایی که حصول اهداف یادگیری را مهار میکنند فرآیند یادگیری را تسهیل کند. تدریس وقتی مؤثر است که فاکتورهای اثر گذار روی درک شناخته و به حساب آیند.
15) نگرش( بینش، بصیرت)
نگرش شامل گروهی از ادراکات در یک کل معنی دار است. تولید نگرش یکی از مسئولیتهای خطیر مربی است. برای اینکه نگرش اتفاق افتد دانشجو باید مدام تجربیات جدید را بپذیرد و به دانشجو کمک شود روش ارتباط هر تکه کار با سایر نکههای کاری که باید بگیرد را بفهمد.
16) مثلاً در طی پرواز مستقیم و صاف در هواپیما با ملخFiexed – Pitch وقتی ساسات باز شودRPM افزایش مییابد و وقتی ساسات بسته شود RPM کاهش مییابد. از طرف دیگر،RPM با تغییر دامنه تکان هواپیما بدون تغییر تعیین قدرت هم تغییر میکند. این گروه بندی ذهنی ادراکات همراه نگرش نام دارد.
17) یادگیری واقعی مستلزم شناخت اثر گذاری این فاکتورها روی بقیه فاکتورها و در عین حال شناخت نحوه اثر گذاری تغییر هریک از آنها روی بقیه است.
این ارتباط و گروه بندی ذهنی ادراکات همراه نگرش نام دارد.
18) نگرش همیشه اتفاق میافتد چه آموزش داده شده باشد چه داده نشده باشد. به این خاطر، افراد میتوانند با آزمون و خطا متخصص برق شوند یا با خواندن قانون وکیل شوند. هر چند آموزش با تدریس ارتباط ادراکات، فرآیندهای یادگیری را تسریع میکند و به تولید نگرش دانشجو کمک میکند.
19) هرچه تعداد درکها افزایش یابد و دانشجو آنها را در بلوکهای یادگیری جمع کند نگرش سریعتر به وجود میآید. در نتیجه یادگیری معنی دار تر و دائمی تر میشود. وقتی نقاط مهار بیشتری برای وصل کردن نگرشها به هم وجود داشته باشد. فراموشی اتفاق نمیافتد. مسئولیت مهم مربی سامان دهی نمایشها و توضیحات و تمرین مستقیم است. تا دانشجو فرصتهای بهتری برای شناخت ارتباط درونی انواع تجربیاتی که درک کرده است بدست آورد.
با فهمیدن روابطی که اتفاق میافتند محیط امن و بدون خطری برای یادگیری مهیا میشود و به دانشجویان کمک میکند خود- برداشت مطلوبی بدست آورند و آن را حفظ کنند که کلید توسعه نگرش است.
انگیزه
20) انگیزه فاکتور غالبی است که پیشرفت دانشجو و توانایی یادگیری او را هدایت میکند. انگیزه یا مثبت یا منفی است یا ملموس یا ناملموس است یا راحت شناسایی میشود یا مشکل شناسایی میشود یا میتواند آشکار باشد.
21) انگیزه منفی ترس به وجود میآورد و دانشجو آن را تهدید و خطر به حساب میآورد در حالی که انگیزه منفی در بعضی موقعیتها مفید است ولی در یادگیری مؤثر به اندازه انگیزه مثبت کارآمد نیست.
22) انگیزه مثبت با وعده و وعید یا دریافت پاداش به وجود نمیآید. این پاداشها شخصی یا اجتماعی هستند. آنها شامل پاداش مالی رضایت از خود- برداشت یا شهرت عمومی هستند. انگیزهای که مربی میتواند از آن بهره ببرد شامل میل به منفعت شخصی، میل به راحتی واقعیت شخصی، میل به تایید شدن در گروه، و دستیابی به خود- تصویر مطلوب است.
23) میل به منفعت شخصی چه کسب مال یا مقام فاکتور انگیزشی اصلی برای همه کارهایی است که انسان انجام میدهد. همه افراد با میل به منفعت شخصی انگیزه پیدا میکنند گودال بکنند یا یک هواپیمای سوپر سونیک طراحی کنند.
24) دانشجویان هم شبیه کارمندان عادی برای کارهایی که انجام میدهند به دنبال سود( منقول) ملموس هستند. برای اینکه انگیز مؤثر باشد دانشجویان باید معتقد باشند تلاش شان پاداش دارد. این پاداشها باید در طی آموزش برای دانشجو قابل مشاهده باشند چه پاداش مالی چه اعتماد به نفس یا شهرت.
25) درسها معمولاً اهدافی دارند که ابتدا آشکار نیستند. هرچند این درسها در طی آموزشهای بعدی منفعت دارند ولی دانشجو این حقیقت را درک نمیکند.
مربی باید دانشجو را از اپلیدکشنهایی که بلافاصله معلوم نیستند آگاه کند.
همین طور باید از اختصاص زمان و تلاش زیاد برای تمرین روی عملیاتهایی که در عملکرد مؤثر سهم مستقیم ندارند اجتناب شود. میل به راحتی و امنیت شخصی شکلی از انگیزه است که مربیان معمولاً آن را فراموش میکنند. همه دانشجویان خواستار امنیت، شرایط خوشایند و محیط امن هستند. اگر آنها بفهمند چیزی که دارند یاد میگیرند این اهداف را برآورده میکند توجه شان راحت تر جلب و حفظ میشود. موقعیتهای یادگیری نا امن و ناخوشایند مانع یادگیری میشوند.
26) همه میخواهند از درد و آسیب دوری کنند. دانشجویان معمولاً مشتاق هستند کارهایی که آنها را از آسیب و خطرات جانی در امان میدارند را یاد بگیرند. مخصوصاً وقتی دانشجو بداند توانایی تصمیم گیری به مقوع یا درست عمل کردن در واقع اورژانس براساس اصول درست است.
27) ویژگیهای جذاب کاری که باید یاد گرفته شود هم فاکتور انگیزشی قویای است. دانشجویان مشتاق یادگیری مهارتهایی هستند که به نفع شان باشند. اگر آنها بفهمند یک کار در آماده شدن برای کارهای آینده مفید است آن کار را بهتر دنبال میکنند و یاد میگیرند.
28) نیروی انگیزه بخش دیگر، تأیید شدن و پذیرفته شدن در گروه است. همه میخواهند از طرف همسالان و بالادستهای خود تأیید شوند. با ایجاد این میل طبیعی انگیزه تحریک و حفظ میشود. بیشتر دانشجویان از احساس تعلق داشتن به گروه لذت میبرند و مایلند کارهایی انجام دهند که پرستیژشان ( موقعیت شان) را بین بقیه دانشجویان بالا ببرند.
29) همه میخواهند خود- تصویر مطلوبی داشته باشند. در بعضی موارد این خود- تصویر در احساس امنیت یا وابستگی غرق میشود. خوشبختانه بیشتر مردم که کاری انجام میدهند معتقدند تحت شرایط درست و خوش شانسی موفقیت بدست میآید. این باور نیروی انگیزشی قویای برای دانشجویان است.
30) مربی با معرفی ارداکاتی که براساس اطلاعات قبلاً یادگرفته شده هستند میتواند این انگیزه را پرورش دهد. هر بلوک اضافی یادگیری نگرشی به وجود میآورد که در یادگیری نهایی اهداف سهیم است. این کار باعث افزایش اعتماد به نفس دانشجو در برنامه کلی یادگیری میشود و در عین حال به دانشجو کمک میکند خود- تصویر مطلوبی بدست آورد. با پیشرفت این تأیید و افزایش اعتماد به نفس پیشرفت سریع خواهد بود و انگیزه تقویت میشود.
31) انگیزه مثبت برای یادگیری واقعی ضروری است. باید از انگیزه منفی به شکل سرزنش یا تهدید در همه دانشجویان اجتناب شود. افت یادگیری معمولاً به خاطر کاهش انگیزه است. انگیزه در سطوح خیلی بالا نمیماند. بلکه شرایط بیرونی مثل آشفتگیهای فیزیکی یا روانی یا آموزش ناکافی روی آن اثر دارند. مربی باید تلاش کند تا انگیزه دانشجو را در بالاترین سطح ممکن نگه دارد. به علاوه، مربی باید هشمدار باشد و هرگونه افت انگیزه را بفهمد.
32) سطوح یادگیری:
سطوح یادگیری به چند روش دسته بندی میشوند. آموزش مربی خلبانی 4 سطح اصلی دارد. پایین ترین سطح توانایی تکرار چیزی که دانشجو یادگرفته است بدون شناخت یا بدون به کار بردن چیزی که یادگرفته است. به این سطح یادگیری حافظه گفته میشود. سطوح بالاتر یادگیری شناخت چیزی که یادگرفته شده است. بدست آوردن مهارت کاربرد چیزی که یادگرفته شده است و ارتباط چیزی که یادگرفته شده است با چیزهایی که قبلاً یادگرفته شده است یا بعداً یاد گرفته خواهد شد هستند(شکل3-1).
33) مثلاً مربی پرواز روش ورود به سطح، چرخش چپ را به دانشجوی ابتدایی میدهد. این روش شامل چند مرحله است:
1) مشاهده منطقه
2) کمی افزایش قدرت برای حفظ سرعت هوا
3) کاربرد فشار کنترل شهپر به چپ
4) فشار چرخانه کافی در جهت چرخش برای اجتناب از سرخوری
5) افزایش فشار پشت برای حفظ ارتفاع.
دانشجویی که بتواند کلامی این آموزش را تکرار کند ذهنی این روش را یادگرفته است. اگر فرصت چرخش در هواپیما وجود نداشته باشد یا اگر دانشجو از عملکرد کنترلهای هواپیما شناخت نداشته باشد. این روش خیلی مفید نیست.
34) دانشجویان با آموزش درست اثر و کاربرد کنترلهای پرواز و کسب تجربه در کنترل هواپیما در طی پرواز صاف و سطح میتوانند ادراکات جدید و قدیمی را در نگرش نحوه چرخش ترکیب کنند. دانشجو در این زمان روش چرخش هواپیما در پرواز را یادگرفته است. این شناخت برای یادگیری مؤثر لازم است ولی لزوماً به دانشجو کمک نمیکند تا در اولین بار چرخش درستی داشته باشد.
35) وقتی دانشجو روش ورود به چرخش را یاد میگیرد که چرخش را نشان داده باشد و ورود به چرخش را تمرین کرده باشد تا اینکه به انسجام برسد و دانشجو مهارت کاربرد چیزهایی که آموخته است را بدست آورده باشد. این سطح مهم یادگیری است و مربی در این سطح میخواهد آموزش را قطع کند. قطع آموزش ورود به چرخش در این لحظه و توجه به سایر اجزای عملکرد خلبانی در آموزش بعدی ویژگی آموزش مرحله به مرحله است که معمولاً مؤثر نیست. چون دانشجویان نمیتوانند چیزهایی که یاد گرفتهاند را در برنامههای آموزشی بعدی به کار ببرند و از مفهوم بلوک سازنده آموزش تخطی میشود. مفهوم بلوک سازنده را بعداً مفصلاً توضیح میدهیم.
36) سطح ارتباط یادگیری که هدف آموزش خلبانی است سطحی است که دانشجو میتواند جزء یادگرفته را با سایر تکهها یا بلوکهای یادگیری همراه کند. سایر تکهها میتوانند آیتم یا مهارتهای قبلاً یاد گرفته یا کارهای یادگیری جدید که باید در آینده انجام دهند باشند. مثلاً دانشجویانی که به این سطح یادگیری در ورود به چرخش میرسند توانایی ربط دادن اجزای ورود به چرخش به عملکرد چلچراغ و la2yeights را یاد گرفتهاند.
شکل 3-1 یادگیری پیشرونده است و در4 سطح اصلی اتفاق میافتد.
1) حافظه: توانایی تکرار چیزی که یادگرفته شده است ولی فهمیده نشده است.
2) شناخت: درک یا شناخت ماهیت یا معنی چیزی
3) کاربرد: به کار بردن چیزی که یاد گرفته و فهمیده شده است.
4) ارتباط: همراه کردن چیزی که یاد گرفته و فهمیده و به کاربرده شده است با یادگیریهای قبلی و بعدی.