بزرگ ترین، بروز ترین، و جامع ترین سایت دانشجویی با ما همراه باشید. این سایت دارای نشانه اعتماد می باشد.

نمونه قولنامه ، مبایعه نام ، اجاره نامه املاک و خودرو

نرم افزار

نظرسنجی سایت

کدام بخش از سایت مورد استفاده شما قرار گرفت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 145
  • بازدید دیروز : 162
  • بازدید کل : 741608
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید

ویروس ها و برنامه های مخرب کامپیوتر(دانش یاران)


ویروس ها و برنامه های مخرب کامپیوتر

ويروس كامپيوتر برنامه‌اي است كه مي‌تواند نسخه‌هاي اجرايي خود را در برنامه‌هاي ديگر قرار دهد. هر برنامه آلوده مي‌تواند به نوبه خود نسخه‌هاي ديگري از ويروس را در برنامه‌هاي ديگر قرار دهد. برنامه‌اي را برنامه ويروس می نامیم كه همه ويژگيهاي زير را داراباشد:

1) تغيير نرم افزارهايي كه به برنامه ويروس متعلق نيستند با چسباندن قسمتهايي از این برنامه به برنامه‌هاي ديگر

2) قابليت انجام تغيير در بعضي از برنامه‌ها.

3) قابليت تشخيص این نکته که برنامه قبلاً دچار تغيير شده است يا خير.

4) قابليت جلوگيري از تغيير بيشتر يك برنامه در صورت تغییراتی در آن بواسطه ی ویروس .

5) نرم افزارهاي تغيير یافته ويژگيهاي 1 الي 4 را دارا هستند . اگر برنامه‌اي فاقد يك يا چند ویژگی از ویژگیهای فوق باشد، نمی توان به طور قاطع آنرا ویروس نامید .

 

آشنايي با انواع مختلف برنامه‌هاي مخرب

E-mail virus

ويروسهايي كه از طريق E-mail وارد سيستم مي‌شوند معمولاً به صورت مخفيانه درون يك فايل ضميمه شده قرار دارند که با گشودن يك صفحه ی HTML يا يك فايل قابل اجراي برنامه‌اي (يك فايل كد شده قابل اجرا) و يا يك word document می توانند فعال‌ شوند.

Marco virus

اين نوع ويروسها معمولاً به شکل ماکرو در فايلهايي قرار می گیرند كه حاوي صفحات متني (word document) نظير فايلهاي برنامه‌هاي Ms office ( همچون microsoft word و Excel )هستند .

توضيح ماكرو: نرم افزارهايي مانند microsoft word و Excel اين امکان را برای كاربر بوجود می آورند كه در صفحه متن خود ماكرويي ايجاد نماید،اين ماكرو حاوي يكسري دستور العملها، عمليات‌ و يا keystroke ها است كه تماماً توسط خود كاربر تعيين ميگردند.

ماكرو ويروسها معمولاً طوري تنظيم شده‌اند كه به راحتي خود را در همه صفحات متني ساخته شده با همان نرم افزار (Excel , ms word) جاي مي‌‌دهند.

اسب تروآ:

اين برنامه حداقل به اندازه خود اسب تروآي اصلي قدمت دارد . عملكرد اين برنامه‌ها ساده و در عین حال خطرناك است.

در حاليكه كاربر متوجه نیست و با تصاویر گرافیکی زیبا و شاید همراه با موسیقی محسور شده ، برنامه عملیات مخرب خود را آغاز می کند.

براي مثال به خيال خودتان بازي جديد و مهيجي را از اينترنت Download كرده‌ايد ولي وقتي آنرا اجرا مي‌كنيد متوجه خواهيد شد که تمامی فايلهاي روي هارد ديسك پاك شده و يا به طور كلي فرمت گرديده است.

كرمها (worm)

برنامه كرم برنامه‌اي است كه با كپي كردن خود توليد مثل مي‌كند. تفاوت اساسي ميان كرم و ويروس اين است كه كرمها براي توليد مثل نياز به برنامة ميزبان ندارند. كرمها بدون استفاده از يك برنامة حامل به تمامي سطوح سيستم كامپيوتري «خزيده» و نفوذ مي‌كنند. راجع به اینگونه برنامه ها در فصل سوم مفصلا بحث خواهد شد.

ويروسهاي بوت سكتور و پارتيشن

Boot sector قسمتی از ديسك سخت و فلاپي ديسك است كه هنگام راه اندازی سيستم از روي آن به وسيله كامپيوتر خوانده مي‌شود. Boot Sector یا ديسك سيستم ، شامل كدي است كه براي بار كردن فايلهاي سيستم ضروري است. این ديسكها داده هایی در خود دارند و همچنین حاوي كدي هستند كه براي نمايش پيغام راه اندازی شدن کامپیوتر بوسیله ی آن لازم است .

سكتور پارتيشن اولين بخش يك ديسك سخت است كه پس از راه‌اندازي سيستم خوانده مي‌شود. اين سكتور راجع به دیسک اطلاعاتي نظیر تعداد سكتورها در هر پارتيشن و نیز موقعيت همه ی پارتيشن‌ها را در خود دارد.

سكتور پارتيشن، ركورد اصلي راه‌اندازي يا Master Boot Record -MBR نيز ناميده مي‌شود.

بسياري ازكامپيوترها به گونه ای پيكربندي شده‌‌اند كه ابتدا از روي درايو: A راه‌اندازي میشوند. (اين قسمت در بخش Setup سيستم قابل تغيير و دسترسي است) اگر بوت سكتور يك فلاپي ديسك آلوده باشد، و شما سیستم را از روي آن راه‌اندازي كنيد، ويروس نيز اجرا شده و ديسك سخت را آلوده مي‌كند.

اگر ديسكی حاوي فايلهاي سيستمي هم نبوده باشد ولي‌ به يك ويروس بوت سكتوري آلوده باشد وقتی اشتباهاً ديسكت را درون فلاپي درايو قرار دهيد و كامپيوتر را دوباره‌ راه‌اندازي كنيد پيغام زير مشاهده مي‌شود. ولي به هر حال ويروس بوت سكتوري پيش از اين اجرا شده و ممكن است كامپيوتر شما را نيز آلوده كرده باشد.

Non-system disk or disk error

Replace and press any key when ready

كامپيوترهاي بر پايه Intel در برابر ويروسهاي Boot Sector و Partition Table آسيب پذير هستند.

تا قبل از اینکه سیستم بالا بیاید و بتواند اجرا شود صرفنظر از نوع سیستم عامل می تواند هر کامپیوتری را آلوده سازد.

 

HOAX (گول زنك‌ها)

اين نوع ويروسها در قالب پيغامهاي فريب آميزي ، كاربران اينترنت را گول زده و به كام خود مي‌كشد. اين نوع ويروسها معمولاً به همراه يك نامه ضميمه شده از طريق پست الكترونيك وارد سيستم مي‌شوند. متن نامه مسلماً متن مشخصي نیست و تا حدودي به روحيات شخصي نويسنده ويروس بستگی دارد، پیغامها می توانند مضمونی تحدید آمیز یا محبت آمیز داشته باشند و یا در قالب هشداری ، مبنی بر شیوع یک ویروس جدید ئر اینترنت ، یا درخواستی در قبال یک مبلغ قابل توجه و یا هر موضوع وسوسه انگیز دیگر باشد . لازم به ذکر است كه همه اين نامه‌ها اصل نمي‌باشند يعني ممكن است بسیاری از آنها پيغام شخص سازنده ويروس نباشند بلكه شاید پيغام ويرايش شده يا تغيير یافته از يك كاربر معمولي و يا شخص ديگري باشد كه قبلا اين نامه‌ها را دريافت كرده و بدينوسيله ويروس را با پيغامي كاملاً جديد مجدداً ارسال مي‌كند.

نحوه تغيير پيغام و ارسال مجدد آن بسيار ساده بوده ، همين امر باعث گسترش سريع Hoax‌ها شده،‌ با يك دستور Forward مي‌توان ويروس و متن تغيير داده شده را براي شخص ديگري ارسال كرد. اما خود ويروس چه شكلي دارد؟ ويروسي كه در پشت اين پيغامهاي فريب آميز مخفي شده مي‌تواند به صورت يك بمب منطقي ، يك اسب تروا و يا يكي از فايلهاي سيستمي ويندوز باشد. شيوه‌اي كه ويروس Magistre-A از آن استفاده کرده و خود را منتشر مي‌كند.

SULFNBK يك ويروس، يك شوخي و يا هردو؟!

سايت خبري سافس چندي پيش خبري مبني بر شناخته شدن يك ويروس جديد منتشر كرد، ويروسي با مشخصه SULFNBK (SULFNBK.EXE)که ممکن است نام آن اغلب برای شما آشنا باشد .

SULFNBK.EXE نام فايلي در سيستم عامل ويندوز 98می باشد كه وظيفه بازيابي اسامي طولاني فايلها را به عهده دارد و در سيستم عامل ويندوز 98 فایلی سودمند می باشد .

اینجاست که می توان به مفهوم واقی HOAX ها پی برد ، فایل SULFNBK.EXE که معمولا از طریق پست الکترونیکی به همراه یک نامه ی فریب آمیز و شاید تهدید آمیز به زبان پروتکلی وارد سیستمها می شود دقیقا در جایی ساکن می شود که فایل سالم SULFNBK.EXEدر آنجاست به بیان بهتر اینکه جایگزین آن فایل سالم می شود. فايل SULFNBK.EXE آلوده در شاخه Command ويندوز 98 ساكن شده و چون به همان شکل و سايز مي‌باشد به همين منظور كاربر متوجه حضور يك ويروس جديد در سيستم خود نخواهد شد ، اينجاست كه فریب خورده، ويروس خطرناك Magistre-A كه در هسته اين فايل وجود دارد در اول ماه ژوين فعال شده و سازنده خود را به مقصودش مي‌رساند. نسخه‌اي ديگر از اين ويروس را مي‌توان يافت كه در 25 ماه مي فعال می شود. تفاوتي كه این ویروس نسخه قبلي خود دارد آنست كه روي فايل SULFNBK.EXE آلوده در درايو C ساكن مي‌شود. لازم به ذكر است اين ويروس در سيستم عامل ويندوز 98فعال شده و حوزه فعاليتش در درايو C مي‌باشد.

تشخيص اينكه فايل SULFNBK.EXE واقعاً آلوده است يا خير دشوار می باشد . البته شايد بعد از ماه ژوئن 2002 از طریق ویروس یابهای جدید مانند Norton Mcafee بتوان آنها را تشخیص داد ، اما در صورت در سترس نبودن ویروس یابهای مذکور ، حداقل می توان SULFNBK.EXE را چه آلوده و چه غیر آلوده پاک کرد ، البته از آنجايي كه فايل SULFNBK.EXE يك فايل سيستمي ويندوز به شمار مي‌رود ممكن است پاك كردن آن به سيستم عامل لطمه وارد كند، از اينرو بد نيست قبل از پاك كردن، نسخه‌اي از آن را بر روي يك فلاپي كپي كرده و نگه داريم. حقيقت آنست كه كمتر كسي ریسک می کند و این قبیل فایلها را اجرا می کند .

پيغامي كه ضميمه اين فايل ارسال مي‌شود نيز در چندین نسخه وجود دارد. همانطور كه قبلا ذکر شد نسخه ی اصل پیغام به زبان پرتغالي است اما ترجمه ی انگليسي و اسپانيولي آن میز یافت شده است .

به هرحال هر ويروس چه از نوع HOAX باشد و چه از انواع ديگر، مدتی چه طولانی و چه کوتاه روي بورس است و معمولاً لطمه‌هاي جبران ناپذیر خود را در همان بدو تولد به جاي گذاشته و بعد از مدتي مهار مي‌شود . نكته ی قابل توجه اینست كه با داشتن خداقل آشنایی از این ویروسها در همان شروع کار به راحتی مي‌توان با نسخه‌هاي جديدتر آن ويروس و يا ويروسهاي مشابه مبارزه كرد.

 

ويروسهاي چند جزئي Multipartite virus

بعضي از ويروسها، تركيبي از تكنيكها را براي انتشار استفاده کرده ، فايلهاي اجرائي، بوت سكتور و پارتيشن را آلوده می سازند. اينگونه ويروسها معمولاً تحت windows 98يا Win.Nt انتشار نمي‌يابند.

 

 

سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

کامپیوترCentral processing unit (انگلیسی و فارسی)(دانش یاران)


Central processing unit (CPU)

 

An Intel 80486DX2 CPU from above

An Intel 80486DX2 from below

The central processing unit (CPU) is the portion of a computer system that carries out the instructions of a computer program, to perform the basic arithmetical, logical, and input/output operations of the system. The CPU plays a role somewhat analogous to the brain in the computer. The term has been in use in the computer industry at least since the early 1960s.[1] The form, design and implementation of CPUs have changed dramatically since the earliest examples, but their fundamental operation remains much the same.

On large machines, CPUs require one or more printed circuit boards. On personal computers and small workstations, the CPU is housed in a single silicon chip called a microprocessor. Since the 1970s the microprocessor class of CPUs has almost completely overtaken all other CPU implementations. Modern CPUs are large scale integrated circuits in packages typically less than four centimeters square, with hundreds of connecting pins.

Two typical components of a CPU are the arithmetic logic unit (ALU), which performs arithmetic and logical operations, and the control unit (CU), which extracts instructions from memory and decodes and executes them, calling on the ALU when necessary.

Not all computational systems rely on a central processing unit. An array processor or vector processor has multiple parallel computing elements, with no one unit considered the "center". In the distributed computing model, problems are solved by a distributed interconnected set of processors.

 

The control unit

The control unit of the CPU contains circuitry that uses electrical signals to direct the entire computer system to carry out stored program instructions. The control unit does not execute program instructions; rather, it directs other parts of the system to do so. The control unit must communicate with both the arithmetic/logic unit and memory.

Discrete transistor and integrated circuit CPUs

The design complexity of CPUs increased as various technologies facilitated building smaller and more reliable electronic devices. The first such improvement came with the advent of the transistor. Transistorized CPUs during the 1950s and 1960s no longer had to be built out of bulky, unreliable, and fragile switching elements like vacuum tubes and electrical relays. With this improvement more complex and reliable CPUs were built onto one or several printed circuit boards containing discrete (individual) components.

During this period, a method of manufacturing many transistors in a compact space gained popularity. The integrated circuit (IC) allowed a large number of transistors to be manufactured on a single semiconductor-based die, or "chip." At first only very basic non-specialized digital circuits such as NOR gates were miniaturized into ICs. CPUs based upon these "building block" ICs are generally referred to as "small-scale integration" (SSI) devices. SSI ICs, such as the ones used in the Apollo guidance computer, usually contained up to a few score transistors. To build an entire CPU out of SSI ICs required thousands of individual chips, but still consumed much less space and power than earlier discrete transistor designs. As microelectronic technology advanced, an increasing number of transistors were placed on ICs, thus decreasing the quantity of individual ICs needed for a complete CPU. MSI and LSI (medium- and large-scale integration) ICs increased transistor counts to hundreds, and then thousands.

In 1964 IBM introduced its System/360 computer architecture which was used in a series of computers that could run the same programs with different speed and performance. This was significant at a time when most electronic computers were incompatible with one another, even those made by the same manufacturer. To facilitate this improvement, IBM utilized the concept of a microprogram (often called "microcode"), which still sees widespread usage in modern CPUs.[3] The System/360 architecture was so popular that it dominated the mainframe computer market for decades and left a legacy that is still continued by similar modern computers like the IBM zSeries. In the same year (1964), Digital Equipment Corporation (DEC) introduced another influential computer aimed at the scientific and research markets, the PDP-8. DEC would later introduce the extremely popular PDP-11 line that originally was built with SSI ICs but was eventually implemented with LSI components once these became practical. In stark contrast with its SSI and MSI predecessors, the first LSI implementation of the PDP-11 contained a CPU composed of only four LSI integrated circuits.[4]

Transistor-based computers had several distinct advantages over their predecessors. Aside from facilitating increased reliability and lower power consumption, transistors also allowed CPUs to operate at much higher speeds because of the short switching time of a transistor in comparison to a tube or relay. Thanks to both the increased reliability as well as the dramatically increased speed of the switching elements (which were almost exclusively transistors by this time), CPU clock rates in the tens of megahertz were obtained during this period. Additionally while discrete transistor and IC CPUs were in heavy usage, new high-performance designs like SIMD (Single Instruction Multiple Data) vector processors began to appear. These early experimental designs later gave rise to the era of specialized supercomputers like those made by Cray Inc.

Microprocessors

the 1970s the fundamental inventions by Federico Faggin (Silicon Gate MOS ICs with self aligned gates along with his new random logic design methodology) changed the design and implementation of CPUs forever. Since the introduction of the first commercially available microprocessor (the Intel 4004), in 1970 and the first widely used microprocessor (the Intel 8080) in 1974, this class of CPUs has almost completely overtaken all other central processing unit implementation methods. Mainframe and minicomputer manufacturers of the time launched proprietary IC development programs to upgrade their older computer architectures, and eventually produced instruction set compatible microprocessors that were backward-compatible with their older hardware and software. Combined with the advent and eventual vast success of the now ubiquitous personal computer, the term CPU is now applied almost exclusively to microprocessors. Several CPUs can be combined in a single processing chip.

Previous generations of CPUs were implemented as discrete components and numerous small integrated circuits (ICs) on one or more circuit boards. Microprocessors, on the other hand, are CPUs manufactured on a very small number of ICs; usually just one. The overall smaller CPU size as a result of being implemented on a single die means faster switching time because of physical factors like decreased gate parasitic capacitance. This has allowed synchronous microprocessors to have clock rates ranging from tens of megahertz to several gigahertz. Additionally, as the ability to construct exceedingly small transistors on an IC has increased, the complexity and number of transistors in a single CPU has increased dramatically. This widely observed trend is described by Moores law, which has proven to be a fairly accurate predictor of the growth of CPU (and other IC) complexity to date.

While the complexity, size, construction, and general form of CPUs have changed drastically over the past sixty years, it is notable that the basic design and function has not changed much at all. Almost all common CPUs today can be very accurately described as von Neumann stored-program machines. As the aforementioned Moores law continues to hold true, concerns have arisen about the limits of integrated circuit transistor technology. Extreme miniaturization of electronic gates is causing the effects of phenomena like electromigration and subthreshold leakage to become much more significant. These newer concerns are among the many factors causing researchers to investigate new methods of computing such as the quantum computer, as well as to expand the usage of parallelism and other methods that extend the usefulness of the classical von Neumann model.

Operation

The fundamental operation of most CPUs, regardless of the physical form they take, is to execute a sequence of stored instructions called a program. The program is represented by a series of numbers that are kept in some kind of computer memory. There are four steps that nearly all CPUs use in their operation: fetch, decode, execute, and writeback.

The first step, fetch, involves retrieving an instruction (which is represented by a number or sequence of numbers) from program memory. The location in program memory is determined by a program counter (PC), which stores a number that identifies the current position in the program. After an instruction is fetched, the PC is incremented by the length of the instruction word in terms of memory units.[5] Often, the instruction to be fetched must be retrieved from relatively slow memory, causing the CPU to stall while waiting for the instruction to be returned. This issue is largely addressed in modern processors by caches and pipeline architectures (see below).

The instruction that the CPU fetches from memory is used to determine what the CPU is to do. In the decode step, the instruction is broken up into parts that have significance to other portions of the CPU. The way in which the numerical instruction value is interpreted is defined by the CPUs instruction set architecture (ISA).[6] Often, one group of numbers in the instruction, called the opcode, indicates which operation to perform. The remaining parts of the number usually provide information required for that instruction, such as operands for an addition operation. Such operands may be given as a constant value (called an immediate value), or as a place to locate a value: a register or a memory address, as determined by some addressing mode. In older designs the portions of the CPU responsible for instruction decoding were unchangeable hardware devices. However, in more abstract and complicated CPUs and ISAs, a microprogram is often used to assist in translating instructions into various configuration signals for the CPU. This microprogram is sometimes rewritable so that it can be modified to change the way the CPU decodes instructions even after it has been manufactured.

After the fetch and decode steps, the execute step is performed. During this step, various portions of the CPU are connected so they can perform the desired operation. If, for instance, an addition operation was requested, the arithmetic logic unit (ALU) will be connected to a set of inputs and a set of outputs. The inputs provide the numbers to be added, and the outputs will contain the final sum. The ALU contains the circuitry to perform simple arithmetic and logical operations on the inputs (like addition and bitwise operations). If the addition operation produces a result too large for the CPU to handle, an arithmetic overflow flag in a flags register may also be set.

The final step, writeback, simply "writes back" the results of the execute step to some form of memory. Very often the results are written to some internal CPU register for quick access by subsequent instructions. In other cases results may be written to slower, but cheaper and larger, main memory. Some types of instructions manipulate the program counter rather than directly produce result data. These are generally called "jumps" and facilitate behavior like loops, conditional program execution (through the use of a conditional jump), and functions in programs.[7] Many instructions will also change the state of digits in a "flags" register. These flags can be used to influence how a program behaves, since they often indicate the outcome of various operations. For example, one type of "compare" instruction considers two values and sets a number in the flags register according to which one is greater. This flag could then be used by a later jump instruction to determine program flow.

 

واحد پردازش مرکزی (CPU)

بخشی از یک سیستم کامپیوتری است که انجام دستورالعمل از یک برنامه کامپیوتری ، به انجام عملیات پایه محاسباتی ، منطقی ، و ورودی / خروجی از سیستم می باشد. CPU نقش تا حدودی شبیه به مغز در کامپیوتر است. این اصطلاح در حال استفاده در صنعت رایانه حداقل از سال 1960s اولیه بوده است. [1] فرم ، طراحی و پیاده سازی پردازنده به طرز چشمگیری از اولین نمونه های تغییر است ، اما عملیات اساسی خود باقی می ماند بسیار مشابه است.

پردازنده بر روی ماشین های بزرگ ، نیاز به یک یا چند تخته مدار چاپ شده است. بر روی کامپیوترهای شخصی و ایستگاه های کاری کوچک ، CPU در یک چیپ سیلیکونی مجزا به نام ریز پردازنده قرار دارد. از 1970s کلاس ریز پردازنده پردازنده ها تقریبا به طور کامل پیشی گیرد و تمام پیاده سازی های CPU های دیگر است. پردازنده های مدرن مدارهای مجتمع در مقیاس بزرگ در بسته های به طور معمول کمتر از چهار سانتی متر مربع ، با صدها نفر از پین های اتصال است.

دو مولفه نوعی از CPU ، واحد حساب و منطق (ALU) ، که به انجام عملیات حسابی و منطقی و واحد کنترل (CU) ، عصاره است که دستورالعمل ها را از حافظه و رمزگشائی و جوخه اعدام می سپارد ، با دعوت از ALU در صورت لزوم.

در یک واحد پردازش مرکزی سیستم های محاسباتی تکیه می کنند. پردازنده آرایه یا بردار پردازنده دارای عناصر متعدد محاسبات موازی ، بدون واحد در نظر گرفته "مرکز" است. در مدل محاسبات توزیع شده ، مشکلات توسط یک مجموعه به هم پیوسته توزیع پردازنده حل شده است.

 

واحد کنترل

واحد کنترل CPU شامل مدارات استفاده می کند که سیگنال های الکتریکی را به مستقیم از کل سیستم کامپیوتری به انجام دستورالعمل های ذخیره شده برنامه. واحد کنترل به دستورالعمل برنامه را اجرا نیست ، بلکه بر آن هدایت بخش های دیگر این سیستم را به انجام این کار. واحد کنترل باید با هر دو واحد ریاضی / منطق و حافظه ارتباط برقرار کند.

ترانزیستور گسسته و مدار مجتمع پردازنده

پیچیدگی طراحی پردازنده ها افزایش یافته و به عنوان فن آوری های مختلف تسهیل ساخت دستگاه های کوچکتر و قابل اطمینان تر الکترونیکی. اولین بهبود از جمله با ظهور ترانزیستور آمد. پردازنده ترانزیستوری در طول 1950s و 1960s دیگر تا به حال به از عناصر حجیم ، غیر قابل اعتماد ، و شکننده سوئیچینگ مانند لامپ خلاء و رله های الکتریکی ساخته شده است. با استفاده از این بهبود ، پیچیده تر و قابل اعتماد پردازنده بر روی یک یا چندین تخته مدار چاپ شده که حاوی) قطعات گسسته (فردی ساخته شده بودند.

در طی این دوره ، روش ساخت بسیاری از ترانزیستور در یک فضای فشرده را به دست اورد محبوبیت. مدار مجتمع (IC) اجازه داد تا تعداد زیادی از ترانزیستورها بر روی نیمه هادی تک مبتنی بر می میرند ، یا تولید "چیپ". در ابتدا تنها مدارات غیر تخصصی پایه های دیجیتال مانند NOR دروازه به ICS کوچک شد. پردازنده مبتنی بر این "بلوک ساختمان" ICS به طور کلی به عنوان "مجتمع سازی در مقیاس کوچک (SSI) دستگاه می گویند. مدارات مجتمع SSI ، مانند آنهایی که در کامپیوتر هدایت آپولو مورد استفاده قرار ، معمولا حاوی تا چند ترانزیستور نمره. برای ساخت CPU کل مدارات مجتمع SSI مورد نیاز هزاران نفر از تراشه های فردی ، اما هنوز هم مصرف فضای بسیار کمتر و قدرت نسبت به ترانزیستور طرح زودتر گسسته. به عنوان علم میکرو الکترونیک و فن آوری پیشرفته ، افزایش تعداد ترانزیستورها در مدارات مجتمع قرار داده شد ، در نتیجه کاهش مقدار IC های فردی مورد نیاز برای یک پردازنده کامل. MSI و LSI (متوسط ​​و مجتمع سازی در مقیاس بزرگ) ICS افزایش تعداد ترانزیستور را به صدها و پس از آن هزاران.

آی بی ام در سال 1964 معرفی معماری System/360 کامپیوتر خود را که در یک سری از رایانه هایی است که می تواند برنامه های مشابه با سرعت های مختلف و کارایی اجرا مورد استفاده قرار گرفت. این قابل توجهی در یک زمان بود که بیشتر کامپیوترهای الکترونیکی با یکدیگر ، حتی آنهایی که ساخته شده توسط کارخانه سازنده ناسازگار بودند. برای تسهیل این بهبود ، آی بی ام با بهرهگیری از مفهوم ریز برنامه (که اغلب به نام "ریز") ، که هنوز هم استفاده گسترده در CPU های مدرن می بیند. [3] معماری System/360 چنان محبوب بود که آن را بازار کامپیوتر های پردازنده مرکزی برای چند دهه تحت سلطه و سمت چپ میراثی است که هنوز هم توسط کامپیوترهای مدرن مشابه مانند IBM zSeries ادامه داد. شرکت تجهیزات دیجیتال (دسامبر) در همان سال (1964) ، معرفی یک کامپیوتر دیگر و با نفوذ با هدف در بازارهای علمی و پژوهشی ، PDP - 8. دسامبر بعدها بسیار محبوب PDP - 11 خط است که در اصل با مدارات مجتمع SSI ساخته شده بود ، اما نهایتا با اجزاء LSI اجرا شد پس از این شد عملی معرفی نماید. در تضاد کامل با SSI و MSI پیشینیان ، اولین پیاده سازی LSI از PDP - 11 شامل یک پردازنده متشکل از تنها چهار LSI مدار مجتمع است. [4]

رایانه مبتنی بر ترانزیستور به حال چندین مزیت متمایز بیش از پیشینیان خود است. گذشته از تسهیل قابلیت اطمینان افزایش یافته و مصرف انرژی کمتر ، ترانزیستورها نیز مجاز CPU ها در سرعت های بسیار بالاتر به علت زمان سوئیچینگ کوتاه یک ترانزیستور در مقایسه با یک لوله و یا رله عمل است. با تشکر از هر دو افزایش قابلیت اطمینان و همچنین افزایش سرعت به طرز چشمگیری از عناصر سوئیچینگ (که تقریبا به طور انحصاری ترانزیستور در این زمان) ، نرخ کلاک پردازنده در ده ها مگاهرتز در طول این مدت به دست آمد. به علاوه در حالی که ترانزیستور گسسته و IC CPU ها در استفاده های سنگین ، طرح های جدید با عملکرد بالا مانند SIMD (آموزش اطلاعات تنها چندگانه) پردازنده بردار شروع به نظر می رسد. این طرح اوایل تجربی بعد باعث به عصر تخصصی ابر رایانه ها مانند آنهایی که ساخته شده توسط شرکت Cray

ریزپردازنده

1970s اختراعات بنیادی که توسط Federico Faggin (MOS IC های سیلیکون دروازه با دروازه های خود تراز وسط قرار دارد همراه با منطق تصادفی جدید خود را به روش های طراحی) طراحی و پیاده سازی پردازنده ها را برای همیشه تغییر است. از آنجا که مقدمه ، نخستین ریزپردازنده تجاری در دسترس (اینتل 4004) در سال 1970 و به طور گسترده استفاده می شود اولین ریزپردازنده (اینتل | 8080) در سال 1974 ، این کلاس از پردازنده ها تقریبا به طور کامل با پیشی گیرد و تمام دیگر روشهای پیاده سازی واحد پردازش مرکزی است. سازندگان مینی کامپیوتر های پردازنده مرکزی و از زمان راه اندازی برنامه های توسعه IC اختصاصی به روز رسانی معماری کامپیوتر های قدیمی تر خود را ، و دستور العمل در نهایت تولید ریزپردازنده های سازگار که عقب مانده سازگار با خود را سخت افزار و نرم افزار های قدیمی تر بودند. همراه با ظهور و موفقیت احتمالی قریب به اتفاق از کامپیوتر شخصی در حال حاضر در همه جا ، CPU مدت در حال حاضر تقریبا به طور انحصاری به ریزپردازنده استفاده شود. پردازنده های متعددی می تواند در یک تراشه واحد پردازش ترکیب شده است.

نسل قبلی پردازنده ها به عنوان اجزای گسسته و متعدد کوچک از مدارهای یکپارچه (ICS) یک یا بیشتر بر روی تخته مدار به اجرا در آمد. ریزپردازنده ، از سوی دیگر ، پردازنده ها در تعداد بسیار کمی از ICS تولید ، معمولا فقط یکی است. به طور کلی اندازه کوچک تر CPU به عنوان یک نتیجه که در جان تک اجرا به این معنی سریعتر زمان سوئیچینگ به دلیل عوامل فیزیکی مانند کاهش ظرفیت خازنی گیت انگلی. این اجازه داده است ریزپردازنده همزمان به نرخ های ساعت گرفته تا ده ها مگاهرتز به گیگاهرتز چند. علاوه بر این ، به عنوان توانایی ساخت ترانزیستورهای بسیار کوچک بر روی یک IC افزایش یافته است ، پیچیدگی و تعداد ترانزیستورها در یک پردازنده واحد افزایش یافته است به طور چشمگیری است. این روند به طور گسترده ای مشاهده می شود توسط قانون مور ، که ثابت کرده است که یک پیش بینی نسبتا دقیق از رشد پیچیدگی CPU (و دیگر IC) تا به امروز توصیف کرد.

در حالیکه پیچیدگی ، اندازه ، ساخت و ساز ، و به شکل کلی پردازنده ها در طول شصت سال گذشته به شدت تغییر کرده ، این نکته قابل توجهاست که طراحی اولیه و عملکرد در همه تغییر نکرده است. امروز تقریبا تمام CPU های مشترک می تواند بسیار دقیق به عنوان برنامه ذخیره ماشین آلات فون نویمان شرح داده شده است. به عنوان فوق الذکر قانون مور همچنان برای برگزاری درست ، نگرانی در مورد محدودیت های ترانزیستور از تکنولوژی مدار مجتمع بوجود آمده اند. کوچک سازی افراطی از دروازه الکترونیکی است باعث اثرات پدیده های مانند electromigration و نشت subthreshold برای تبدیل شدن به بسیار مهمتر است. این نگرانی های جدیدتر در میان عوامل بسیاری باعث محققان به بررسی روش های جدید محاسباتی مانند کامپیوتر کوانتومی ، و همچنین به گسترش استفاده از موازی سازی و روش های دیگر که گسترش سودمندی مدل کلاسیک فون نویمان هستند.

عمل

عملیات اساسی اکثر ریزپردازنده ها ، بدون در نظر گرفتن شکل فیزیکی آنها را ، این است که اجرای دنباله ای از دستورالعمل های ذخیره شده به نام یک برنامه است. برنامه توسط یک سری از اعداد است که در نوعی از حافظه کامپیوتر نگهداری می شود نشان داده شده است. چهار مرحله که تقریبا تمام سی پی یو در عملیات خود استفاده وجود دارد : واکشی ، رمزگشایی ، اجرا و writeback.

گام اول ، واکشی ، شامل بازیابی دستورالعمل (که توسط یک عدد یا دنباله ای از اعداد نشان داده شده است) را از حافظه برنامه. محل در حافظه برنامه توسط شمارنده برنامه (PC) است که فروشگاه ها یک تعداد مشخص است که موقعیت فعلی را در برنامه تعیین می شود. بعد از آموزش از ذهن است ، PC توسط طول کلمه دستورالعمل در واحد حافظه واحد اضافه شده است. [5] اغلب ، دستور به دستور ذهن باید از حافظه نسبتا آهسته بازیابی CPU که این کار را می کند ، و باعث به غرفه حالی که در انتظار دستور به دستور برگردانده می شود. این مسئله تا حد زیادی که در پردازنده های مدرن توسط انبارها و معماری خط لوله (پایین را ببینید) خطاب شده است.

دستور العمل است که پردازنده از حافظه واکشی می باشد استفاده می شود برای تعیین آنچه CPU برای انجام شده است. در مرحله رمزگشایی ، دستورالعمل به بخش های است که دارای اهمیت به بخش های دیگر از CPU شکسته شده است. روشی که در آن دستور مقدار عددی است به تفسیر توسط پردازنده معماری مجموعه دستورالعمل (ISA) تعریف شده است. [6] اغلب ، یک گروه از اعداد در آموزش ، opcode نامیده می شود ، نشان می دهد که عملیات به انجام است. قطعات باقی مانده از شماره معمولا اطلاعات مورد نیاز برای آن دستور ، مانند عملوندهای برای عملیات علاوه بر ارائه می کنند. عملوندهای چنین ممکن است به عنوان یک مقدار ثابت (به نام ارزش فوری) داده می شود یا به عنوان یک مکان برای قرار دادن ارزش : ثبت نام و یا آدرس حافظه که توسط برخی از حالت پرداختن به تعیین. در طراحی های قدیمی تر بخشی از CPU مسئول رمز گشایی برای آموزش دستگاه های سخت افزاری غیر قابل تغییر شد. با این حال ، در پردازنده های انتزاعی تر و پیچیده تر و ISAS ، حافظه است که اغلب مورد استفاده قرار گیرد به کمک در ترجمه دستورالعمل ها را به سیگنال های مختلف تنظیمات برای CPU است. این ریز برنامه گاهی قابلیت دوباره نویسی شده است به طوری که می توان آن را اصلاح برای تغییر راه CPU دستورالعمل رمزگشائی حتی پس از آن تولید شده است.

پس از واکشی و رمزگشایی مراحل ، مرحله اجرا است انجام می شود. در طول این مرحله ، بخش های مختلف از CPU متصل هستند به طوری که آنها می توانید عملیات مورد نظر انجام است. اگر ، برای مثال ، عملیات علاوه بر درخواست شده بود ، واحد حساب و منطق (ALU) به مجموعه ای از نهاده ها و مجموعه ای از خروجی متصل خواهد شد. ورودی های ارائه شماره به آن اضافه شود ، و خروجی حاصل جمع نهایی باشد. ALU شامل مدارات به انجام حساب ساده و عملیات منطقی بر روی ورودی (مانند علاوه بر این و عملیات بیتی). اگر این عملیات علاوه بر تولید بیش از حد بزرگ برای پردازنده که مسئولیت رسیدگی به نتیجه ، حسابی پرچم سرریز در یک ثبات پرچم نیز ممکن است مجموعه ای می شود.

گام نهایی ، writeback ، به سادگی "می نویسد :" از پشت به نتایج مرحله اجرا به نوعی از حافظه است. خیلی اوقات نتایج به دست آمده به برخی از ثبت نام CPU داخلی برای دسترسی سریع دستورالعمل های بعدی نوشته شده است. در موارد دیگر ممکن است کندتر است ، اما ارزان تر و بزرگتر است ، حافظه اصلی نوشته شده است. برخی از انواع از دستورالعمل دستکاری شمارنده برنامه نه به طور مستقیم تولید داده نتیجه. این ها عموما به نام «جهش» و تسهیل رفتار مانند حلقه ها ، اجرای برنامه های مشروط (از طریق استفاده از جهش شرطی) ، و توابع در برنامه است. [7] دستورالعمل بسیاری نیز تغییر خواهد کرد دولت از رقم در "پرچم" ثبت نام کنید. این پرچم را می توان مورد استفاده برای نفوذ در نحوه رفتار یک برنامه ، از آنجایی که آنها اغلب نتیجه عملیات های مختلف نشان می دهد. به عنوان مثال ، یک نوع "مقایسه" را دستور العمل به این دو ارزش ها و مجموعه تعداد در پرچم های نصب شده ثبت نام با توجه به که کدام یک بزرگتر است. این پرچم را می توان توسط یک دستور پرش بعدی برای تعیین جریان برنامه مورد استفاده قرار گیرد.

 

سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

تاریخچه کامپیوتر(دانش یاران)


تاریخچه کامپیوتر

کامپیوتر (Computer) از کلمه Compute در زبان انگلیسی به معنای محاسب و شمارنده گرفته شده‌است. در علوم کامپیوتر جدید، هر سیستمی که قابلیت انجام خودکار محاسبات (منطقی یا حسابی) و قابلیت برنامه ریزی را دارا باشد یک کامپیوتر نام می‌گیرد.

انسان‌ همواره با اعداد و حساب سر و کار داشته‌است. از انسان‌های اولیه گرفته که برای شمردن تعداد شکارهای خود از انگشتان دست استفاده می‌کردند تا انسان کنونی که برای انجام محاسبات پیچیده فیزیک بنیادی، نجوم، اقتصاد و ساخت داروهای پیشرفته از کامپیوتر بهره می‌گیرد.

همین نیاز انسان به شمارش و محاسبه و محدود بودن مغز وی در ذخیره اطلاعات و سرعت نسبتاً پایین آن باعث بوجود آمدن کامپیوترها شد.

گرچه بدون شک مغز ما از نظر پیچیدگی با هیچ کامپیوتری در جهان قابل مقایسه نیست اما باید توجه کرد که مغز انسان همواره تحت تا‌ثیر بعضی عوامل دچار خطا می‌شود و سرعت پایینی نیز در انجام محاسبات دارد.

تاریخچه اولین کامپیوترهای جهان را شاید بتوان در 2500 سال قبل از میلاد مسیح یافت. یکی از اولین ابزارهای ساخت دست بشر که از نظر قابلیت انجام محاسبات به کامپیوترهای مدرن امروزی شباهت دارد، چرتکه سومری متعلق به تمدن سومر باستان در عراق کنونی است.

در گذشته‌های دور ابزار دیگری برای محاسبه توسط انسان ساخته شدند. بعضی از باستان شناسان معتقدند بنای استون هنج در انگلستان به عنوان یک تقویم خورشیدی مورد استفاده قرار می‌گرفته‌است.

در سال 1642، بلیز پاسکال ریاضیدان، فیلسوف و فیزیکدان فرانسوی ماشین حسابی مکانیکی ساخت که با ترکیب چند چرخ دنده اعداد را با هم جمع می‌زد. پاسکال از این ماشین حساب در دفتر پدرش برای جمع مالیات‌های استان اوت نورمندی استفاده می‌کرد.

با آغاز قرن 19 میلادی و شکوفایی علوم پایه از جمله ریاضیات در اروپا، منطق‌های ریاضی شکل کاربردی به خود گرفتند تا جایی که در دهه 40 قرن 19 جورج بول، جبر بول را پایه ریزی کرد. این قسمت از ریاضیات سنگ‌بنای کامپیوترهای دیجیتالی و مدارات منظقی امروزی است.

با پیشرفت صنعت برق و ترکیب آن با جبر بول و منطق، مدارهای الکتریکی و الکترونیکی به ابزار اصلی ساخت کامپیوترها تبدیل شدند.در 1936، آلن تورینگ ریاضیدان انگلیسی کامپیوتری تئوری طراحی کرد که به ماشین تورینگ معروف شد. این کامپیوتر توانایی اجرای محاسبات منطقی مختلفی را داشت. منطق ماشین تورینگ بعدها به Finite State Machine‌ در علوم کامپیوتر و بحث نظریه زبان‌ ماشین تبدیل شد.

در 1937 اولین کامپیوتر دیجتالی الکترونیکی جهان به نام Atanasoff-Berry Computer یا ABC ساخته شد. این ماشین گرچه قابل برنامه ریزی نبود اما برای حل معدلات خطی استفاده می‌شد.

به دلیل ابتدایی بودن ABC خیلی زود کامپیوترهای دیگر جایگزین آن شدند اما این کامپیوتر به دلیل استفاده همزمان از حساب باینری و سوییچ‌های الکترونیکی تاثیر زیادی در ساخت کامپیوترهای جدیدتر داشت.

صنعت کامپیوتر سال 1946 شاهد رونمایی اولین کامپیوتر مدرن جهان به نام ENIAC بود. این کامپیوتر بر مبنای ماشین تورینگ و برای انجام محاسبات پروژه‌های موشکی ارتش ایالات متحده طراحی شده‌بود.

این کامپیوتر قابل برنامه ریزی قادر به انجام محاسبات نسبتاً پیچیده ریاضی بود. دو محقق به نام‌های جان ماکلی و جی پرسپر اکرت از دانشگاه پنسیلوانیا رهبران تیم تحقیقاتی ساخت ENIAC بودند.

ENIAC شامل اکثر اجزای اصلی کامپیوترهای مدرن از جمله ثبات، شمارنده، حافظه و اکیومولاتور بود.

اصلی‌ترین قطعه الکترونیکی ENIAC لامپ‌های خلاء بود که اکثر گیت‌ها و فلیپ‌فلاپ‌های مدار آن را تشکیل می‌داد.

بخش‌هایی از این کامپیوتر اکنون در دانشکده مهندسی و علوم کاربردی دانشگاه پنسیلوانیا، موزه ملی تاریخ آمریکا در واشنگتن، موزه علوم لندن، موزه علوم کامپیوتر شهر مانتن ویو در ایالت کالیفرنیا، دانشگاه میشیگان در در شهر آن آربر و موزه ارتش آمریکا در مریلند در معرض بازدید مردم قرار دارد.

گرچه ENIAC برای زمان خود یک پیشرفت علمی بزرگ بود اما معایب بزرگی از جمله بزرگ بودن و اشغال فضای بسیار زیاد، سرعت پایین و محدود بودن محاسبات داشت.

یکی دیگر از معایب این کامپیوتر و کامپیوترهای هم نسل آن لامپ‌های خلا بود. این لامپ‌ها علاوه بر گران بودن و پرمصرف بودن زمان زیادی برای گرم و آماده شدن به کار لازم داشتند.

نسل بعدی کامپیوترها، برپایه معماری برنامه‌های حافظه دار یا معماری نومن ساخته شد. این معماری برای اولین بار در 1945 توسط جان وون نومن مطرح شد.

اولین کامپیوترها برپایه معماری نومن SSEM‌ و EDSAC در دانشگاه‌های منچستر و کمبریج در دهه 40 میلادی ساخته شدند.

اختراع و تولید صنعتی ترازیستور در دهه 40 و 50 قرن بیستم باعث ایجاد انقلابی در صنعت کامپیوتر شد که سرعت پیشرفت آن را چندین برابر کرد.

کامپیوترهای ترانزیستوری چندین برابر کوچکتر، سریع‌تر، ارزان‌تر، کم‌مصرف‌تر و قابل اعتمادتر از لامپ‌های خلاء بودند. اولین کامپیوتر ترانزیستوری در 1953 در دانشگاه منچستر ساخته شد.

همزمان با پیشرفت ترانزیستورها صنعت کامپیوتر نیز پیشرفت به سزایی داشت. در دهه 70 ایجاد فن‌آوری مدارهای مجتمع منجر به ساخت ریزپردازنده‌هایی نظیر اینتل 4004 شد.

از اوایل دهه 70 با سرعت گرفتن پیشرفت صنعت کامپیوتر، محصولات آن از فضای لابراتوارهای دانشگاهی خارج شد و در دسترس مردم قرار گرفت.

تاجایی که در اوایل دهه 80 وسایلی نظیر دستگاه‌های ضبط و پخش ویدئو و حتی ماشین‌های ظرفشویی و لباسشویی هم به میکروکنترلهایی مجهز شدند که براساس ریزپردازنده‌ها ساخته می‌شوند.

در اوایل دهه 70 میلادی شرکت HP کامپیوتر کاملی به نام BASIC طراحی کرد که اولین نسل کامپیوترهای شخصی بود. این کامپیوتر با دارا بودن نمایشگر، کیبور و پرینتر شباهت زیادی به کامپیوترهای مدرن فعلی داشت.

در 1973 شرکت زیراکس کامپیوتر شخصی دیگری به نام Alto ساخت که دارای یک رابط گرافیکی (GUI) بود. این رابط گرافیکی الهام بخش ساخت کامپیوترهای مکینتاش و مایکروسافت ویندوز بود.

در 1975 شرکت آی‌بی‌ام کامپیوتر مدل 5100 خود را تولید کرد. مشخصه این کامپیوتر قابلیت برنامه نویسی در محیط BASIC و APL بود.

از آن زمان معماری کامپیوترهای آی‌بی‌ام به استانداردی برای صنعت کامپیوتر تبدیل شد.

در 1976 استیو جابز و استیو وزنیاک، بنیانگذاران شرکت اپل کامپیوتری به نام Apple I ساختند که شروع کار تجاری فروش کامپیوتر توسط اپل بود.

با این حال اولین کامپیوتر شخصی که در بازار مصرفی با استقبال مردم روبرو شد Commodore PET بود. موفقیت این کامپیوتر شروع ساخت کامپیوترهای شخصی بود که بیشتر برپایه مفهوم نرم‌افزارهای گرافیکی طراحی شدند.

در 1982 شرکت Commodore پرفروش‌ترین کامپیوتر شخصی آن زمان را به نام Commodore 64 تولید کرد. این کامپیوتر دارای حافظه RAM شصت و چهار کیلوبایتی بود که در بین کامپیوترهای موجود در بازار آن دوره بی نظیر بود.

روند پیشرفت کامپیوترها تا قرن بیست و یکم روند ثابتی را طی کرد تا زیرپردازنده‌های چند هسته‌ای به این صنعت وارد شدند. این ریزپردازنده‌ها با دارا بودن چند هسته می‌توانند در یک زمان چندین پردازش را به صورت موازی انجام دهند.

مصرف کم و سرعت بالا باعث شد تا این ریزپردازنده‌ها ابتدا در کامپیوترهای قابل حمل و سپس همه انواع کامپیوترهای شخصی مورد استفاده قرار گیرند.

این پردازنده‌ها در ساخت کامپیوترهای تبلت و گوشی‌های تلفن همراه هوشمند نیز پرکاربرد هستند. تبلت آی‌پد 2 شرکت اپل و گوشی هوشمند سامسونگ گلکسی اس2 از پردازنده دو هسته‌ای برخوردار هستند.

 

سایت:www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

امام از نگاه علما(دانش یاران)


مسافر منزل ملکوت

نام خرداد با نام معمار بزرگ انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) گره خورده است. نقطه عطف نهضت مقدس و اسلامی او که در سال های تباهی و سیاهی آتش مقدس گرمی و روشنی را به این سرزمین سرد و سیاه هدیه آورد پانزدهم خرداد بود و عروج ملکوتی اش چهاردهم خرداد.

مردمی که در تمام سال های حیات پربارش خود مهاجرالی الله بود و همگان را از تباهی و ظلم به پاکی و آزادی فرا می خواند. آنی از رسالت سنگین خویش باز نایستاد و همیشه نستوه و استوار این راه پیمود تا اینکه در چهاردهم خرداد، خود مسافر منزل ملکوت گردید و آنچه از او ماند راهی بود که جامعه مسلمانان و حتی فراتر از آن جامعه جهانی را به رفتن دعوت می کرد. طنین فریاد شب شکن او که در هنگامه وحشت و سکوت سر داد در بعد زمان و مکان متوقف نشد، مرزهای زمان و مکان را در نور دید و انعکاس آن در تمامی جهان اسلام هنوز به درستی طنین انداز است. از این رو پاسداشت خاطره مجاهدت های این مجاهد فی سبیل الله پاسداشت عمل انجام شده دیروز نیست، تأکید جدی و استوار بر راهی است که پیش پای تمامی ملت اسلام است.

 

به نام حضرت دوست که

هر چه هست از اوست

 

«فرازی از کلام مقام عظمای ولایت در سالگرد ارتحال جانگداز امام خمینی(ره)»

- در غم از دست دادن وجود مبارک حضرت امام، هیچ تسلایی برای ما وجود ندارد.

- بزرگداشت سالگرد حضرت امام (ره) باید نمایشگر شخصیت و عظمت ایشان باشد.

- امام ما خود بزرگترین مدافع اصلی ولایت فقیه بود.

- بزرگداشت امام برای ما جنبه اعتقادی، ایمانی، انقلابی، عاطفی و ملی دارد.

- اصل ولایت فقیه، یادگار ارزنده حضرت امام خمینی است.

- چهره امام، یک چهره روشن و مشخص و معیاری برای همیشه تاریخ ماست.

- پیمودن راه امام، فقط با وحدت کلمه ممکن است.

- امام زنده است تا پرچم عظمت اسلام برافراشته است.

- امام خمینی زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست.

- ما با خدا پیمان بسته ایم راه امام خمینی را که راه اسلام و قرآن و عزت مسلمین است دنبال کنیم.

 

السلام علیک یا روح الله

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود

او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

و زداغ آن سرو روان گویی روانم می رود.

 

نماز اول وقت در هنگام بیماری؛

«این اواخر که ایشان را به بیمارستان برده بودند مرتب از وقت نماز سؤال می کردند تا این که نماز اول وقت شان فوت نشود».

«ایامی که در بیمارستان بودند قبل از اذان ظهر می پرسیدند، چقدر به اذان مانده است و نیمه شب می پرسیدند که چقدر به اذان صبح مانده است تا نمازهای نافله خود را بخوانند. زمانی هم که جان به جان آفرین تسلیم کردند، آخرین لحظه های حیاتشان با کلام نماز همراه بود حتی هنگامی که به هوش آمدند، اولین جمله ای که بر زبان راندند الله اکبر بود. » (پای به پای آفتاب، ج1، ص 286، حجه الاسلام و المسلمین توسلی).

 

«یک شب قبل از وفاتشان، از ساعت ده شب تا پنج صبح در بیمارستان در خدمتشان بودم. چند بار از خواب بیدار شدند و آب طلب کردند، آب میوه آوردیم ولی آب میوه میل نمی کردند و می گفتند آب معمولی بدهید. چند بار نیز ساعت و وقت را پرسیدند و مرتب می گفتند: مواظب باشید، نکند آفتاب بزند و نمازم قضا شود.»

 

«یک روز پیش از رحلت قبل از ظهر بود، امام از حال می رفتند و دوباره به حال می آمدند و مرتب می پرسیدند: ظهر شده؟ ظهر شده؟ می خواستند نماز بخوانند.» (پای به پای آفتاب، ص 67، حاج عیسی خادم امام (ره)).

 

چه زیباست زیبائیها....

چه زیبا گفت غزل حضرت امام (ره)؛

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم وکوس انا الحق بزدم همچو منصور خریدار سردار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری که به جان آمدم و شهره بازار شدم

در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از میکده بیزار شدم

جام زهد و ریا کندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هوشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که بارمست تب میکده بیدار شدم

چه زیبا پاسخ داد مقام معظم رهبری به غزل عرفانی امام (ره)؛

تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی تو طبیب همه دردی زچه بیمار شدی

تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی وه که بر مسجدیان نقطه بیدار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست امت از گفته دربار تو هشیار شدی

واعظ شهر، همه عمر بزد لاف به جانا مستی دم عیسای مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده از غم که بریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

 

امام از نگاه علما و اندیشمندان دین

فرازهایی از بیانات شهید مظلوم دکتر بهشتی درباره امام خمینی (ره): «سخن امام این بود ولو سرکوب کنند همه ما را بگیرند و بکشند و نابود کنند برای این که ما می میریم اما آرمانمان زنده خواهد بود... امام در میان فقهای گرانقدر عالم تشیع یکی از ویژگی هایش همین چند بعدی بودن است. از نظر وسعت نظر امام هم فلسفه، هم عرفان، هم فقه، هم اصول، هم حدیث، هم قرآن، همه این ها در دوران خود سازی خود را ساخته و پرداخته و چند رشته از این ها را سال ها در قم تدریس فرموده به همین دلیل خیلی باز و وسیع می نگرد...» (یاد یار ص 64)

 

متفکر به خون خفته شهید آیه الله مرتضی مطهری که در درس اخلاق و عرفان امام شرکت می نمود می نویسند:

«...اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در معقولات را نداشتم اما درس اخلاقی که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بودند اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد، بدون هیچ اغراق و مبالغه ای این درس مرا آن چنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درس های دیگری – که در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم- انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم راستی که او روح قدس الهی بود.

(علل گرایش به مادی گری، شهید مطهری، ص10)

 

آیه العظمی مکارم شیرازی درباره شخصیت امام خمینی (ره) می گوید: «چگونه می توان باور کرد مردی که مایه ی آن همه شور و حرکت و صاحب آن همه قدرت و عظمت بود اکنون در میان ما نیست. ما به هر جا قدم می گذاریم به هر ارگانی مراجعه می کنیم در هر اجتماعی وارد می شویم و به هر نماز جمعه ای سر می زنیم، حضور او را لمس می کنیم. ...چگونه می توان کسی را که آثار وجودی اش صحنه اجتماع را پر کرده و در هر جا گام می نهیم با اثر تازه ای از او روبرو می شویم و کران تا کران عالم هنوز از او سخن می گویند در صف مردگان دانست.

(پرتوی از خورشید، ص 5).

 

امام از نگاه صاحب نظران جهان

- برادر ابراهیم امین لبنانی گفت:

«این احساس قوی و فوق العاده، بیانگر وحدت حقیقی است که میان امام خمینی و کلیه مستضعفین جهان وجود دارد.»

- دکتر عبدالکریم طبیبی از افغانستان:

«این افکار امام خمینی بود که روح تازه ای در کالبد مسلمانان جهان دمید و استکبار جهانی را به وحشت انداخت»

- مولانا محمد تقی دبیرکل جمعیت علمای حوزه ایالت پنجاب پاکستان:

«مردان خدا از هیچ کس نمی هراسند، نمونه بارز این حقیقت، امام خمینی است.»

- دکتر کلیم صدیقی رئیس موسسه اسلامی لندن:

«امام خمینی برای اعتلای اسلام، جانفشانی کرد، اما به مسلمانان استقلال فکر و عمل خارج از تفکرات غربی و شرقی داد.

- دکتر احمد هوبر روزنامه نگار و محقق سوئیسی از مسلمانان اروپا:

«امام خمینی به ما مسلمانان خارج از ایران، به مسلمانان اروپایی شأن و شخصیت تازه ای بخشیدند به گونه ای که ما دیگر از مسلمان بودن خود خجل نیستیم.»

- سلیمان عبید از استرالیا:

«راه امام، راه پیامبراکرم – صلی الله علیه و آله- و ائمه اطهار است و به همه ثابت کرد تنها ایمان به خدا برای پیروزی مستضعفان کافی است.»

- محمد سعید از کاستریکا:

«امام خمینی تنها کسی است که در این قرن توانسته است برنامه های همه جانبه و منسجم را برای به حرکت در آوردن و نجات جوامع ستمدیده جهان، قدرتمندانه به اجرا بگذارد.»

 

سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

اصول و شيوه‌هاي حكومت اسلامي در آينه كلام امام علي عليه السلام(دانش یاران)


اصول و شيوه‌هاي حكومت اسلامي در آينه كلام امام علي عليه السلام

 

ويژگي‌هاي دوران زمامداري امام علي عليه السلام

1ـ حكميت و حركت بر اساس قرآن و سنت

2- اجراي عدالت و تكيه بر رضايت و خشنودي توده مردم

3ـ تقسيم پُست‌ها بر اساس لياقت و صداقت و پيشگامي در عمل

4- مبارزه با مظاهر فساد و آلودگي در جامعه

5 ـ سادگي و پرهيز از تشريفات

 

شايد ساده‌ترين و كوتاه‌ترين تعريفي كه بتوان از نهج البلاغه ارائه داد اين باشد كه بگوييم: نهج البلاغه كلام اميرالمومنين، علي عليه السلام است كه از حدود هزار سال پيش به صورت كتابي در سه بخش خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات قصار تدوين شده است. اما در حقيقت اين بيان قطره‌اي از دريا و ذره‌اي از دنياي اين كتاب عظيم را نيز در برنمي‌گيرد. كتابي كه منبعث از وحي و زيباترين و منطقي‌ترين و كامل‌ترين ادامه دهنده مسير قرآن است.

سنت تاريخ بشر همواره بر اين اساس بوده است كه امور جديد به مرور زمان كهنه شده و جوان‌ها، پير و كم كم از صحنه ذهن جامعه محو و به دست فراموشي سپرده مي‌شوند. به عبارت ديگر فرسودگي، كهولت، محو شدن، بي رنگ شدن با گذشت زمان ولو مهم‌ترين حوادث عالم، از مهم‌ترين قوانين تاريخ بشر و بلكه خاصيت عالم ماده است. ولي در اين ميان مسائلي استثنائي وجود دارد كه از اين سنت تبعيت نمي‌كند و گذشت زمان، اثري روي آن نمي‌گذارد بلكه برعكس به جاي كمرنگ شدن، روز به روز نامي‌تر و پرجوش‌تر و پررنگ‌تر جلوه مي‌كند. از جمله اين موارد، قرآن كريم است كه در راس تمام امور قرار دارد. و پس از آن نهج البلاغه نيز از سنخ همين گونه امور است. چنان كه امروز ملاحظه مي‌كنيم علاوه بر هشتاد و يك شرح و ترجمه‌اي كه علامه اميني -رحمه الله- در الغدير در شرح حال مرحوم سيدرضي براي نهج البلاغه نقل مي‌كند، باز هم شرح فراواني بر اين اثر عظيم نوشته شده و مي‌شود و باز هم مي‌بينيم كه مسائل ناگفته در نهج البلاغه فراوان است و هر سخن جديدي نيز كه در مورد آن بيان مي‌گردد، تازگي دارد.

اميرمومنان عليه السلام در پاسخ به كساني كه او را در برابر معاويه متهم به نداشتن ?سياست? مي‌كردند فرمود: به خدا قسم، معاويه از من زيرك‌تر و سياستمدارتر نيست، ولي او حيله باز و فاجر است و اگر از حيله گري و مكاري نفرت نداشتم از زيرك‌ترين مردم بودم، لكن هر مكر و حيله‌اي همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم كفر را همراه خود دارد و هر مكار و حيله‌گري روز قيامت همراه خود پرچم و نشاني دارد كه با آن شناخته مي‌شود.

دليل اين امر آن است كه نهج البلاغه از همان جايي جوشيده كه قرآن از آنجا جوشيده است. نهج البلاغه فرسوده و كهنه نمي‌شود همانگونه كه قرآن فرسوده و كهنه نمي‌شود و اين واقعيتي عيني و انكارناپذير است، چنان كه خطبه‌ها و كلمات حضرت علي عليه السلام كه در جامعه اسلامي آن روز بيان فرموده بودند، امروزه نيز در صحنه اجتماع كاربردي قوي دارد كتاب نهج البلاغه در عين حالي كه مباحثي درباره معارف الهي، بحث‌هاي اخلاقي و تهذيب نفس و... دارد اما عمده مباحث آن را مسائل مربوط به حكومت تشكيل مي‌دهد، به ويژه بخش نامه‌ها كه بيشتر مباحث آن سياسي و مربوط به نظام حكومت اسلامي است. در اين ميان، عهدنامه مالك اشتر يا فرمان تاريخي امام علي عليه السلام به يار و صحابي وفادار خود مالك اشتر نخعي، يكي از درخشان‌ترين فصول نهج البلاغه است كه در آن قوانين حكومت ديني اسلامي از زبان امام خطاب به مالك اشتر بيان شده است. اما حقيقت اين است كه تمام انسان‌ها در همه مكان‌ها و زمان‌ها مخاطب اين فرمان و پيمان هستند. به عبارت ديگر، احكام و فرامين انسان سازي و فشرده‌اي از افكار و انديشه‌هاي علي عليه السلام به صورت بسيار دقيق و عميق در اين نامه بيان شده و در آن تكليف تمامي افراد بشر چه به عنوان يك انسان در جامعه و چه به عنوان حاكمي مسئول در جامعه اسلامي براي اجراي احكام اسلام روشن شده است . سفارش‌هاي آن حضرت در اين نامه خطاب به مالك اشتر و بلكه خطاب به نوع انسانيت، هرگاه به درستي در جامعه اجرا شود ضامن ايجاد عدالت و امنيت و آرامش جامعه انساني و بلكه ضامن ايجاد حكومتي ديني براساس ملاك‌هاي اسلام است .

امير مومنان عليه السلام خطاب به مالك اشتر:مهرباني بر مردم را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت روا دار و لطف و مهر داشته باش و براي آنان چون حيواني درنده و ضرر رسان نباش كه خوردنشان را مغتنم شماري .در زمان حضرت امير عليه السلام كوردلان و جاهلاني بودند كه امام را متهم به بي‌سياستي مي‌كردند و مثال معاويه را به عنوان سياستمداري آگاه مي‌ستودند، چنان كه امام عليه السلام در قسمتي از خطبه خويش، دردمندانه در اين خصوص مي‌فرمايند: ?به خدا قسم، معاويه از من زيرك‌تر و سياستمدارتر نيست. ولي او حيله باز و فاجر است و اگر از حيله‌گري و مكاري نفرت نداشتم از زيرك‌ترين مردم بودم. ولي هر مكري همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم كفر را همراه خود دارد، و هر مكاري روز قيامت همراه خود پرچم و نشاني دارد كه با آن شناخته مي‌شود. قسم به خدا كه مكارها نمي‌توانند مرا غافلگير كنند و فريب بدهند و قدرتمندان نمي‌توانند مرا تحت فشار و در حال ضعف قرار دهند.?

البته در برخي نوشته‌هاي مخالفين شيعه، اين اظهار نظر به چشم مي‌خورد كه علي عليه السلام با همه فضائل و كمالات، آگاهي به علم سياست و حكومت نداشت و مشكلات دوران پنج ساله حكومت ايشان نيز از عدم سياستمداري ايشان ناشي شده بود.

اينگونه قضاوت‌ها كه معلول عدم شناخت كافي از اسلام و شخصيت آن حضرت عليه السلام است، بدين سبب است كه اينان اين حقيقت را نمي‌بينند كه علي عليه السلام براي اجراي اسلام و احياي مكتب و با التزام به اصول اسلامي و انساني حكومت مي‌كرد، در حالي كه معاويه و يا ديگر حاكمان به ظاهر موفق و سياستمدار آن دوران، به خاطر ارضاي حس برتري طلبي و رياست خواهي و تمايلات شهواني خويش تلاش مي‌كردند و عجيب است كه اين افراد، اينگونه حيله‌هاي شيطاني معاويه و عمروعاص و طلحه و زبير و... را به حساب سياستمداران، و تلاش حضرت علي عليه السلام در عزل برخي واليان و قطع مستمري زورمندان را به حساب بي‌سياستي مي‌گذراند. در حالي كه قطع نظر از علم امامت و تعليمات خاص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، سرعت عمل و هوش اميرالمومنين عليه السلام در متن حوادث و جريانات سياسي و نظامي و اقتصادي كشور، سندي قطعي در سياستمداري امام عليه السلام و احاطه ايشان بر فنون و رموز كشورداري است.

در دوران حكومت اميرالمومنين عليه السلام، هنگامي كه دو لشگر در برابر هم قرار مي‌گرفتند، هر دو لشگر نماز مي‌خواندند و در ماه رمضان روزه مي‌گرفتند و از ميان هر دو بانگ تلاوت قرآن شنيده مي‌شد و به جز تعداد اندكي صحابي وفادار چون عمار ياسر و مالك اشتر، بسياري ديگر از مسلمانان مردد بوده و اختلاف داشتند و اين از مهم‌ترين خصوصيات ويژه دوران اميرالمومنين عليه السلام و رنج‌هاي ايشان بود.

اين نكته قابل توجه است كه حتي در زمان خود حضرت امير المومنين عليه السلام نيز كوردلان و جاهلاني بودند كه امام را متهم به بي‌سياستي مي‌كردند و مثال معاويه را به عنوان سياستمداري آگاه مي‌ستودند، چنان كه امام عليه السلام در قسمتي از خطبه خويش، دردمندانه در اين خصوص مي‌فرمايند:

? ... واللهِ ما معاويةُ بِاَدْهَي مِنّي وَ لكنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، وَ لَولا كَراهِيَةُ الغَدْرِ لَكُنتُ مِن اَدْهَي الناسِ. وَ لكن كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ . وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِواءٌ يُعرَفُ بِهِ يَومَ القِيامَةِ، وَاللهِ مَا اُسْتَغفَلُ بِالمَكِيدَةِ وَ لا اُسْتَغمَزُ بِالشَّدِيدَةِ.? (1)

? به خدا قسم، معاويه از من زيرك‌تر و سياستمدارتر نيست. ولي او حيله باز و فاجر است و اگر از حيله‌گري و مكاري نفرت نداشتم از زيرك‌ترين مردم بودم. ولي هر مكري همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم كفر را همراه خود دارد، و هر مكاري روز قيامت همراه خود پرچم و نشاني دارد كه با آن شناخته مي‌شود. قسم به خدا كه مكارها نمي‌توانند مرا غافلگير كنند و فريب بدهند و قدرتمندان نمي‌توانند مرا تحت فشار و در حال ضعف قرار دهند.?

امام عليه السلام در اين جملات، حيله‌گري و فريبكاري را فسق و آن را ملازم با كفر و مايه رسوايي در قيامت معرفي مي‌كند و پايبندي به اصل دين را مانع روي آوري به حيله‌گري مي‌داند.

به هر جهت، با مراجعه به بسياري از جملات امام عليه السلام در نهج البلاغه روشن مي‌شود كه علي عليه السلام نه تنها سياستمدار است بلكه مجري سياستي صحيح در جامعه است و با آگاهي كامل از ريزه‌كاري‌هاي سياست و كشورداري و مردم‌داري، كه آنها را از متن اسلام و معارف قرآن بيرون مي‌كشيد، با تكيه بر اصول و مباني اسلامي و انساني، برخورد و دستورالعمل سياسي خود را صادر مي‌نمود.

امروز شرايطي مشابه شرايط دوران حكومت اميرالمومنين عليه السلام است. پس روزگار نهج البلاغه است. امروز مي‌شود از ديدگاه دقيق و نافذ اميرالمومنين عليه السلام به واقعيت‌هاي جهان و جامعه نگاه كرد و بسياري از حقايق را ديد و شناخت و علاج آن را پيدا كرد. لذا امروز از هميشه به نهج البلاغه محتاج تريم. زيرا ما امروز در همان شرايط قرار داريم.در حكومت‌هاي استبدادي، رابطه مردم با حكومت، رابطه برده‌داري و هدف از حكومت، بهره‌برداري از امكانات به نفع سرمايه‌داري و حكومت است نه خدمت به مردم . اما در حكومت اسلامي، رابطه حكومت با مردم، رابطه پدر و فرزندي است، رابطه‌اي مبتني بر لطف و محبت نسبت به همه آحاد ملت، چنان كه علي عليه السلام در فرمان خود به مالك اشتر در اين باره فرمودند: ?مهرباني بر رعيت را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت كن و لطف داشته باش و براي آنها چون حيواني درنده و ضرر رسان نباش كه خوردنشان را مغتنم شماري.?

ويژگي‌هاي دوران زمامداري امام علي عليه السلام و خصوصيت ويژه عصر حاضر

با نگاهي به تاريخ صدر اسلام و بررسي و مقايسه شرايط جامعه اسلامي زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و دوران حكومت اميرالمومنين علي عليه السلام روشن مي‌شود كه شرايط دوران حكومت اين دو بزرگوار با يكديگر كاملا متفاوت است. در دوران حكومت اسلامي رسول اكرم صلي الله عليه و آله جامعه، صد در صد اسلامي و جهت‌گيري آن نيز كاملا اسلامي بود. شعارهاي اسلامي، مشخص و واضح و جناح بندي‌ها و صف بندي‌هايي كه در جانب پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و مخالف ايشان قرار داشت، آشكار بود. دوست و دشمن از يكديگر تشخيص داده مي‌شد، و حتي حركت نفاق نيز مشخص بود و لذا نمي‌توانست جامعه را آن چنان تحت تاثير خود قرار دهد زيرا آيات منافقين نازل مي‌شد و منافقين تهديد و افشا مي‌شدند و حتي بسياري از آنان به وسيله خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله شناخته و شناسانده مي‌شدند. اما دوران حكومت اميرالمومنين علي عليه السلام چنين وضعيتي نداشت و اين يكي از بزرگ‌ترين دشواري‌هاي حكومت كوتاه و كمتر از پنج سال علي عليه السلام است. در دوران حكومت اميرالمومنين عليه السلام، هنگامي كه دو لشگر در برابر هم قرار مي‌گرفتند، هر دو لشگر نماز مي‌خواندند و در ماه رمضان روزه مي‌گرفتند و از ميان هر دو بانگ تلاوت قرآن شنيده مي‌شد و به جز تعداد اندكي صحابي وفادار چون عمار ياسر و مالك اشتر، بسياري ديگر از مسلمانان مردد بوده و اختلاف داشتند و اين از مهم‌ترين خصوصيات ويژه دوران اميرالمومنين عليه السلام و رنج‌هاي ايشان بود. اما اين نكته حائز اهميت است كه به فرمايش مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه‌اي -مدظله العالي- "ما امروز نيز در دنياي عظيم و با شعارهاي زيبايي كه در بسياري از نقاط آن سر داده مي‌شود كم و بيش همان وضعيت را داريم . حتي امروز در دنياي اسلام كه درك و دريافت و بينش اسلامي در آن گاهي به فاصله‌هايي به اندازه فاصله ايمان و كفر از هم دور هستند با يك چنين واقعيتي مواجهيم .

حضرت علي عليه السلام در توصيه به مالک اشتر مي‌فرمايد: ? بايد كه محبوب‌ترين كارها در نزد تو آن اموري قرار گيرد كه معتدل‌ترين و ميانه‌ترين در حق، همگاني‌ترين در عدل و جامع‌ترين و هماهنگ‌ترين در راه رضايت مردم باشد، چرا كه بي‌ترديد، خشم توده مردم، رضايت و خشنودي خواص و برگزيدگان جامعه را بي اثر مي‌سازد، در حالي كه خشم خواص، با رضايت توده مردم بخشوده و جبران خواهد شد.?

 

امروز آشكارترين و روشن‌ترين حقايق اسلامي به وسيله بخشي از مدعيان اسلام در كشورهاي اسلامي ناديده گرفته مي‌شود. امروز همان روز است كه شعارهاي يكسان است، اما جهت گيري‌ها به شدت مغاير يكديگر است. امروز شرايطي مشابه شرايط دوران حكومت اميرالمومنين عليه السلام است. پس روزگار نهج البلاغه است. امروز مي‌شود از ديدگاه دقيق و نافذ اميرالمومنين عليه السلام به واقعيت‌هاي جهان و جامعه نگاه كرد و بسياري از حقايق را ديد و شناخت و علاج آن را پيدا كرد. لذا امروز از هميشه به نهج البلاغه محتاج تريم. زيرا ما امروز در همان شرايط قرار داريم". (2)

 

سياست و وظايف كارگزاران نظام اسلامي در نهج البلاغه

1ـ حكميت و حركت بر اساس قرآن و سنت

در جامعه اسلامي، قرآن و سنت جايگاهي رفيع و مقامي ارجمند دارند. اين رفعت مقام تا آنجاست كه اين دو تنها جنبه شعاري و تقدس ظاهري ندارند بلكه منبع تمام مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... محسوب مي‌شوند و حركت حاكم اسلامي نيز بايد بر اساس آن دو باشد. امام حسين عليه السلام هنگامي كه مسلم بن عقيل را به عنوان نماينده خود به سوي مردم كوفه فرستاد، در پاسخ نامه‌هاي مردم كوفه، اولين ويژگي امام مسلمين را حكومت بر اساس كتاب خدا بيان داشت. اميرالمومنين علي عليه السلام نيز در نامه خود به مالك اشتر، ضمن اين كه كتاب خدا و سنت را ملاك حركت و حاكميت حاكم اسلامي قرار مي‌دهد، كارگزار نظام اسلامي را به عبرت‌گيري از حوادث گذشته تاريخ فراخوانده و مي‌فرمايد: ?وظيفه داري كه حكومت‌هاي عدالت گستر و يا سنت‌هاي فضيلت‌مند و يا فريضه‌هايي كه در قرآن مجيد آمده و يا روش‌هايي كه از پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله در كتاب‌ها نوشته شده را به ياد داشته باشي و آنچه كه ما عمل كرده‌ايم و تو آنها را ديده‌اي، پيروي كني.? (3)

اميرالمومنين علي عليه السلام در نامه خود به مالك توصيه مي‌كند كه شناخت خود از افراد را ملاك انتخاب آنان براي مناصب حكومتي قرار ندهد و اين نكته را در نظر داشته باشد كساني كه در مصدر امور قرار مي‌گيرند غالبا دوستان زيادي دارند كه اين دوستان گاهي به لباس زهد در مي‌آيند و خود را برخوردار از اخلاق حسنه جلوه مي‌دهند و به همين دليل نيز امام عليه السلام به مالك توصيه مي‌كند كه بر اساس خوش‌بيني و اطمينان خود، معاونان خويش را انتخاب نكند.

 

2- اجراي عدالت و تكيه بر رضايت و خشنودي توده مردم

در حكومت‌هاي استبدادي، رابطه مردم با حكومت، رابطه برده‌داري و هدف از حكومت، بهره‌برداري از امكانات به نفع سرمايه‌داري و حكومت است نه خدمت به مردم . اما در حكومت اسلامي، رابطه حكومت با مردم، رابطه پدر و فرزندي است، رابطه‌اي مبتني بر لطف و محبت نسبت به همه آحاد ملت، چنان كه علي عليه السلام در فرمان خود به مالك اشتر در اين باره فرمودند: ?مهرباني بر رعيت را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت كن و لطف داشته باش و براي آنها چون حيواني درنده و ضرر رسان نباش كه خوردنشان را مغتنم شماري.? (4)

در اسلام تصميم‌گيري حاكم بايد بر اساس ضوابط و معيارهاي اسلامي باشد. بر اين اساس، معيار حاكم در تصميم گيري‌هاي حكومتي، برقراري حق و عدالت و رعايت رفاه و آسايش و رضايت عامه مردم خواهد بود. امام عليه السلام همواره روي توده و اكثريت مردم تكيه زيادي دارند، زيرا اكثريت عظيم جامعه را مردم عادي و به اصطلاح همان توده مردم تشكيل مي‌دهند كه نوعا از امكانات رفاهي كمتري برخوردارند در مقابل اقليت جامعه كه غالبا خود را برگزيدگان و خواص جامعه مي‌پندارند و از امكانات مادي فراواني برخوردارند. هيچ حاكمي نمي‌تواند در زمامداري خويش به طور صد در صد رضايت اقليت (طبقه مرفه) و اكثريت (طبقه مردم عادي) جامعه را فراهم كند زيرا اگر در جهت منافع هر كدام قدم بردارد، طرف مقابل ناخشنود خواهد شد.

اما پر واضح است كه تلاش در جهت كسب رضايت اكثريت عظيم مردم و تقويت پايگاه مردمي به نفع حاكم خواهد بود. چنان كه امام عليه السلام نيز جلب رضايت و اعتماد آنان را ضروري، مفيد، مشكل گشا و مقتضاي حق دانسته و در دستور العمل خود به حاكم مصر مي‌نويسد:

?و بايد كه محبوب‌ترين كارها در نزد تو آن اموري قرار گيرد كه معتدل‌ترين و ميانه‌ترين در حق، همگاني‌ترين در عدل و جامع‌ترين و هماهنگ‌ترين در راه رضايت مردم باشد، چرا كه بي‌ترديد، خشم توده مردم، رضايت و خشنودي خواص و برگزيدگان جامعه را بي اثر مي‌سازد، در حالي كه خشم خواص، با رضايت توده مردم بخشوده و جبران خواهد شد.? (5)

از ويژگي‌ها و جلوه‌هاي ديگر حكومت اميرالمومنين عليه السلام، سادگي و پرهيز از تشريفات است. ايشان همواره در ضمن سخنان خويش، رجال حكومت را به سادگي توصيه مي‌فرمودند كه از جمله اين موارد؛ نامه امام به عثمان بن حنيف است.

اين نكته نيز حائز اهميت است كه مردم به مقتضاي طبع بشري و آمال و آرزوهايشان، هرگاه به آنچه كه مي‌خواهند نائل نشوند، معمولا مجريان حكومت را مسئول محروميت‌ها و ناكامي‌هاي خود مي‌پندارند و آنان را مقصر مي‌شناسند و گمان مي‌كنند وظيفه حكومت است كه همه خواست‌هاي آنان را جامه عمل بپوشاند و برآورده سازد و هنگامي كه با برآورده نشدن تمام خواسته‌هايشان مواجه مي‌شوند، نسبت به حكومت و مجريان آن عداوت و كينه و دشمني پيدا مي‌كنند و بدين وسيله پايه‌هاي حكومت تضعيف مي‌شود. و در اينجا وظيفه حاكم است كه اگر چه نمي‌تواند به همه خواست‌هاي مردم جامه عمل بپوشاند اما با گره‌گشايي و پيروي از اخلاق اسلامي، مردم را با كمبودها آشنا سازد و در صدد جلب رضايت مردم برآيد. و با همين حكمت و فلسفه، امام عليه السلام از مالك مي‌خواهد كه با مردم رابطه برقرار كند و از آنها فاصله نگيرد، و احتجاب حاكم از مردم را باعث گمراهي و بي‌اطلاعي او از حقايق جامعه و ايجاد شك و ترديد و بي‌اعتمادي در جامعه مي‌داند و مي‌فرمايد: ?مبادا مدت طولاني از مردم فاصله بگيري، زيرا احتجاب حكام از مردم خود نوعي تنگنا و باعث بي‌اطلاعي از حقايق است و باعث بي‌اطلاعي مردم از واقعيت جريان كارها مي‌شود، و اين حالت عدم آگاهي موجب تلبيس حق و باطل و درشت و كوچك جلوه يافتن امور بزرگ، و بزرگ جلوه‌گر شدن مطالب ناچيز و كوچك مي‌گردد.? (6)

 

3ـ تقسيم پُست‌ها بر اساس لياقت و صداقت و پيشگامي در عمل

يكي از اهداف اساسي اسلام، برقرار كردن عدل و قسط در جامعه اسلامي است. در حكومت اسلامي، پُست‌ها بايد بر اساس شايستگي تقسيم شود و كارگزاران حكومت اسلامي از ميان شايسته‌ترين و خدمتگزارترين افراد انتخاب شوند، كساني كه داراي فضائل و كمالات انساني بوده و تخلق به "اخلاق الله" را آويزه گوش خود قرار دهند، افرادي كه دانا، انديشمند، امين، كاردان، توانا، با دقت و ابتكار و متواضع باشند، نيكان را دوست بدارند و از ستمگران بيزار باشند. اميرالمومنين علي عليه السلام در نامه خود به مالك توصيه مي‌كند كه شناخت خود از افراد را ملاك انتخاب آنان براي مناصب حكومتي قرار ندهد و اين نكته را در نظر داشته باشد كساني كه در مصدر امور قرار مي‌گيرند غالبا دوستان زيادي دارند كه اين دوستان گاهي به لباس زهد در مي‌آيند و خود را برخوردار از اخلاق حسنه جلوه مي‌دهند و به همين دليل نيز امام عليه السلام به مالك توصيه مي‌كند كه بر اساس خوش‌بيني و اطمينان خود، معاونان خويش را انتخاب نكند. (7)

توجه به اين نكته لازم است، بزرگترين عاملي كه شيرازه جامعه را از هم مي‌گسلد و مردم را نسبت به دولتمردان بدبين مي‌كند، تبعيض و عدم اجراي عدالت و به اصطلاح روز، پارتي بازي و باندبازي، پيروي از تمايلات شخصي و روابط را بر ضوابط حاكم كردن است. در جوامع غير اسلامي، باندبازي‌ها و روابط خصوصي، عامل مهمي در تقسيم پست‌ها و مقام‌ها در ميان عده‌اي به خصوص به شمار مي‌رود. اما در جوامع اسلامي كه فرهنگ اسلامي حاكم است، رعايت عدالت اسلامي ايجاب مي‌كند كه ضابطه و قانون جاي رابطه و تمايلات شخصي را بگيرد و در تقسيم پست‌ها و منصب‌ها، تنها به فضائل و اصالت‌هاي انساني و امتيازات اسلامي توجه شود و هر يك از كارگزاران حكومتي بر اساس لياقت و كارداني و شايستگي انتخاب شوند و به منصب دست يابند زيرا در جامعه‌اي كه همه مردم از مزايا و حقوق حكومت اسلامي به طور يكسان و دور از تبعيض بهره‌مند شوند بدون شك نسبت به مسئولين دولت، خوش‌بين و از آنها راضي بوده و با آنان همكاري لازم را خواهند داشت.

4- مبارزه با مظاهر فساد و آلودگي در جامعه

اميرالمومنين علي عليه السلام، در جمله ?فَاِنَّما عَليكَ تَطهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ? (8) ؛ مالك را به مبارزه با مظاهر فساد و آلودگي و جلوگيري از فحشا و منكرات در جامعه فرامي‌خواند، چه آن كه رواج فساد و فحشا در جوامع از بارزترين ترفندهاي امپرياليسم و استعمار است كه موجب سقوط و انحطاط جامعه مي‌شود. دشمن همواره مي‌خواهد با از بين بردن عفت و پاكدامني و اشاعه فساد در جوامع اعم از اسلامي و حتي غيراسلامي، ملت‌هاي مستضعف را از روح پاكي و معنويت جدا ساخته و آنان را چنان آلوده كند و به "از خود بيگانگي" و فساد بكشاند تا سرانجام در عمق منجلاب دست‌هاي آلوده استعمار فرو روند.

5 ـ سادگي و پرهيز از تشريفات

از ويژگي‌ها و جلوه‌هاي ديگر حكومت اميرالمومنين عليه السلام، سادگي و پرهيز از تشريفات است. ايشان همواره در ضمن سخنان خويش، رجال حكومت را به سادگي توصيه مي‌فرمودند كه از جمله اين موارد؛ نامه امام به عثمان بن حنيف است. (9)

لازم به ذكر است كه وظايف كارگزاران نظام اسلامي، تنها محدود به موارد مذكور نمي‌شود بلكه با دقت در مضامين فرمايشات علي عليه السلام به ويژه، نامه ايشان به مالك اشتر، فرامين مهم ديگري در اين خصوص به چشم مي‌خورد كه ما جهت اختصار فهرست‌وار به برخي از آنها اشاره مي‌نماييم و بحث و تعمق در آنها را به كتاب شريف نهج البلاغه ارجاع مي‌دهيم: استكبار زدائي، اعتماد متقابل به مردم، تصميم گيري بجا و مناسب، جلوگيري از هرج و مرج، جمع بيت المال و نظارت بر آن، روبرو شدن و مقابله با دشمن، ايجاد امنيت در راه‌ها، ستاندن حق ضعيف و حمايت از مظلوم در برابر شخص فاجر و... .

اما امروز، روز استفاده هر چه بيشتر از نهج البلاغه است زيرا موقعيت خاص سياسي اجتماعي موجود در زمان اميرالمومنين عليه السلام و افكار و خطوط و گروه‌هايي كه در دوران حكومت آن حضرت فعاليت مي‌كردند و نيز كار شكني‌هايي كه از سوي برخي جناح‌هاي منتسب به اسلام در جامعه آن روز اعمال مي‌شد، بسيار شبيه وضعيت كشور ما پس از تشكيل نظام جمهوري اسلامي است و لذا رهنمودها و سخنان هدايتگرانه آن حضرت، بهترين راهگشا براي ما خواهد بود. اميد است علما و انديشمندان مسلمان و نيز رسانه‌هاي گروهي جامعه اسلامي، در اين شرايط حساس زماني كه بيش از هر زمان، عطش پذيرش معارف اسلامي، در همه كشورها مشهود است، به تلاش بيشتري پرداخته و نهج البلاغه را با توجه به مسائل و مشكلات و نيازهاي جامعه امروز مطالعه و بررسي كرده، راه عمل و درمان دردها را از اين كتاب شفابخش بيابند و ابعاد معارف آن را براي جوانان مطرح نمايند تا نسل آينده بيش از پيش به جامعه مطلوب حضرت امير عليه السلام نزديك شوند.


منابع

1ـ خطبه 200 نهج البلاغه از ترجمه دكتر شهيدي.

2ـ قسمتي از بيانات مقام معظم رهبري، مباحث و مقالات كنگره بين المللي نهج البلاغه، بنياد نهج البلاغه، 1368، صص 23 ـ 25.

3 تا 8 ـ نامه 53 نهج البلاغه .

9 ـ نامه 45 نهج البلاغه .

 10- سایت www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

گذري بر انديشه هاي امام خميني(دانش یاران)


گذري بر انديشه هاي امام خميني

 

 

از همان زمان صدر اسلام كه مردم ايران با انديشه هاي عدالت طلبانه و روشهاي عادلانه حكومت عدل اسلامي آشنا شدند و بدون مقاومت در برابر سپاهيان توحيد, در مقابل ارزشهاي آئين آسماني اسلام تمكين كردند, حكومت از نظر آنها وسيله اي براي تامين عدالت اجتماعي و ابزاري موثر براي رسيدن به ارزشهاي الهي در جامعه بود.

 

دل دادگان به آئين محمدي تداوم اسلام اصيل را در چهره علي (ع) و خاندانش ديدند زيرا عدالت در خانه علي و فاطمه (س) ساكن شده بود و صداي آزادي از سرزمين كربلا به گوش مي رسيد و اين بود كه ايرانيان به تدريج به سوي تشيع كشيده شدند و در طول تاريخ با الهام از اسلام اصيل و خون پاك شهداي تشيع به ويژه درس آموزي از سرور و سالار شهيدان حسين بن علي (ع) در برابر زورگوييهاي حكام مسلمان نما و ظالم به مقابله و مقاومت برخاستند.

 

در طول تاريخ پس از اسلام براساس آموزه هاي مكتب تشيع مردم ايران همواره به ويژه در دوران غيبت امام عصر(عج) مطيع علماي دين و مراجع تقليد بودند. تشكيل حوزه هاي ديني در شهرهاي ايران به خصوص شهر قم و حوزه كهن و ريشه دار نجف و ظهور مراجع بزرگ در اين حوزه ها و داشتن تعامل و ارتباط هرچه بيشتر مردم با مراجع, زمينه اي را فراهم كرد تا مومنان آزاده رهبران ديني مورد اعتماد خود را مهمترين مرجع حل وفصل مسائل خويش بدانند. در حوادث واقعه به آنان مراجعه نمايند و حتي براي يك روز هم حاكميت ستمگران را نپذيرند و از همين نقطه به راهنمايي روحانيون و الهام از آرمانهاي اسلامي قدم به قدم گام در راه مبارزه با استبداد و استعمار بگذارند چنانكه در انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) اتفاق افتاد.

 

انقلابي كه زلزله اي در جهان معاصر ايجاد نمود و جهانيان را به شگفتي واداشت.

 

رهبري اين انقلاب را مردي برعهده داشت كه شخصيتش در مكتب فقه و فقاهت «فيضيه» شكل گرفته بود. فقيهي فرزانه, عارفي آگاه, فيلسوفي شجاع, اديبي عميق, مفسري بينا و سياستمداري دانا بود. او سياست و سياستداري را پيشه خود نمي دانست بلكه آن را وظيفه خود مي دانست. كلامي جذاب و فكري پويا داشت. ذهن و زندگيش جامع علم و عمل بود هر آنچه را بر زبان مي راند و به هر ميزان كه از مردم مي خواست خود پيش و بيش از ديگران به آن عمل مي كرد, اعتقادش چون صخره هاي سخت, و همتش به بلنداي قله ها بود, چون شجره طيبه انديشه اش از آبشخور فرهنگ قرآن سيراب مي شد.

 

شايد بتوان گفت اولين و مهمترين پيامي كه منادي انقلاب و رهبر فرزانه مان به گوش جهان و جهانيان رسانيد, چيزي جز خدامحوري و رهايي بي قيد و شرط از سلطه شوم استكبار جهاني به ويژه آمريكا نبود كه اين آواي جانبخش بر دلهاي آزادانديشان و مجاهداني كه دردآشناي غربت اسلام و تاريكي انحطاط انديشه بودند نشست و همچون آهن ربايي جذاب, افكار و انديشه ها را معطوف به خود ساخت.

 

امام راحل همواره حكومت را براي مردم, با مردم و در خدمت مردم مي خواستند و تاكيد فراوان بر استقلال و خودباوري داشتند, زيرا مهمترين عامل موثر در جهت قطع ايادي شرق و غرب و دستيابي به حاكميت و استقلال چيزي جز خودباوري نيست و اين روحيه وقتي بوجود خواهد آمد كه تحولي عظيم را در جان و درون خود بوجود آوريم.

 

منظور ايشان از استقلال در تمام جنبه ها و شئون بود. در عين حال خودباختگي را مانعي در راه استقلال مي ديدند و خودباوري و خودكفايي را شرط استقلال حتي استقلال فكري مي دانستند. ايشان در سخنان خود در ديدار با وزير و كاركنان آموزش و پرورش وقت در سال 1360 مي فرمايند:

 

«ما بايد سالهاي طولاني زحمت و مشقت بكشيم يا از فطرت ثاني خود متحول شويم و خود را بيابيم و روي پاي خويش بايستيم و مستقل گرديديم و ديگر احتياجي به شرق و غرب نداشته باشيم و... اگر اين مهم را انجام داديم, مطمئن باشيد كه هيچ كس و هيچ قدرتي نمي تواند به ما ضربه بزند.

 

اگر ما از نظر فكري مستقل باشيم آنها چگونه مي توانند به ما ضربه بزنند».2

 

امام خميني (ره) با دم مسيحايي خود روح اعتماد به نفس و خودباوري را در كالبد ملت ايران دميد و اين ملت را به نقطه غرورمند خودباوري رسانيد, او در فرازي از سخنان خود فرمود :

 

«اطمينان داشته باشيد اگر بخواهيد مي شود. اگر بيدار بشويد مي خواهيد, شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربيها از ما بالاتر نيستند».3

 

در بخش ديگري از رهنمودهاي خويش فرمود:

 

«اساس, باور اين دو مطلب است: باور ضعف و سستي و ناتواني ـ و باور قدرت و قوه و توانايي. اگر ملت اين باور را داشته باشد كه ما مي توانيم در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم, اين باور اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا مي كنند و در مقابل قدرتهاي بزرگ ايستادگي مي كنند. اين پيروزي كه شما به دست آورديد براي اينكه باورتان آمده بود كه مي توانيد ...».4

 

حضرت امام خميني (ره) آزادي را بالاترين نعمتي مي دانستند كه از سوي خالق باريتعالي به بشريت عطا شده است. انسان را مختار و آزاد آفريد تا او را در بستر حيات و زندگي بيازمايد. آزادي به عنوان ارمغاني بزرگ از سوي دين مبين اسلام به انسانهاي آزادانديش پيش كش شد و آنانكه با همه توان فكري خود به ميدان آمدند تا دين و آزادي را در مقابل يكديگر قرار بدهند امام راحل (ره) فرمود:

 

«در اسلام دمكراسي مندرج است و مردم آزاد هستند به بيان عقايد خود بپردازند و بدان عمل كنند تا زماني كه توطئه اي در كار نباشد و مسائلي مطرح نشود كه نسل ايران را به انحراف بكشاند».5

 

آنچه كه در انديشه سياسي حضرت امام (ره) قابل طرح است, پيدايش نهال نوپاي دمكراسي ديني در انقلاب اسلامي بود, دمكراسي به معناي تحقق عيني حق تعيين سرنوشت دنيايي و دين به معناي حضور حق در حيات فردي و جمعي است. از نظر ايشان انسان موجودي است كه مي تواند با اتكا بر خصلت وجودي خويش (اراده), به معناي وجودي خويش (كمال) تحقق بخشد و به مفهوم كليدي در فلسفه اخلاق امام خميني (ره) همانا عمل صالح است و مبارز سياسي مصداقي است از مصاديق عمل صالح.

 

دشمن شناسي و استكبارستيزي از مهمترين عناصر فرهنگ و تمدن در حيات اجتماعي است. جاودانگي و استمرار اين انديشه بيش از هر چيز مرهون سعي و تلاش رادمردان و بزرگان و فرزانگاني است كه با همت والاي خويش گام در اين راه نهادند و همچون نوري در دنياي ظلماني جوامع بشري را هدايتگري كردند و مردم را به قسط و عدالت, سعادت و آزادي و استقلال فراخواندند.

 

امام خميني خود يكي از اين دشمن ستيزان, آگاه و بلندآوازه بود كه با تكيه بر روح ذلت ناپذيري و ستم ستيزي فرياد «هيهات منا الذله» را كه برگرفته از اسلام ناب محمدي (ص) بود سردادند و اين فرياد كه از عمق ايمان او نشات مي گرفت لرزه بر پيكره بيگانگان و بيگانه پرستان افكند. از كلام و كلماتش كرامت مي باريد و مشعل اميد را در دلهاي سرد و فرسوده برمي افروخت و همچون اكسيري ناب, مس دلها را مبدل به طلاي خالص مي ساخت نهيبش صاعقه اي بود براي نوكران استكبار و حركتي پر از جوشش بود توكل و تقوايش بارقه اي بود براي جذب عدالت جويان و رسانيدن آنان به ساحل نجات.

 

آن پير روشن ضمير, در هر شرايط مناسبي, به روشنگري مي پرداخت و اهداف شوم دشمنان را برملا مي ساخت او در تاريخ 29/4/67 مسلمانان را به پاسداري از هويتهاي الهي توصيه كرد و تصميم شيطاني دشمن را نسبت به غارت ارزشهاي اسلامي گوشزد نموده و فرمود:

 

«نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اينست كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند به يقين آنان مرزي جز عدول از همه خوبيها و ارزشهاي معنوي و الهيمان نمي شناسند و به گفته قرآن كريم, هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما برنمي دارند مگر اينكه شما را از دينتان برگردانند.»6

 

از مهمترين محورهاي بحث احياگري و اصلاح طلبي امام خميني (ره) در انديشه هايشان: اعتقاد آن حضرت به احياي انديشه حكومت اسلامي و رهبري ديني است. زماني كه حضرت محمد(ص) از مكه به مدينه هجرت نمودند در مدينه پايه هاي حكومت اسلامي را بنيان نهادند و ده سال آخر عمر گهربار خويش را به تقويت و تحكيم آن پرداختند, در تاريخ اسلام از آغاز تاكنون شاهد حركتهاي اصلاحي جهت احياي انديشه حكومت اسلامي بوده ايم و مي توان به نمونه هايي همچون, سيدجمال الدين اسدآبادي, محمد عبده, جنبش اخوان المسلمين و در ايران نهضت فدائيان اسلام و جنبش جنگل اشاره كرد.

 

ولي اقداماتي كه توسط امام خميني (ره) بعنوان رهبر و بنيانگذار اين حركت صورت گرفته است بصورت «محوري» بوده است. ايشان در گفته ها, سخنرانيها و آثار مكتوب خويش همواره نظر به ضرورت تبيين حكومت اسلامي داشتند. ابتدا به تبيين نظري و سپس به تبيين عملي و تشكيل حكومت اسلامي اقدام نمودند. به گونه اي تلاش ايشان باعث جلب نظر شخصيتها و انديشمندان ديني به سياست و امور سياسي شد كه در اين زمينه آثار گرانبهايي از خود برجاي گذاشتند.

 

زماني كه امام راحل به احياي ايده حكومت اسلامي مبادرت ورزيدند مهمترين راه اصلاح اين ايده را تقويت نظريه عدم جدايي دين از سياست مي دانستند. هرچند در تاريخ كشور ايران «مدرس» ازجمله پيشگامان مبارزه با انديشه جدايي دين از سياست بود و سخن معروف وي كه «ديانت ما عين سياست ما, و سياست ما عين ديانت ماست» همواره دلنشين, عميق و به يادماندني است, اما اولين كسي كه اين نظريه را عينيت بخشيد امام خميني بود و همواره بر اين باور بود كه:

 

«اسلام دين سياست است, ديني است كه در احكام آن در مواقف آن سياست بوضوع ديده مي شود».7

 

به طور خلاصه مي توان گفت محورهاي احياگري انديشه حكومت اسلامي امام خميني: «مبارزه با انديشه جدايي دين از سياست, تبيين ضرورت تشكيل حكومت اسلامي و ماهيت اصول و اهداف اين حكومت و تبيين الگوي رهبري در حكومت اسلامي» از مهمترين اقدامات حضرت امام در اين عرصه بوده است كه به انجام رسانيدند.

 

امام در رابطه با تشكيل و اداره حكومت بر اين باور بود كه تشكيل حكومت از وظايف مهم و اصلي علماي اسلام است و آن هم بدين معنا كه اداره صحيح امور مردم و محو ظلم بايد توسط حاكميت و حاكمان انجام پذيرد:

 

«عهده دارشدن حكومت في حد ذاته شان و مقامي نيست, بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است...».

 

«ائمه و فقهاي عادل موظف اند كه از نظام و تشكيلات حكومتي براي اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت براي آنان جز رنج و زحمت چيزي ندارد منتها چه بكنند مامورند انجام وظيفه كنند. موضوع «ولايت فقيه» ماموريت و انجام وظيفه است»8.

 

آن بزرگوار مشروعيت همه اركان نظام را بسته به راي و خواست مردم در چارچوب معيارهاي ديني مي دانستند. امروز در اغلب كشورهاي دنيا مردم حكومت و حاكمان را تعيين مي كنند. امام راحل نيز همين كار را كرد حتي در تعيين اركان نظام از رهبري گرفته تا ساير مراكز قدرت مردم نقش تعيين كننده خود را با انتخاب چهره هاي مورد نظر ايفا كردند اگرچه انتخاب در نظام اسلامي و ولايي با انتخاب در نظامهاي دموكراسي ليبرال تفاوت هاي فراواني دارد.

 

امام خميني با اعتقاد به عينيت ديانت و سياست اعتقاد به «سياست اسلامي» داشتند يعني اسلام بايستي به عنوان هدف و سياست به عنوان روش و وسيله نيل به هدف مورد توجه قرارگيرد نه اينكه اسلام به عنوان ابزاري سياسي مورد سواستفاده برخي از سودانديشان واقع شود.

 

از اين رو فرهنگ استكبارستيزي و دشمن شناسي و داشتن خودباوري و استقلال كه برگرفته از انديشه امام راحل مان است بايد سرلوحه افكار و اعمالمان قرار دهيم و همواره درصدد دفاع از شرف و اقتدار ملي خود برآئيم و بر سخن هوشمندانه و جهت بخش مقام معظم رهبري در اين رابطه تاكيد ورزيم كه فرمود:

 

«هر ملتي اگر تسليم سلطه قدرتهاي بزرگ عالم شد, از دست رفته است, هر ملتي اگر حاضر شد از شرف ملي, اقتدار ملي و اراده ملي خود چشم بپوشد در ورطه بي پايان وادي اي كه آخر آن معلوم نيست لغزيده است».

 

پاورقي

 

1ـ كتاب «راه انقلاب», ج 1, ص 281.

2ـ صحيفه نور, ج 15, ص 192.

3ـ صحيفه نور, ج 13, ص 287.

4ـ همان, ج 14, ص 194.

5ـ همان منبع, ج 4, ص 234.

6ـ صحيفه نور, ج 20, ص 237.

7ـ صحيفه نور, ج 8, ص 265.

8 ـ ولايت فقيه ـ امام خميني (ره) موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ـ ص 44.

 

 

سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

عمربن سعد و نقش او در شهادت امام حسین(ع)(دانش یاران)


عمربن سعد و نقش او در شهادت امام حسین(ع)

 

نقش عمر بن سعد در زمان امام علی(ع) چندان روشن نیست، ولی در زمان امام حسین(ع) در واقعة کربلا فرماندهی لشکر را بر ضد امام حسین(ع) و یارانش بر عهده داشت. اینک مختصری از زندگی وی برای شما بیان می داریم:

عمر پسر سعد ابی وقاص (سردار اسلام و فاتح ایران در زمان عمر) در چه سالی به دنیا آمد، چندان روشن نیست. برخی نوشته اند در زمان پیامبر متولد شده بود، ولی در چه سالی، معلوم نیست.

برخی نوشته اند وی در 17 هجری قمری به همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت. وی در آن زمان نوجوان بود و حتی نوشته اند: از طرف پدرش مأمور فتح "رأس العین" شده بود. حال در این زمان چند ساله بود، تا از این، سال تولد او معلوم شود، چیزی در دست نیست.

برخی نوشته اند: عمر بن سعد روزی که خلیفة دوم کشته شد، به دنیا آمد؛ یعنی در 23 هجری قمری.

اگر این نقل درست باشد، دیگر نمی توان پذیرفت که در جنگ قادسیه به همراه پدرش حضور داشت، چون آن جنگ شش سال قبل رخ داده بود.

 

در زمان امام علی(ع):

مورخان نوشته اند، عمر بن سعد در 37 هجری قمری در داستان حکمیّت در "دومه الجندل" حضور داشت و پس از مشاهدة اختلاف میال سران سپاه امام و معاویه، نزد پدرش رفت واو را به ادعای خلافت تشویق نمود؛ امّا پدرش نپذیرفت.

 

در زمان امامت امام حسین(ع):

در سال پنجاه و یک هجری عمر بن سعد به درخواست عبیدالله بن زیاد به همراه چند نفر دیگر، بر ضد حجربن عدی و یارانش گواهی داد که حجر و یارانش به فتنه انگیزی به پا خواسته و کافر شده اند. این گواهی دستاویزی برای معاویه بر ضد حجر بن عدی و یارانش شد که آن‌ها را در مرج العذراء به شهادت رساند.

هنگامی که امام حسین(ع) به علت خودداری از بیعت با یزید از مدینه به مکه هجرت نمود، عمر بن سعد در این هنگام امیر مکه (یا شاید امیرالحاج) بود و چون تمایل و ستقبال مردم را در مکه از امام حسین(ع) مشاهده نمود، برای یزید نامه ای نوشت و او را از آمدن امام حسین(ع) به مکّه آگاه نمود.

وقتی که مسلم بن عقیل به کوفه رفت تا از مردم به نفع امام حسین(ع) بیعت بگیرد، عمر بن سعد چن برخی از اشراف کوفه، به یزید نامه ای نوشت و به او توصیه نمود که اگر می‌خواهد کوفه از دستش خارج نشود، "نعمان بن بشیر" حاکم کوفه را بر کنار کند و فرد دیگری را که تونایی خوبی دارد،‌ جایگزین نماید.

مسلم بن عقبیل بعد از دستگیر شدن در مجلس عبیدالله بن زیاد، پنهان از دید دیگران به عمر بن سعد وصیت کرد،‌امام عمر بن سعد وصیت مسلم را برای عبیدالله بازگو و به مسلم خیانت نمود.

پس از آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، وی عمر بن سعد را به حکومت ری و دشت پی (دشتی پهناور میان ری و همدان) منصوب نمود و دستور داد تا به سرکوبی شورش دیلمیان بپرازد. وی با چهار هزار سرباز در بیرون شهر کوفه اردو زده و آمادة حرکت به آن دیار بود که با آگاه شدن عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین(ع) به کوفه، عمر بن سعد را برا مقابله با امام به کربلا فرستاد.

عمر بن سعد در دوم، یا سوم محرّم الحرام سال 61 وارد کربلا شد و "قره بن قیس حنظلی" را نزد امام حسین(ع) فرستاد تا از هدف آمدن امام به کوفه جویا شود.

امام در پاسخ فرمود: مردم کوفه از من دعوت کرده اند. حال اگر نمی خواهند، بر می گردم.

عمر بن عسد پاسخ امام را به عبیدالله بن زیاد نوشت. عبیدالله با تحریک برخی همانند شمر بن ذی الجوشن که طرفدار جنگ با امام بودند،‌ نه نرمش، در پاسخ به عمر بن سعد نوشت: یا با حسین بن علی جنگ کن، یا فرماندهی سپاه را به شمر بن ذی الجوشن واگذار.

عمر بن سعد در پاسخ گفت: من خود امیر سپاه خواهم بود و با حسین می جنگم، و نخستین تیر را به سوی سپاه حسین(ع) رها کرد.

او پس از شهادت امام و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند.

در دوازدهم محرّم پس از دفن کشته های سپاه عمر بن سعد، وی با خاندان امام که اسیر شده بودند، به سوی کوفه حرکت کرد.[16] هنگام یکه نزد عبیدالله بن زیاد رسید، عبیدالله از او خواست نامة‌وی را که در آن امارت ملک ری برایش ثبت شده بود، پس بدهد. بدین وسیله او را از حکومت ری عزل نمود.

 

عمر بن سعد که دستش از همه جا کوتاه شده بود، حالت خویش را چنین توصیف کرد: هیچ کس بدتر از من به خانة خویش باز نمی گردد، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را زیر پا گذاشتم و قرابت را قطع نمودم.

 

بعد از شهادت امام حسین(ع):

در سال 65 به هنگام قیام توابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی در کوفه به خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع)، عمر بن سعد از بیم کشته شدن به دست مردم، در دارالامارة کوفه خود را مخفی کرد و شب ها در آن جا می خوابید.

یک سال بعد که مختار قیام کرد و بر کوفه مسلط شد، عمر بن سعد به همراه محمدبن اشعث، یکی دیگر از قاتلان امام حسین(ع) از کوفه فرار کرد،اما به وقت خروج مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و به همراه دیگران رهبری مخالفت بر ضد مختار را در دست گرفت، ولی با شکست کوفیان توسط سپاه مختار،‌ بار دیگر از کوفه گریخت و به بهصره نزد "مصعب بن زبیر" رفت و پناهنده شد. مختار یکی از فرماندهان خود را به تعقیب او فرستان و ابن سعد را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. به دستور مختار عمر بن سعد و پسرش حفص اعدام شدند. اجسادشان را آتش زدند و سرهایشان را نزد محمد بن حنفیه به مدینه فرستادند.

 

سایت : www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

آشنايى با مفهوم و جايگاه امامت(دانش یاران)


آشنايى با مفهوم و جايگاه امامت

 

امامت، استمرار نبوّت و همچون پيامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصريح خداوندى تحقق نمى پذيرد و مردم در تعيين امام معصوم نقشى ندارند. امامت يكى از اصول بنيادى دين است و ايمان راستين جز با باور داشتن به بايستگى آن شكل نمى گيرد.

امام كسى است كه خداوند متعال او را ، پس از پيامبر به عنوان هدايتگر بشر برگزيده و بايد از هر گناه و ناراستى پاك و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غيب آگاه باشد. امام نمونه كامل انسان و داراى برترين درجه كمال و فضيلت است و از آن جا كه به يارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدايى دارد، بر همه مردم پيروى از وى لازم و بايسته است. بنا بر اين امام بايد از سه ويژگى برخوردار باشد:

عصمت

آگاهى به غيب

انتصاب.

امام رضا عليه السلام در بيانى زيبا و رسا، به برترين شيوه و گوياترين زبان، مقام امامت را براى ما نمايانده است. پس شايسته تر آن است كه جايگاه امامت را از سخن آن بزرگوار بشناسيم:

امام سررشته دين، نظام مسلمين، رستگارى دنيا و عزّت مؤمنان است.

امام ريشه و بنياد اسلام بالنده و شاخه بلند آن است.

به بركت امام است كه نماز، روزه، حج و جهاد تكميل مى شود، خراج و صدقات فراوان مى گردد و حدود و احكام الهى به اجرا درمى آيد و مرزها از يورش مصون مى ماند.

امام به سان خورشيدى رخشانى است كه تابش آن جهان را فرا مى گيرد و در افقى است كه در دسترس نمى آيد.

امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره نمايانى است كه در شب تاريك راهنماى هدايت است و نجات بخش از نابودى .

امام از هر گناهى پاك و از هر عيبى به دور است.

امام به علم ويژگى يافته و به بردبارى نام آور شده است.

امام يگانه روزگار خويش است، هيچ كس همپاى او نيست و هيچ دانشمندى با او ياراى برابرى ندارد و براى او همانندى يافت مى نشود.

دو ويژگى عصمت و انتصاب نيز در پايان سخن امام رضا عليه السلام به اين گونه بيان شده است:

چون خداوند بنده اى را براى تدبير امور بندگانش برگزيند، او را سينه اى فراخ عنايت فرموده و سرچشمه هاى حكمت را در دلش به وديعت مى نهد، زبانش گويا مى شود و در پاسخ درنمى ماند، و جز درستى در او يافت نگردد. او انسانى موفق، راه يافته و تأييدشده از جانب خداوند و از هر گونه خطا و لغزشى در امان است. اين ويژگى از آن رو است كه حجّت بر خلق و گواه بر بندگان خدا باشد. آيا آنان توانايى چنين گزينشى را دارند تا برگزيده ايشان از اين صفات بهره ببرد؟

 

امامت مهم‌ترین اصل اعتقادی مذهب تشیع است. امامت در لغت به معنای دوستی، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن و . . . است و در اصطلاح، یک منصب الهی و خدادادی است که شامل همه فضیلت‌های انسانی است.

مطابق این تعریف، امامان از سوی خداوند و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین می‌شوند، دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (بجز مقام نبوت) هستند، و کار آنان منحصر به حکومت دینی نیست.

اما دانشمندان اهل سنت امامت را این گونه تعریف می‌کنند:

« الامامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا، خلافة عن النبی؛ (امامت یعنی ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا در مقام جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.)

مطابق این تعریف، امامت یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت است؛ اما حکومتی که شکل دینی دارد و عنوان جانشینی پیامبر (در امر حکومت) را به خود گرفته است. طبیعتاً چنین امامی می‌تواند از سوی مردم برگزیده شود!

به عبادت دیگر علمای اهل سنت،‌ امامان را تنها به معنای جانشینان پیامبر در بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین دانسته اند.

 

اما شیعیان معتقدند مقام امامت در امتداد مقام نبوت است و ولایت امام همان ولایت نبوی و ولایت الهی است که ناگسستنی است. بنا به اعتقاد شیعیان، امامت فقط یک حکم شرعی فرعی نیست.

 

متصدیان امر امامت، دوازده نفر از نسل پیامبر اکرم هستند:

امام علی، امام حسن، امام حسین، امام علی بن الحسین، امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی کاظم، امام علی بن موسی الرضا، امام محمد تقی، امام علی نقی، امام حسن عسگری و امام مهدی علیهم السلام.

 

به اعتقاد شیعیان، امامانی که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم‌اند، از گناه و خطا مبرا هستند و در تمامی فضایل و کمالات علمی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و . . . سر آمد همگانند .

 

امامت در كلام و فلسفه اسلامى

حكيمانى همچون ابن سينا و ملاصدرا در آثار خويش، وجود امام، ضرورت عقلى وجود او، مقام و مرتبه وى، طريق تعيين و انتصاب وى و عدم امكان قطع رشته امامت را مطرح ساخته اند. ممكن است در نگاه اول اين طور به نظر برسد كه مسئله اى همچون امامت كه قالب و ذات كاملا كلامى دارد نمى تواند وارد مباحث فلسفى شود، پس اگر فلاسفه به آن پرداخته اند، متاثر از وجهه متكلم بودنشان است و جز مطالب گفته شده از سوى متكلمان حرف جديدى ندارند. ما قضاوت را بر عهد خود متكلمين و فلسفه اسلامى مى نهيم و به بررسى اجمالى اقوال ايشان مى پردازيم. فرض ما اين است كه فلسفه اسلامى در طرح مسئله امامت از متكلمان استقلال جسته و ابداعاتى نيز در اين حوزه داراست.

 

حكم امامت، طريق اثبات آن و امكان قطع آن

آيا نصب امام تكليف واجب شرعى است يا عقل حكم به نصب امام مى كند؟ آيا نصب امام بر خداوند واجب است يا بر مردم؟ آيا مى شود براى لزوم نياز به امام، برهانى عقلى ارائه كرد يا تنها اجماع و دليل سمعى وجود دارد؟ آيا براى زندگى جمعى انسان ها وجود امام لازم است يا زندگى فردى آن ها؟ آيا وجود امام براى امور دنيوى انسان ها ضرورت دارد يا امور ديني؟ آيا هيچ زمانى مى شود كه امام بر روى زمين نباشد؟ آيا نداشتن حكومت و رياست به معنى عدم وجود امام است؟

 

مسئله امامت در ميان متكلمان شيعى حكم وجوب عقلى بر خداوند را به خود اختصاص داده است؛ چراكه امامت لطف است و لطف در تكاليف واجب، عقلا بر خداوند واجب و ضرورى است. در نتيجه امامت درجهت لطف در امور دينى از آن جهت كه باعث قرب مردم نسبت به تكاليف مى شود ، لطف در امور دينى از آن جهت كه باعث صلاح در آن مى شود و نگهبانى از شرع از آن جهت كه شريعت از گذشتگان تا آيندگان بما هو هو محفوظ بماند ، واجب عقلى بر خداوند است. بديهى است كه متكلمان شيعه با چنين استدلالى در طرق اثبات امامت هيچ گاه زمين را خالى از حجت يا امام معصوم نمى دانند. خواجه طوسى معتقد است از آن جا كه وجود امام لطف در تكاليف واجب عقلى و شرعى است، تا زمانى كه تكاليف باقى است، امام نيز هست، خواه حكومت كند خواه نكند.

 

ديديم كه هرگاه شرايط و ويژگى هاى احراز مقام امامت در ميان متفكران خواه متكلمين و خواه فلاسفه، عميق تر، پربارتر و به عبارت ديگر سختگيرانه تر است، راه تعيين و نصب امام نيز از كانال محكم تر و محدودترى به نام نص مطرح مى شود. نمونه اين ديدگاه در ميان متكلمان، مكتب شيعه و در ميان فلاسفه حكمت متعاليه است. در مقابل از نگاه متكلمانى همچون اشاعره عدم امتياز واقعى مقام امام، منجر به تجويز نصب امام حتى با عقد يك نفر شده است.

 

گفتنى است مقام امامت كه در ميان متكلمان غير شيعى تنها به شخص عالم و ديندار و در ميان متكلمان شيعى به شخص معصوم و منصوص مى رسيد، در نزد فلاسفه به ويژه حكمت متعاليه، مقامى داراى اصالت قطعى مى شود، به طورى كه هر آنچه جز اوست فرع بر وجود او و به سبب وجود اوست. او برترين نوع خلقت، صاحب حد اعلاى كمال عقل و نفس ناقطه و وجودى است كه از آغاز آفرينش جايگاه ويژه و حضور فعال واسطه اى داشته است نه آن كه تنها مربوط به تشريع و دين باشد

 

بعد از اينكه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم ) از اين دنيا رحلت فرمودند ، مسلمانان به 2 گروه تقسيم شدند . يك گروه شيعيان بودند و گروه دوم كساني كه با پايان يافتن نبوت ، به پايان ارتباط خلق با خدا ، اعتقاد داشتند يعني مردم به درجه اي از عقلانيت رسيدند كه گفتند وقتي هيچ واسطه مستقيمي ميان ما و خداوند نيست ، همين قرآن و سنتي كه پيغمبر (ص) آوردند ، براي ما كافيست . اين عده را اهل سنت ناميدند . به اين دليل كه مثلاً با سنت پيغمبر (ص) ، به درجه كفايت رسيدند .

اتفاقاً فكر مي كنم اهل سنت واقعي ، خود ما شيعيان هستيم ، چون اهل سنت نسبت به كلام پيغمبر (ص) بايد اطاعت داشته باشند و در كلام پيغمبر (ص) جملات زيادي وجود دارد مبني بر اين كه بعد از رحلت ايشان ، ارتباط انسانها با خداوند قطع نمي شود . اينجاست كه بحث امامت پايه گذاري مي شود و در حقيقت اين تنها عقيده مذهب شيعه است . يعني به غير از سه اصل ( توحيد ، نبوت و معاد ) كه تمامي مسلمانان به آن اعتقاد دارند ، اصلي ديگري نيز وجود دارد كه تنها شيعيان معتقد به آن هستند و آن اصل امامت است كه باعث جدايي مذهب شيعه از مذهب تسنن گرديده است از اين رو شيعيان را اماميه نيز مي نامند . مذهب اماميه خود به فرقه هاي مختلفي تقسيم مي شود ( حدوداً 72 فرقه ) و ما شيعيان را كه به امامت 12 امام (ع) اعتقاد داريم ، شيعه اثني عشري مي نامند .

 

بحثي كه پيش مي آيد اين است كه با توجه به اوضاع و شرايط امروز كه آمريكا عراق را اشغال نموده و مردم آن را به بهانه هاي مختلف قتل عام مي كند ، آيا اين درست است ، فقط به اين دليل كه الان زمان وحدت مسلمين است ، از مطرح كردن اين بحث ( بحث امامت ) خودداري كنيم ؟ خير ، در طول تاريخ ما همواره شاهد چنين جنگهايي بوده ايم ، و در همه حال به وحدت مسلمين نيز اعتقاد داشته ايم اما طرح اين بحث ضرورت دارد .

 

ضرورت بحث امامت :

آيا اين بحث ، با شرايط هميشگي جهان ، باعث اختلاف و غفلت از دشمنان حقيقي اسلام نمي شود ؟ جواب 1 ـ اگر بحث ، به منظور رسيدن به حقيقت باشد ، و هدف ما برطرف كردن همين اختلافات ديني باشد ، اين سؤال جايگاهي ندارد .

جواب 2 ـ در ميان فرقه هاي مختلف اهل سنت و شيعه نيز دسته ها و گروه هاي فراواني وجود دارد و اين دليل نمي شود كه براي رسيدن به حقيقت ، بحث نكنيم . جواب 3 ـ به دليل بحث نكردن و روشن نبودن اينگونه مباحث در نزد اهل سنت ، زمينه اي ايجاد شده كه با تهمت هاي واهي شيعه را مشرك ، كافر و حتي ملحد مي خوانند . براي نمونه : چند روز پيش ابومصعب زرقابي ، قائم مقام طالبان ، در صحبت هاي خود آيت الله سيستاني را رئيس الكفار و امام الكفار ناميده است !

جواب 4 ـ چرا فكر مي كنيم در بين مسلمانان دشمن نداريم ؟ چرا فكر مي كنيم وهابيت از صهيونيست بهتر است ؟ به عقيده ما فرقه اي كه اسلام را بدنام كرده ، ( مانند القاعده ) و با دامن زدن به تهمت هاي واهي و از مُد افتاده ، با غرض كامل ، سعي در كوبيدن مترقي ترين فرقه اسلامي يعني شيعه را دارد ، يك دشمن است .

چه كسي مي گويد ما با وهابيت مي سازيم ؟ ما با اسرائيل دشمنيم . ما با وهابيت هم دشمنيم . به نظر ما و در مكتب حضرت امام (ره) ، اسلام آمريكايي با اسلام وهابي هيچ فرقي ندارد . اين هم آمريكايي است . ضمن اين كه وهابيت از دو جهت خيانت مي كند : هم دشمني مي كند و هم دين ما را بدنام مي كند . اينگونه دين ها هم از درون ضربه مي زنند و هم از بيرون . لذا اينگونه نيست كه ما به خاطر مثلاً آمريكا ، با وهابيت كنار بيائيم . اين يك وقت سياست است كه بحثش جداست ، اما الان بحث دين است . به عقيده ما انحرافات وهابيت از انحرافات مسيحيت بيشتر است . و ما نبايد كوتاه بيائيم . اگر وحدت هم قرار است رعايت شود ، بايد از دو طرف باشد . تمام منابرشان بر عليه ماست . تمام كتابهايشان بر عليه ماست . شبهه هايي كه خودشان مي دانند جواب دارد ، مي دانند اما جرأت نمي كنند بحث كنند .

چندي پيش تلويزيون عربي بي بي سي مناظره اي را ميان يك دكتر شيعه و يكي از ملاهاي اهل تسنن ترتيب داد ، اما بعد از 8 جلسه ، اين مناظره قطع شد ! چرا ؟ خودشان مي دانند در اشتباهند . آنها دنبال حقيقت نيستند . آنها از روي بغض و كينه و حتي شايد از روي مأموريتي كه از سوي دشمنان دارند ، فقط درصدد بدنام كردن اسلام هستند . چه كسي مي گويد اينها دشمن نيستند ؟ چرا نمي آيند بحث كنند ؟ چرا نمي آيند مناظره كنند ؟ چرا فقط شبهه پراكني مي كنند ؟ مگر ما در شهر قم ، دارالتقريب نداريم ؟ مگر ما مجمع تقريب مذاهب نداريم ؟ بيايند حرف هايشان را بزنند . خودشان نمي آيند . هيچ حرفي هم ندارند . در تمام ايران اسلامي شما براي يك مرتبه هم كه شده ، مناظره شيعه و سني را نمي توانيد ترتيب دهيد . حتي يك مرتبه !

اصلاً نمي آيند . چرا ؟ چون مي دانند مطالبي كه بيان مي كنند ،‌ جواب دارد . و اگر ما بخواهيم به آنها گير بدهيم ، واقعاً مسائل مسخره زيادي در كتاب هايشان وجود دارد . چيزهايي كه انسان اصلاً نمي تواند باور كند . به راوياني اعتقاد دارند كه هر مسلماني وقتي سابقه آنها را مي شنود ، تعجب مي كند و خنده اش مي گيرد . يكي از آن روايان ، جزء قاتلين امام حسين (ع) است . رواي ديگر ، نگهبان جسد زيدبن علي بن الحسين (ع) است . ( مي گويند جسد پسر امام سجاد (ع) ، چهار سال ميان زمين و آسمان آويزان بوده است ، و اين شخص جزء كساني بوده كه مدتي را به نگهباني از جسد او مي پرداخته ! ) چنين راوياني دارند !

 

فرقه هاي مختلف شيعه غير از اثني عشري ، آنقدر ضعيفند ( هم از نظر تعداد و هم از نظر منطق ) كه اصلاً به حساب نمي آيند . فرقه هايي مانند 3 امامي ، 4 امامي ، 5 امامي ، زيديه ، اسماعيليه و . . . اينها اصلاً قدرت اينكه در مقابل وهابيت بايستند را ندارند . و حتي اگر بخواهيم ميان آنها و شيعه اثني عشري مناظره اي قرار بدهيم ، قبول نمي كنند و در مناظره شركت نمي كنند . به مذهب شيعه اثني عشري هم كه نگاه مي كنيم ، مي بينيم ، در خود اين مذهب هم اختلافاتي وجود دارد . و ما متأسفانه خودمان هم با هم به توافق نرسيده ايم . و ما نمي توانيم بگوئيم الان سيصد رساله اي كه وجود دارد ، بيائيم با هم بنشينيم و بحث كنيم و اين سيصد رساله را تبديل به يك رساله كنيم . البته اين اختلافات زياد مهم نيست و اتفاقاً اين اختلافات موجب رشد است . اين رقابت ديني موجب رشد مي شود .

اما در خصوص اختلافاتي كه با فرقه هاي ديگر داريم مي گوئيم بيائيد با هم به نتيجه واحد برسيم اما نمي آيند . يكي از بزرگان نقل مي كرد ، چندي پيش در ماه رمضان به كشور مصر رفته بودم . يكي از ملاهاي مصر ( از اهل سنت ) به ديدن ما آمد . ظهر بود . گفت : تشنه هستم ، مقداري آب بياوريد . با خود گفتم : حتماً مريض است و نمي تواند روزه بگيرد . بعد گفت : مگر نهار نمي آوريد ؟ گفتيم : ماه رمضان است ! گفت : من گرسنه هستم بايد غذا بخورم . رفتيم از هتل مقداري غذا تهيه كرديم و آورديم . غذا را خورد . گفتيم : شما مشكلي داريد ؟ چرا روزه نمي گيريد ؟ گفت : نه ! گفتم : پس حتماً مسافر هستيد . گفت : نه ، مسافر هم نيستم . گفتم : حتماً صبح اتفاقي افتاده و روزه شما باطل شده و افطار كرده ايد ؟! گفت : نه ، آن هم نيست . گفتم : پس مسئله چيست ؟ گفت : من اصلاً روزه نمي گيرم ! نماز هم نمي خوانم !!

گفتم : چرا ؟ گفت : براي اينكه نماز و روزه بدون ولايت آقا اميرالمومنين (ع) به هيچ دردي نمي خورد ! جاي ما آخر جهنم است ، لذا مگر بيكار هستيم روزه بگيريم و يا نماز بخوانيم ؟!

گفتم : خُب چرا اعلام نمي كنيد كه شيعه هستيد ؟ گفت : اگر اعلام كنم ، بيكار

مي شوم ! نمي دانم چكار كنم ؟ يعني شما مي گوئيد بروم در حوزه شيعه از اول شروع كنم ؟ من الان خودم ملا هستم . اينجا زندگيم مي چرخد . اگر اعلام كنم زن و بچه ام از گرسنگي مي ميرند .

بحث اهل سنت اينگونه است . متأسفانه ، چون بحث هواي نفس به ميان مي آيد و علماي آنها به كار گرفته شده اند ، به توافق رسيدنمان خيلي بعيد است .

 

اهل سنت شامل 4 فرقه رسمي و 400 فرقه غيررسمي است . در خود آنها هم تشتت آراء وجود دارد و اختلافاتي كه مثلاً فرقة حنفي از نظر فقهي با فرقه شافعي دارند ، از اختلافاتي كه ما با شافعي داريم ، بسيار بيشتر است . البته به ظاهر اين گونه است . شافعي ها ظاهراً در مباني فقهي به ما خيلي نزديكند و همان طور كه مي دانيد شمال و غرب ايران و عراق شافعي هستند و جنوب ايران هم حنفي . به ظاهر شافعي ها از همه به ما نزديكترند ، ولي در باطن چنين نيست و همان مذهب حنفي از همه به ما نزديك تر است . ولي اختلافاتي كه اين دو فرقه ( شافعي و حنفي ) با يكديگر دارند ، خيلي زياد است .

 

امام (ع) يعني جانشين پيغمبر (ص) با 2 تفاوت : 1 ـ وحي به او نازل نمي شود .

2 ـ پيامبر (ص) مؤسس مكتب و امام (ع) پاسدار مكتب است .

از نظر شيعه ، امام معصوم (ع) ، رهبر معنوي ،‌مادي ، ظاهري ، باطني و حكومتي مردم است . عصمت دارد و براي هر زماني وجود دارد . اعتقاد ما بر امامت حضرت علي (ع) ، و يازده نفر از فرزندانش تا امام زمان (عج) بر جهان است .

 

دلايل وجود امامت :

1 ـ براي دستيابي به تكامل ، راهنما و امام لازم است و خداوند لوازم تكامل و وصال را بايد براي ما قرار دهد . زيرا محبت خداوند ايجاب مي كند ما را سردرگم رها نكند كه به اين دليل “ قاعده لطف ” نيز مي گويند .

2 ـ اگر به متون ديني دقت كنيم ، مي بينيم با وجود قرآن و سنت نبوي ، كار براي انسانها تمام نشده و حجت تكميل نيست . يعني در قرآن و سنت پيامبر (ص) ، تمام مسائلي كه ما لازم داريم ، نيامده است و هنوز بايد كسي باشد كه اين مسير را ادامه بدهد .

3 ـ پيامبر (ص) به دليل عقل و فطرت سالم خويش و از آنجا كه به جزئي ترين مسائل مردم توجه داشته ، حتماً براي جانشيني خويش نيز تدبيري انديشيده است .

 

يكي از علماي ما در مناظره اي كه با يكي از بزرگان اهل سنت داشت ، گفت : من به دين شما اعتقاد پيدا نمي كنم . چون شما بر اين اعتقاد هستيد كه خليفه اول ابوبكر ، عقلش از پيغمبر (ص) بيشتر بوده است . عالم سني مي گويد : ما چنين اعتقادي نداريم !

ـ شما مگر ننوشته ايد : ابابكر وقتي از دنيا رفت ، در وصيت نامه اش مشخص كرد كه جانشين پس از من عمر خطاب است ؟

ـ بله .

ـ خُب اين يعني عقل ابابكر بيشتر از عقل پيغمبر (ص) بوده است ! شما بر اين عقيده هستيد كه پيغمبر (ص) عقلش نكشيد براي خودش جانشين تعيين كند ؟! آن هم در چنان وضعيتي كه جامعه آن روز قرار داشت ! اما ابوبكر عقلش كشيد و خواست كه مردم را نجات دهد .

يعني پيامبر (ص) عقلش نمي كشيد كه اگر جانشيني تعيين نكند ، انصار و مهاجرين به جان هم مي افتند و هزاران فرقه مي شوند و ابوبكر عقلش كشيد !!

يعني اصلاً سيستم پيغمبر اكرم (ص) سيستمي بوده است كه وقتي به اين همه جزئيات توجه مي كرده ، بعيد است از چنين مسئله بزرگي ، غفلت كرده باشد .

 

سؤال : شما در صحبت هايتان فرموديد يكي از دلايل وجود امامت اين است كه با وجود قرآن و سنت نبوي ، حجت تكميل نيست ، اين مورد را توضيح دهيد ؟

جواب : حجت تكميل نيست يعني اين كه ،‌ ما براي رسيدن به تكامل نياز به يك سري مسائل داريم . وقتي به قرآن و مباني اهل بيت (س) دقت مي كنيم ، مي بينيم ، تمامي آن چه ما نياز داريم ، در مباني پيغمبر (ص) و يا قرآن وجود ندارد . يعني همين الان هم اگر امام زمان (عج) نباشند ، براي ما حجت تكميل نيست . چون ما سؤالات زيادي داريم و خداوند كه مي خواهد ما را به وصال خود برساند ، نمي تواند يك سري مسائل را ناقص بگذارد و بگويد خودتان برويد و به كمال برسيد . قرآن هم به تنهايي براي رسيدن به تكامل ناقص است . چرا كه خيلي از مسائل در قرآن بيان نشده است . و دليل آن هم ، فقط همين است كه ما غير از قرآن به سه منبع ديگر نيز پي ببريم و از آنها هم استفاده كنيم . نقص قرآن ما را به اين رسانده است كه بايد پيغمبر (ص) هم داشته باشيم ، نقص پيغمبر (ص) ما را به اين رسانده است كه امامت هم بايد داشته باشيم ، نقص امامت ما را به اين رسانده است كه بايد اجماع و عقل هم داشته باشيم . اينها را نبايد از زندگي خط زد . در حقيقت خداوند از اين طريق پله پله مراحل تكامل را براي ما باز كرده است و فرموده بايد از اينها استفاده كنيد . اينها هر كدام به تنهايي ناقص است . يقيناً قرآن هم به تنهايي هيچ دردي را از ما دوا نمي كند . يعني اگر انسان بخواهد نماز بخواند از قرآن نمي تواند بياموزد كه چگونه نماز بخواند . وضو گرفتن را نمي تواند از قرآن بياموزد . بايد كسي باشد كه شرح بدهد ، توضيح بدهد و تفسير كند .

 

شرايط و صفات ويژه امام (ع) :

1 ـ عصمت ، كه دلايل آن مانند دلايل عصمت پيغمبر (ص) است . آيه شريفه قرآن

( 124 سوره بقره ) مي فرمايد : “ وَ اِذِا بْتَلي ابراهيمُ رَبّهُ بِكلماتٍ وَ اَتَمَهُنَّ قالَ اِنَّ جاعِلُكُ لِلنّاسِ اماماً قالَ وَ مِنْ ذُرّيَتي قال و لا يَنال عَهْدِيَ الظّالمين ”

يكي از شرايط امامت ظالم نبودن امام است ، در اين آيه خداوند تبارك و تعالي خطاب به ابراهيم (ع) مي فرمايد : “ اِنّي جاعِلُكَ للنّاسِ اماما ” ( بدرستي كه تو را بر مردم امام قرار داديم ) به اين دليل كه “ اِذا بْتَلي ” ( آزمايش هايي كه پس دادي ) در اينجا ابراهيم (ع) از خداوند سؤال مي كند : آيا اين امامت براي ذرية من هم هست ؟ “ وَ مِنْ ذُرّيَتي ” و خداوند مي فرمايد : “ و لا يَنال عَهْدِيَ الظّالمين ” عهد من ( امامت ) به ظالمين نمي رسد .

 

اما با توجه به آيات ديگر قرآن ببينيم ظالمين چه كساني هستند :

1 ـ سوره لقمان ، آيه 13 : لقمان به فرزندش مي فرمايد : “ اِنَّ الشّركَ لَظُلمٌ عَظيم ” شرك ظلمي بزرگ است . شرط اول : امام نبايد مشرك باشد .

2 ـ سوره شوري ، آيه 42 : “ وَ اِنَّما السبيل علي الذينَ يَظلِموُنَ النّاسَ وَ يَبْغُونَ في الارضِ بِغَيْرِ الحق ” آنان كه به ناحق سركشي مي كنند ظالم معرفي شده اند ( سركشان به ناحق ) .

3 ـ سوره فاطر ، آيه 32 : “ فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ” ( آنان كه به نفس خويش ظلم مي كنند ، ظالم هستند )

4 ـ سوره طلاق ، آيه 1 : “ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ” ( آناني كه از حدود الهي تعدي و تجاوز مي كنند ، به نفس خويش ظلم مي كنند )

پس يكي از شرايط امامت اين است كه فرد ظالم نباشد ، كه ظالم را هم در 4 آيه قرآن پيدا كرديم .

 

مردم 4 دسته اند : 1 ـ آنهايي كه از اول تا آخر عمر معصيت نمي كنند . 2 ـ آنهايي كه اول عمر معصيت نمي كنند ولي آخر عمر معصيت مي كنند . 3 ـ آنها كه اول عمر معصيت مي كنند و آخر عمر معصيت نمي كنند . 4 ـ از اول تا آخر عمر معصيت مي كنند .

از نظر قرآن سه دسته آخر نمي توانند به مقام امامت برسند . زيرا از مصاديق ظالمين هستند . مثلاً اگر كسي اول عمرش مشرك بوده باشد ، ( مانند عمر ، ابابكر و . . . ) و بعد آخر عمر فرد خوبي شود ، اين نمي تواند امام شود و يا كسي كه اول عمرش خوب بوده و در آخر عمر خراب شده ، اين هم نمي تواند به مقام امامت برسد . تنها كسي مي تواند به مقام امامت برسد كه از مصاديق ظالمين نباشد و از اول تا آخر عمر معصيت نكرده باشد .

پس با اين حساب ، همان حالتي كه براي پيغمبر (ص) وجود داشت ، براي ائمه (ع) نيز هست .

 

2 ـ علم ، شرط ديگر امامت ، علم است . سوره يونس آيه 35 مي فرمايد : “ اَفَمَنْ يَهْدي اِلي الحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لّا يَهدِّي اِلّا اَنْ يُهْدِي ” آيا كسي كه به سوي حق هدايت مي كند سزاوار پيروي شدن ( امام شدن ) است يا كسي كه خودش نيازمند هدايت است ؟

در تاريخ ، اصلاً مشاهده نشده است كه اهل بيت (س) در فلان مسئله علمي كم بياورند . يا از آنها سؤالي كرده باشند و آنها بگويند نمي دانيم . در هيچ جاي تاريخ ما اين را نداريم . در حالي كه در كتب اهل سنت نوشته شده است كه 42 مرتبه خليفه دوم گفته : “ لَوْ لا عليُّ لَهَلَكَ الْعُمر ” ( اگر علي (ع) نبود ، عمر هلاك شده بود )

 

3 ـ شجاعت . كه توضيحي لازم ندارد .

4 ـ زهد و وارستگي .

5 ـ اخلاق به معناي خُلق . خلق رفتار اجتماعي . رحمت داشتن در برخورد با مردم .

 

تعيين امام :

در يكي از سندهاي به اصطلاح تاريخي اهل سنت ، جمله اي از بزرگان اروپاست كه مي گويد : اولين و در حقيقت بنيانگذار دموكراسي در جهان سقيفه است . “ سقيفه بني ساعده !! ” و گفته اند اولين كسي كه دموكراسي را در جهان پايه گذاري كرد ابوبكر و عمر بوده اند كه در سقيفه گفتند : حرف را كنار بگذاريم و رأي ، رأي مردم باشد !!

آيا واقعاً مردم مي توانند امام را تعيين كنند ؟ اگر مردم جمهوري اسلامي بر امامت و رهبري فردي متفق بشوند ، رهبري كسي كه نعوذ بالله فاسق است . آيا ما موظف هستيم از اين رهبري ، پيروي كنيم ؟

در اين زمينه دو نظر وجود دارد يك بحث را كه آقا اميرالمؤمنين (ع) و شيعه به آن معتقدند و يك بحث را اهل سنت . اهل سنت مي گويند هر كسي كه امام و خليفه شود واجب الاطاعه است . حال اين فرد هر كسي كه مي خواهد باشد . خوب يا بد . خليفه كه باشد ، اميرالمؤمنين است ( امير يعني مي تواند به مؤمنين امر كند و طبيعتاً مؤمنين هم بايد اطاعت كنند ) و آقا اميرالمؤمنين (ع) در روايتي مي فرمايند : “ بر شما باد به حاكم ، ولو حاكم فاجر ” و اين عبارت به اين معناست كه نظم براي جامعه اسلامي بهتر از بي نظمي است حتي اگر اين نظم را يك فاجر برقرار كند .

يعني به قول معروف دارو نيست ، مسكن است . اگر الان من و شما نمي توانيم در يك مملكتي حكومت اسلامي راه اندازي كنيم ، ( مثل آمريكا ) بهتر است جورج بوش باشد تا هيچ كس نباشد . چون از هيچي بهتر است .

آقا اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند اگر قرار است براي جامعه اسلامي حاكمي انتخاب كنيد ، حاكمي عادل ، شجاع و كسي كه اولي الامر باشد را انتخاب كنيد ولي اگر نشد ، بودن حاكم از نبودنش خيلي بهتر است ولو اين كه فاجر باشد .

الان شايد مردم عراق راضي تر باشند كه صدام بر آنها حكومت كند ولي اين وضعيت را نداشته باشند . يا مثلاً ملت افغانستان در آن برهه اي كه طالبان را براي حكومت قبول كردند ، به اين دليل نبود كه به آنها علاقه داشتند ، بلكه آنها از حاكم نداشتن خسته شده بودند . مي گفتند هر كسي مي خواهد بيايد يك نظمي بدهد . ما بدانيم قانوني هست ، پليسي هست ، امنيتي هست . حكومت جوابگويي هست ، كارمندي ، حقوقي ، بانكي هست . اينها باشند ، حال هر كسي مي خواهد باشد . و دليل تمكين مردم افغانستان به طالبان همين بود .

 

سه نوع جامعه وجود دارد :

1 ـ جامعه خوب و ايده آل ، كه بايد به آن برسيم .

2 ـ جامعه ديكتاتوري .

3 ـ جامعه اي كه هيچ كس بر آن نظارتي ندارد . اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد : جامعه اي كه هيچ كس بر آن نظارتي ندارد ، بدتر از جامعه ديكتاتوري است . اين كلام آقا اميرالمؤمنين (ع) است .

اما اهل سنت مي گويند نه ، هر كسي بود واجب الاطاعه است . اولي الامر مردم است . بر مال و انفس مردم سلطه دارد . لذا اين اولين اختلاف مهم ما در بحث نگاه به امامت است . ما مي گوييم امامت آن نيست كه مردم انتصابش كنند . امام بايد انتصابش از سوي خدا باشد .

 

به اعتقاد شيعه امامت بايد از طرف خداوند يا از طرف پيغمبر خدا (ص) ، يا از طرف امام قبلي تعيين شود . همانطور كه در قرآن كريم ( همان آيه 124 سوره بقره ) مي فرمايد : من تو را براي مردم امام قرار دادم . اين آيه دلالت مستقيم بر قرار دادن امام از سوي خدا دارد .

و در آيه 73 سوره انبياء خداوند مي فرمايد : “ وَ جَعَلْناهُمْ اَئمَّه يَهْدُونَ بِاَمْرِنا ” ( ائمه اي را قرار داديم كه مقام هدايت ما را بر عهده دارند . )

در آيه 67 سوره مائده مي فرمايد : “ يا اَيُّها الرَّسول بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِليكَ مِن رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رسالتَه ” در اينجا هم خداوند رسماً به پيغمبر (ص) دستور به انتصاب امام مي دهد . اصلاً در اينجا بحث انتخاب هم نيست ، انتصاب ! و لحن آيه مي رساند كه اگر اين انتصاب اتفاق نيافتد جامعه به انتخاب درستي نخواهد رسيد .

آيه 59 سوره نساء مي فرمايد : “ اَطيعوالله وَ اَطيعوا الرَّسوُل وَ اولي الاَمر منكم ” در اين آيه شريفه خداوند اولي الامر را در طول خود و پيامبر (ص) مي آورد . كه اين نيز دلالت بر عصمت و انتصاب دارد .

 

ولايت اللهي امام :

يعني همان گونه كه خدا و رسول (ص) بر ما ، مال و جان و نفس ما ولايت دارند ، امام (ع) نيز همين ولايت را دارد . در آيه 55 سوره مائده “ اِنّما وَليّكُم‌الله وَ رسوله وَ الّذينَ آمنوا الّذين يقيمونَ الصَّلوه وَ يُؤتون الزّكوه و هم الراكعون ” مي فرمايد : به درستي كه ولي شما ، خداوند و رسول خدا و كساني هستند كه ايمان آوردند ، آنها كه نماز مي خوانند و در حال ركوع صدقه مي دهند .

و داستانش را همه مي دانيد زماني كه اميرالمؤمنين (ع) در ركوع بودند ، شخص نيازمندي وارد شد و از حضرت تقاضاي كمك كرد ، و ايشان در همان حالت ركوع ، انگشتري قيمتي اي كه در دست داشتند به آن شخص دادند .

و بعضي نسبت به اين مسئله هم ايراد و اشكال مي گيرند و مي گويند : چگونه است كه علي (ع) در نماز توجه اش به خدا نبوده است ؟ در جواب بايد بگوئيم علي (ع) در نماز ، از غير خدا مي بُرد نه از خدا و اين صدقه دادن ، خود كاري خداييست . اين عمل خود نماز ديگريست .

اميرالمؤمنين (ع) در نماز از بقيه عبادات فارغ نمي شود . اگر همان جا جهادي صورت مي گرفت ، و دشمني حمله مي كرد ، اميرالمؤمنين (ع) نماز را رها مي كرد و واجب بود كه چنين كند . بنابراين اميرالمؤمنين (ع) وقتي نماز مي خواند ، از دنيا فارغ مي شود و عبادتهاي ديگر را كاملاً مي بيند . چون روح ، روحي عباديست . از نماز خارج شده و غير از خدا چيزي را نمي بيند .

آنجا اگر احياناً آبي مي آمد و از زير پاي اميرالمؤمنين (ع) رد مي شد ، چون مظهر دنياست . آقا (ع) آن را نمي ديد . همچنانكه وقتي در نماز تيري از پاي اميرالمؤمنين (ع) بيرون كشيدند ، چون دنيايي بود ، حضرت متوجه آن نشد . اما وقتي يتيمي و يا فرد فقيري مي آيد و از او تقاضاي كمك مي كند ، ( روح عبادت اين را مي بيند ) روح عبادي آقا اميرالمؤمنين (ع) اين را مي بيند .

پس كلمه “ اِنَّما ” در اول آيه از ادات حَصر است . ( ادات حصر يعني يك سري كلماتي كه اگر قبل از هر مطلب بيايد ، فقط دلالت بر آن دارد ) در اينجا “ اِنَّما ” يعني فقط و فقط ولي شما اين سه هستند : خدا ، رسول خدا و كساني كه در ركوعشان صدقه مي دهند . و منظور از ولايت ، برخلاف آنچه اهل سنت مي گويند ، دوستي نيست . چرا كه اگر به معني دوستي باشد يعني فقط اين سه را دوست داشته باشيم و ديگران ، مؤمنين ، مؤمنات دوستان ، زن و فرزند و . . . را دوست نداشته باشيم . پس معلوم مي شود منظور از ولايت ، حُب و دوستي نيست . و اگر به معناي حُب بود “ اِنَّما ” نمي آمد . و اين همان ولايت اللهي را مي رساند .

 

البته بعد از اين كه اين آيه نازل شد ، خليفه اول و دوم خيلي زحمت كشيدند ! در تاريخ روايت شده و اين را در كتابهاي اهل سنت هم نوشته اند . بيش از 50 مرتبه اينها با انگشتر در نماز ايستادند و به افرادي سپردند كه بيايند و انگشتري را در نماز و ركوع به آنها بدهند !

اينها واقعاً عقب مانده ذهني بودند ! ببينيد ملت چه كساني را سر كار گذاشتند ! و چه كسي را كنار گذاشتند ؟! يعني ملت هم مشكل داشتند . يكي مثل حضرت علي (ع) مي آيد بر روي منبر مي نشيند و مي گويد هر چه مي خواهيد از من بپرسيد .

ايشان در كمال فصاحت ، بلاغت و در كمال رشادت قرار داشتند . اگر از نظر خويشاوندي هم حساب كنيم ، اولين خويشاوند پيامبر (ص) حضرت علي (ع) بود ، از نظر اسلامي ، ايشان اولين كسي بودند كه اسلام آوردند ، دست راست پيغمبر (ص) بودند . با اين همه فضايل ، ايشان را كنار گذاشتند . من واقعاً نمي دانم با چه عقلي چنين تصميمي گرفتند ؟!

 

دلايل نقلي امامت ( يعني چيزي كه در سنت پيامبر (ص) است )

 

1 ـ حديث غدير . به دليل آشنايي شما با اين مباحث ، نيازي به توضيح نيست .

2 ـ حديث منزلت . پيغمبر (ص) به اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند : “ اَنت منّي بمنزله هارون من موسي “ تو نسبت به من ، به منزله هارون نسبت به موسي (ع) هستي . خُب هارون و موسي (ع) چه نسبتي با يكديگر داشتند ؟ 1 ـ از اين نظر كه ايشان با يكديگر برادر بودند و پيامبر (ص) به اين ترتيب برادري حضرت علي (ع) را

مي خواستند به مردم نشان بدهند . 2 ـ جانشين بودند .

3 ـ حديث يوم الدار : “ يوم الدار ” يعني روز دعوت در خانه . در حاشية آيه 94 سوره حجر آمده است ، خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد : اي پيامبر ! بستگان نزديكت را انذار كن “ فَاصْدع بما تُؤمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ المشركين ” آنچه را مأموريت داري آشكارا بيان كن و از مشركان روي گردان .

پيامبر (ص) بستگانش را در خانه ابوطالب (ع) دعوت كرد و بعد از صرف غذا چنين فرمود : اي فرزندان عبدالمطلب (ع) ! به خدا سوگند هيچ كس را در عرب نمي شناسم كه براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده ام ، آورده باشد . من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است ، شما را به اين آئين دعوت كنم . كداميك از شما مرا ياري خواهيد كرد كه برادر من و جانشين من باشد ؟

( اولين مرحله دعوت ، خصوصي بود ، بعد عشيره اي و بعد دعوت عمومي براي 13 سال ) هيچ كس برنخاست ، مگر علي (ع) كه از همه كوچكتر بود و عرض كرد : اي رسول خدا ! من در اين راه يار و ياور تو هستم . پيامبر (ص) دست بر گردن علي (ع) نهاد و فرمود : “ اِنَّ هذا اَخي وَ وَصي وَ خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوه ” اين ، برادرم و جانشين من و وصي من است . به حرفهايش گوش كنيد و اطاعتش كنيد .

كه در اين جا قوم ، پيامبر (ص) را مسخره كردند . گفتند محمد هنوز از راه نرسيده براي خودش وصي تعيين مي كند !

4 ـ حديث ثقلين .

5 ـ حديث سفينه نوح .

6 ـ حديث 12 امام . اين حديث در منابع بسيار معروف اهل سنت نقل شده است . كتابهاي اهل سنت را “ صحيح ” مي گويند . صحيح يعني كتابي كه حتي يك كلمه اشتباه در آن وجود ندارد . و دقيقاً به اين كتاب مانند قرآن نگاه مي كنند . بعضي از فرقه ها 4 صحيح دارند ، برخي 5 صحيح و برخي 7 صحيح . كه اين حديث شريف در 5 كتاب صحيح بخاري ، صحيح ترمذي ، صحيح مسلم و صحيح ابي داوود و صحيح احمد نقل شده است .

پس اين حديث در صحاح ( كتاب هاي صحيح ) نقل شده است . كتاب مسند احمد جلد 1 صفحه 398 آمده است : جابربن سمرح مي گويد : پدرم گفت : از پيامبر (ص) شنيدم 12 امير بعد از من خواهند بود ، سپس جمله اي فرمود كه من تا آن زمان نشنيده بودم ، پيامبر فرمود : همه آنها از قريش هستند .

 

شيخ سليمان قندوزي عالم معروف اهل سنت در كتاب “ ينابيع الموده ” ( چشمه هاي محبت ) اين روايت جالب را نقل مي كند . مي گويد : مردي يهودي به نام نعسل خدمت پيامبر (ص) رسيد و از اوصياء و جانشينان بعد از پيامبر (ص) سراغ گرفت . پيامبر (ص) آنان را اين چنين معرفي نمود : “ اِنَّ وَصّي علي بن ابي طالب (ع) و بعده سبطيه الحسن و الحسين و تسعه المعصومين من صلب الحسين (ع) .

يهودي مي گويد : يا محمد ! اسامي شان را بگو . مي فرمايند : اِذا مضي ( وقتي گذشت ) الحسين ، فابنه علي ، فَاذا مَضي عليٌ فابنه محمد ، فاذا مَضي محمد فابنه جعفر، فاذا مَضي جعفر فابنه موسي ، فاذا مضي موسي فابنه علي ، فاذا مضي علي فابنه محمد ، فاذا مضي محمد فابنه علي ، فاذا مضي علي ، فابنه حسن ، فاذا مضي الحسن فابنه حجه ( م ح م د ) المهدي (عج) وَ هؤلاء اثني عشر ” ( كه در اين روايت نام حقيقي امام زمان (عج) آمده است )

در اينجا يك نكته در خصوص نام حقيقي امام زمان (عج) بايد عرض كنم . در بعضي از روايتها آمده است كه نام حقيقي حضرت (عج) كه همان نام پيامبر (ص) مي باشد را نبايد بيان كرد و بعضي مي گويند كه بردن نام آن حضرت ، تا قبل از ظهور ، حرام است ، و گاهي در كتاب ها مي بينيم كه اين نام را به صورت ( م ح م د ) مي نويسند يك دليل را مي توان دلالت زماني دانست كه به دليل تقيه و ترسي كه شيعيان در آن زمان داشتند ، و اين احتمال مي رفت كه دشمنان حضرت را شناسايي كرده و به شهادت برسانند ، لذا از بردن نام ايشان خودداري مي كردند . و حتي تا زمان غيبت صغري مردم نام حقيقي حضرت (عج)را نمي دانستند .

 

دلايل عقلي امامت :

1 ـ برتري كاملاً مشخص و تاريخي ، عقلي و نقلي آقا اميرالمومنين (ع) بر خليفه اول و همچنين ساير اهل بيت (س) بر مردم زمان خود و زمان ما .

( يعني تاريخ هم بر مشخص بودن آن صحه مي گذارد ) جرج جرداق مسيحي وقتي كتاب آقا اميرالمؤمنين (ع) را مي خواند ، يك جمله اي مي گويد كه عربي آن بسيار زيباست ، مي گويد : “ ماذا عليك يا دنيا ، لو حشدت قواك . . . . ” چه مي شد بر تو اي دنيا ، اگر تمام قوايت را جمع مي كردي و در اين زمان كسي را در قدرت ، توان و شجاعت و رشادت و جمال و جلال ، مانند علي (ع) خلق مي كردي ؟!

يعني دانشمندان فعلي غير اسلامي و غير مسلمان ، وقتي به اهل بيت (س) مي رسند ، نسبت به دنيا اعتراض مي كنند .

فرمايشات آقا اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه ، فرمايشات امام صادق (ع) ، فقه امام صادق (ع) ، قدرت امام صادق (ع) ، اصول امام صادق (ع) در جهان بي نظيرند . حتي صحبت هاي شاگردان اهل بيت (س) در طول تاريخ جزء متون عقلي و درجه

يك به شمار مي رود . پس اينها دلايل عقلي است مبني بر اين كه به هيچ عنوان اهل بيت (س) ما ، با ديگران قابل مقايسه نيستند .

شما صحيفه سجاديه كه مناجات آقا امام سجاد (ع) با خداست را بخوانيد ، چقدر زيباست ؟! اگر فرمايشات امام صادق (ع) را در قالب كتابي جمع آوري كنيم ، يك دوره كامل فقه است . كلام اميرالمومنين (ع) در خطابه ، بلاغت ايشان در امور حكومتي و . . . را در نظر بگيريد و يك طرف بگذاريد و بعد صحبت هاي عمر و عثمان و ابوبكر را هم جمع كنيد ، آيا نهج الفصاحه اي ، نهج البلاغه اي ، صحيفه اي ، چيزي دارند كه قابل مقايسه با صحبت هاي اهل بيت (س) باشد ؟!

واقعاً خيلي عجيب است ، در يك زمانه اي مردمي باشند كه به اين شكل چنين افرادي را به علي (ع) ترجيح بدهند !! اگر كساني كه بعد از اين سه نفر ( عمر ، ابوبكر و عثمان ) آمدند ، مانند امام فخر رازي ، امام محمد غزالي ، طبري و ساير بزرگان اهل سنت ، خليفه مي شدند ، انسان يك مقدار دلش راضي بود ، اينها آمدند چه كساني را به عنوان مراد براي خود انتخاب كردند ؟!

اگر تمام صحبتهاي اين سه نفر را جمع كنيد به اندازه يك صفحه از كتاب كيمياي سعادت امام غزالي ارزش ندارد . چه شد كه غزالي چنين مريداني براي خود گرفت ؟!

آيا مي توان باور كرد عالمي مانند فخر رازي ، و يا محمد غزالي كه به دفاع از خلفاء و دشمني با شيعه مشغول بوده اند ، بدون غرض ، چنين كرده اند ؟ يقيناً آنها مغرض بوده اند . والا خودش بايد بفهمد كه نمي شود يك مريد از مرادش بيشتر بداند و تقوايش بيشتر باشد و حرف عقليش بيشتر باشد .

امام محمد غزالي در كتاب كيمياي سعادت خود چقدر حرف عقلاني زده است ؟ اما امام و مرادش حرفي براي گفتن ندارد !

علماي عرفان ما بعد از سالها تلاش و كوشش ، مي گويند ما سه جمله خطبه اول نهج البلاغه را فهميده ايم !

ما تنها شرح اين كتابها را مي نويسيم اما فخر رازي براي خود كتابي دارد كه انسان از خواندن آن لذت مي برد ، همين طور امام محمد غزالي و ساير بزرگان قديمي اهل سنت . و اين از نظر عقلي براي ما جا نمي افتد و يقيناً كساني با اين قدرت علمي و عقلي به حقانيت شيعه و بطلان مطالبي كه از آن دفاع مي كنند ، رسيده اند . اصلاً غير ممكن است كه نرسيده باشند . غير ممكن است كسي پيدا شود كه دم از امام بودن بزند و بعد ببيند خودش از امامش برتر باشد . امام تو چه برتري اي بر تو دارد ؟

اگر ضرب شمشيرش قويتر بوده ، احتمالاً هيكلش درشتر بوده . خُب حالا خودت با آن همه كتابي كه نوشته اي بگو آيا هيكل درشت دليل بر اين مي شود كه تو او را به مرادي قبول كني ؟! امامت به قلب و رفتار و عقل برمي گردد . آيا اين سه مورد در آنها پيدا مي شد ؟ حتي در كتابهاي اهل سنت كه نگاه مي كنيم هيچ فضيلتي براي آنها نمي بينيم .

سؤال : چرا بزرگان اهل سنت ، با اين همه قدرت علمي ، مغرض بوده اند ؟

جواب : غرض به دو دليل بيشتر نيست . يكي اينكه ممكن است پايگاهش را از دست بدهد . امام محمد غزالي ، به اين دليل امام محمد غزالي شد كه در كنار ابوريحان بيروني و هشام و . . . قرار نگرفت ، چون در كنار اينها عددي نبود . شما ببينيد در بحث فلسفه اصلاً هيچ كدام از بزرگان اهل سنت وارد نشده اند . فقط يك نفر هست كه يك كتاب نيمه فلسفي نوشته است . هيچ كس ديگري نيست . تمام فلاسفه

شيعه اند . اين ها فقط در اهل سنت هستند كه مي توانند بزرگ شوند . اگر خودشان را از جامعه شان جدا كنند و اين طرف بيايند كه امام نمي شوند . يك طلبه عادي

مي شوند .

دليل دوم : به هر حال شيطان براي خودش يك كساني را مي خواهد . همين الان هم علماي آنها مي دانند چه خبر است .

 

2 ـ دومين دليل عقلي ، آيه شريفه تطهير است . مي فرمايد : “ اِنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجْسَ اهلَ البيتِ وَ يُطَهِّرُكُم تَطهيرا ” ( سوره احزاب ، آيه 33 ) طبق احاديث متواتر و بي شمار كه از طريق شيعه و سني وارد شده ، اين آيه درباره پيغمبر (ص) و اهل بيت (س) او نازل شده است .

برخي اعتقاد دارند كه منظور از اهل بيت پيامبر (ص) زنان پيغمبر (ص) هستند . بر طبق رواياتي كه خود اهل سنت نقل مي كنند ، همان اهل بيتي هستند كه ما شيعيان مي دانيم .

روايت اول :

انس بن مالك مي گويد رسول خدا (ص) تا مدت 6 ماه ، هنگام نماز ، وقتي به خانه زهرا ( سلام الله عليها ) مي رسيد مي فرمود اي اهل بيت (س) ! براي نماز برخيزيد .

اين حديث با همين مضمون در كتاب ينابيع الموده و غايه المرام نيز آمده است .

نكته : اگر اهل بيت (س) ، زنان پيغمبر (ص)هم باشند ، با اين روايتي كه خود اهل سنت نقل مي كنند تناقض دارد كه بعد از رحلت پيامبر (ص) ، حضرت علي (ع) به ابوبكر فرمود تو را به خدا سوگند آيه تطهير درباره من و فرزندانم صادر شده يا درباره تو و فرزندانت ؟ ابوبكر جواب داد : درباره تو و خانواده ات . يعني خود ابوبكر هم كه دخترش همسر پيامبر بوده است ، گفته كه اين آيه به دختر من ربطي ندارد

 

دليل دوم : اگر اين دربارة زنهاي پيغمبر (ص) بود ، مي بايست آيه به صورت خطاب مؤنث مي آمد نه مذكر . يعني آيه به اين شكل ، مي گفت : “ اِنّما يريد اللهِ لِيذهب عنكنَّ الرّجس اهل البيت و يُطَهِّرَكُنَّ تَطهيرا ”

 

وظایف امام از نظر شیعه

امام و خليفه پيامبر از نظر مسلمانان كسى است كه وظايف پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله وسلم (به استثناى مسئله آوردن شريعت) را بر عهده دارد.

 

مهمترين اين وظايف عبارتند از:

الف) تبيين مفاهيم قرآن كريم و حل معضلات آن، از جمله وظايف پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم بود. قرآن مى فرمايد: (و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم) (نحل / 44): قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه بر آنان نازل شده است بر ايشان توضيح دهى و تبيين كنى .

 

ب) بيان احكام شرعى يكى ديگر از وظايف آن حضرت بود كه برخى را از طريق تلاوت آيات، و برخى ديگر را به وسيله سنت بيان مى كرد. بيان احكام از سوى آن حضرت، به صورت تدريجى و با توجه به رخدادهاى روز انجام شده، و طبيعت امر ايجاب مى كرد كه اين وظيفه استمرار يابد، در حاليكه شمار احاديث وارده از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم درباره احكام، كه به دست ما رسيده است، از پانصد حديث تجاوز نمى كند و اين مقدار از احاديث فقهى نمى تواند امت را در قلمرو و تقينى «خود كفا» سازد.

 

ج) از آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم محور حق بود و با روشنگريهاى خويش از هر نوع انحرافات در عقايد امت جلوگيرى مى كرد، به همین جهت فرقه گرايى در زمان حيات او به علت وجود و حضور ايشان رخ ننمود يا مجال بروز و ظهور نيافت.

 

د) پاسخگويى به پرسشهاى دينى و اعتقادى يكى از ديگر وظايف پيامبر گرامى صلى الله عليه و اله و سلم بود.

 

ه) تربيت افراد جامعه از طريق گفتار و رفتار.

 

و) برقرارى قسط و عدل و امنيت عمومى در جامعه اسلامى از ديگر وظايف رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و اله و سلم بود.

 

ز) پاسدارى از مرزها و ثغور و دارائى اسلام در برابر دشمنان نيز از مسئوليتهاى آن حضرت<

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

توحید از دیدگاه امام علی علیه السلام(دانش یاران)


توحید از دیدگاه امام علی علیه السلام

 

اشاره

مقاله حاضر به موضوع توحید از دیدگاه امام علی بن ابی طالب علیه السلام می‏پردازد . از این رو، مباحث دیگر مقوله خداشناسی، که آن امام پاک نهاد از آن‏ها سخن گفته است، در این مقاله گنجانیده نشده‏اند .

 

آنچه در زیر می‏آید، عنوان‏های مباحث مقاله است که کوشیده شده است‏با بهره‏جویی از روایات امام علی علیه السلام به بحث و بررسی درباب آنها پرداخته شود:

 

1 . اهمیت و آثار توحید;

2 . معنا و اقسام توحید;

3 . ادله توحید;

4 . ویژگیهای توحید .

 

الف . اهمیت و آثار توحید

بی‏گمان، اصل توحید از جایگاهی والا در میان اصول اعتقادی دینی برخوردار است‏به گونه‏ای که دیگر اصول اعتقادی، بر این اصل استوار گشته‏اند . بنابر همین حقیقت است که امام علی علیه السلام بر توحید و نیز آثار و پیامدهای اعتقاد به توحید بسی ارج می‏نهد و از آن بسیار سخن می‏گوید .

 

در روایتی، آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل می‏فرماید: «التوحید نصف الدین‏» و خود نیز می‏فرماید:

«خداوند در میان اعضای بدن آدمی، مقام زبان را افزون کرده است و قرآن را به توحید گویا نموده است

 

امام علیه السلام در برخی احادیث فضیلت و پاداشی بسیار ارجمند برای یکتاپرستی و ایمان به یگانگی خداوند برشمرده‏است; چنان‏که می‏فرماید:

«هیچ بنده مسلمانی زبان به لا اله الاالله نمی‏گشاید مگر آن که این گفتارش هر سقفی را فرو می‏شکافد و فرا می‏رود و به گناهی از او نمی‏رسد مگر آن که از میانش برمی‏دارد و از حرکت‏باز می‏ایستد تا سرانجام به همچون خودی رسد و آرام گیرد .»

 

امام رضا علیه السلام در پایان حدیث‏سلسلة الذهب به‏واسطه علی علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل می‏کند که جبرئیل امین از خداوند متعال نقل کرده است:

 

«من خداوند یگانه‏ام . بندگان! مرا بپرستید بدانید که هر کس مخلصانه لا اله الاالله گوید و نزد من آید، به دژ من درآمده است و هر کس به دژ من درآید، از کیفرم در امان است . از امام رضا علیه السلام پرسیدند: ای فرزند رسول خدا، مراد از اخلاص چیست؟ فرمود: اطاعت از خدا و پیامبرش و سر نهادن به ولایت اهل‏بیت علیهم السلام‏»

 

در روایتی دیگر حضرت علی علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ثمره اعتقاد به توحید را دخول به بهشت می‏داند و می‏فرماید: «من مات لا شرک بالله شیئا احسن او اساء دخل الجنة .»

 

در جایی دیگر می‏فرماید: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که در باره آیه «هل جزاء الاحسان الا الاحسان‏» الرحمن/60 فرمود:

 

«خداوند عز و جل می‏فرماید: آن کس را که به توحید گرامی داشتم، جز بهشت پاداشش ندهم .»

 

امام علیه السلام در روایاتی دیگر از پیامدهای دیگر توحید سخن گفته است; از جمله در خطبه دوم نهج‏البلاغه می‏فرماید:

 

«شهادت می‏دهم که خداوندی جز الله - خدای یکتا - نیست . یگانه است و بی شریک . شهادت می‏دهم; شهادتی که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است . همواره بدان چنگ در می‏زنم تا آن گاه که ما را زنده می‏دارد و آن را می‏اندوزیم برای روزهای هولناکی که در پیش داریم . چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکاری و خشنودی خداوند است و سبب دور شدن شیطان است .»

 

در روایت گوهرین بالا، برخی پیامدهای ایمان به یکتایی پروردگار از قرار زیر است:

- دست‏آویز رهایی و وسیله نگهداری است;

- ذخیره‏ای برای رویارویی با سختی‏های آینده است;

- نشانه استواری ایمان است;

- سرلوحه احسان و نیکوکاری است;

- مایه خشنودی خداوند متعال است;

- وسیله جنگ با شیطان است .

 

امام علیه السلام در جایی دیگر کلمه اخلاص را از بهترین وسایل برای رسیدن به خدا می‏داند:

 

«بهترین وسیله برای آنان که وسیله‏ای به سوی خدای سبحان می‏جویند، ایمان به خدا و رسول او و جهاد و . . . کلمه اخلاص [لا اله الاالله] است که بر فطرت الهی است .»

 

نیز در جایی دیگر به ارتباط میان حقوق مسلمانان و توحید می‏پردازد و می‏فرماید:

«خدای تعالی با اخلاص و توحید، ارتباط حقوق مسلمانان را با یکدیگر استوار کرده است .»

 

سخن درباره فضیلت، اهمیت و آثار اعتقاد به توحید بیش از این است، لیک مقاله حاضر را گنجایش ذکر همه آن‏ها نیست . از این رو، بحث را به پایان می‏بریم و به دیگر مباحث می‏پردازیم .

 

ب . معنا و اقسام توحید

مراد از توحید چیست؟ این پرسش از آن رو اهمیت می‏یابد که شناخت درست توحید، شرط لازم برای اسلام و ایمان آدمی محسوب می‏شود . در حقیقت، ارزش و آثار توحید نیز بر درک درست از توحید استوار است که برگرفته از اصول مسلم عقلی و قطعیات کتاب و سنت است . معنای توحید در میان گروه‏های فکری اسلامی - اعم از متکلمان، عارفان و فیلسوفان - به‏گونه‏های بس گوناگون بیان شده است و این حقیقت اهمیت موضوع را دو چندان می‏کند . در این فصل در پرتو گفتار گوهرین علی علیه السلام، معانی مطرح شده درباره توحید را ذکر می‏کنیم و می‏کوشیم به برداشتی صحیح و مقبول از آن دست‏یابیم .

توحید به معنای یگانگی باری تعالی است . این یگانگی از جنبه‏های مختلفی شایسته بررسی است که مهم‏ترین آن‏ها توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی است . در این مقاله به همین چهار قسم از توحید خواهیم پرداخت .

 

 

 

اول . توحید ذاتی

از دیدگاه حضرت علی علیه السلام توحید ذاتی به معنای نفی شریک، شبیه و جزء از ذات مقدس ربوبی است . از این رو، معانی دیگر توحید اعم از توحید عددی و توحید نوعی درباره خداوند درست نیست .

 

امام علی علیه السلام در روایتی ارزشمند، اقسام معانی واحد را برشمرده و معانی مقبول در این باره را مشخص کرده است . شریح بن هانی گوید: در جنگ جمل، مردی اعرابی از امیرمؤمنان علیه السلام پرسید: «آیا خداوند واحد است؟» اصحاب بر او تاختند و گفتند: «اکنون چه جای این پرسش است که علی در حال جنگ است؟ !»

 

حضرت امیر علیه السلام فرمود: «بگذارید بپرسد که جنگ ما نیز بر سر همین است .» آن‏گاه فرمود:

«یا اعرابی ان القول فی ان الله واحد علی اربعة اقسام: فوجهان منها لا یجوزان علی الله عزوجل، و وجهان یثبتان فیه، فاما اللذان لا یجوزان علیه، فقول القائل: واحد یقصد به باب الاعداد، فهذا ما لا یجوز، لان ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد، اما تری انه کفر من قال: ثالث ثلثة و قول القائل: هو واحد من الناس، یرید به النوع من الجنس، فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه، و جل ربنا عن ذلک و تعالی . و اما الوجهان اللذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه، کذلک ربنا و قول القائل انه عزوجل احدی المعنی، یعنی به انه لا ینقسم فی وجود و لا عقل و لا وهم کذلک ربنا عز و جل .»

 

بنا بر این روایت، واحد را چهار معنا است: واحد عددی، واحد نوعی، واحد به معنای موجود بی‏نظیر و واحد به معنای موجود تجزیه‏ناپذیر . دو معنای اول، درباره خداوند ناروا و دو معنای دیگر روا است . اینک به توضیح آن‏ها می‏پردازیم .

 

توحید عددی

«واحد عددی‏» آن واحدی است که تکثر و تعددپذیر است، هرچند این کثرات با یکدیگر مجانس نباشند . چون برای موجودی عدد «یک‏» را به کار می‏بریم، این موجود قابلیت «دو» ، «سه‏» و . . . شدن را نیز دارا است . این‏گونه واحد را نمی‏توان برای خداوند متعال به کار برد; زیرا ذات مقدس حضرت حق تعددبردار نیست . این سخن کفرآمیز نصارا که می‏گویند: «ان الله ثالث ثلاثة‏» مائده/73 در حقیقت‏به معنای اعتقاد به عددی بودن و احدیت‏خدا است .

 

حضرت امیر علیه السلام با تعابیری گوناگون وحدت عددی را برای باری تعالی نفی کرده است . گذشته از تعبیرهایی که نقل شد، می‏توان به تعبیرهایی دیگر اشاره کرد که همگی از اویند:

«واحد لا بعدد; یگانه است نه به شماره .»

«الاحد بلا تاویل عدد; یگانه است نه به معنای شماره .»

«واحد لا من عدد; یگانه است نه به شماره .»

 

توحید نوعی

مراد از واحد نوعی، واحدی است که تعدد بردار است و با افراد دیگر مجانس است . «نوع‏» در لغت عرب به گروهی از افراد مشابه و مجانس می‏گویند; مثلا چون می‏گویند: «لیس هذا من نوع ذاک‏» ، منظور این است که این دو چیز مشابه و هم جنس یکدیگر نیستند .همچنین، وقتی درباره کسی می‏گویند «واحد من الناس‏» مقصود این است که آن شخص یکی از افراد مشابه و هم‏جنس مردم است . بنابراین، در وحدت نوعی تعدد و تشابه هست و واحد نوعی با افراد دیگر نوع هم‏جنس و مشابه است . بدین‏سان، نمی‏توان گفت‏خدا واحد نوعی است، زیرا لازمه آن تشابه خدا با دیگر موجودات است . از این رو، هرگاه ائمه اطهار علیهم السلام می‏فرمایند: «الله شئ‏» ، بی‏درنگ می‏افزایند: «لا کالاشیاء;یعنی خداوند، چیزی است، اما نه همچون دیگر چیزها .

 

توحید به معنای بی شبیه بودن

امام علی علیه السلام پس از نفی وحدت عددی و وحدت نوعی، دو معنای دیگر را برای خدای تعالی اثبات می‏کند که یکی عبارت است از: واحد به معنای بی‏شبیه: واحد لیس له فی الاشیاء شبیه .

در بحث درباره ویژگی‏های توحید به این معنای توحید بیش‏تر می‏پردازیم .

 

توحید به معنای تجزیه‏ناپذیر

دومین معنای مقبول برای واحد، نفی هر گونه تجزیه و تقسیم از ذات اقدس الهی است; یعنی هرگونه تقسیم - اعم از تقسیم خارجی، تقسیم عقلی و تقسیم وهمی درباره خداوند منتفی است; چنان‏که علی علیه السلام می‏فرماید:

«و لا تناله التجزئة و التبعیض; جزء جزء شدن و پاره پاره گشتن در او راه ندارد .»

و نیز می‏فرماید:

«لا یوصف بشی من الاجزا و لا بالجوارح والاعضاء، و لا بعرض و لا بالغیریة و الابعاض; نه جزئی دارد که به آن وصفش کنند و نه جوارح دارد و نه اعضا و عرض و نه توانند بدین وصفش کنند که بگویند غیر از دیگران است و بعض بعض است .»

 

از این واقعیت روشن می‏شود که ترکیب در ذات خدای تعالی به هیچ وجه راه ندارد و او تجزیه و تحلیل‏پذیر نیست و فاعلیت‏حق متعال، فاعلیت ارادی و خلقت او از لامن شئ است نه این‏که خلقت‏به صدور و فیضان باشد و وجودات همه موجودات هم‏سنخ وجودی خدای تعالی و بلکه عین وجود او باشند .

 

دوم: توحید صفاتی

مراد از توحید صفاتی آن است که چنان‏که باری تعالی در مقام ذات، یگانه و بی‏همتا است، در صفات کمالیه خود نیز یگانه و یکتا است و همانند و نظیری برای صفاتش نیست . امیرمؤمنان علی علیه السلام می‏فرماید:

 

«کل عزیز غیره ذلیل و کل قوی غیره ضعیف، و کل مالک غیره مملوک و کل عالم غیره متعلم و کل قادر غیره یقدر و یعجز; هر غیر او ذلیل است و هر نیرومندی جز او ناتوان است و هر مالکی جز او مملوک است و هر عالمی جز او نوآموز است و هر توانایی جز او گاه توانا و گاه ناتوان است .»

 

از این روایت استفاده می‏شود که اوصاف خدای تعالی شخصا ویژه اویند و کسی در آن‏ها با او شریک نیست . عالم و قادر و مالکی در عرض او نیست و همه به او عالم و قادر و مالک‏اند و این سخن بدان معنا نیست که صفات و کمالات همه اشیا صفات حق‏اند و جز حق را مطلقا هیچ صفت و کمالی نیست; زیرا وجدان و برهان دلالت می‏کند که اوصاف کمالی انسان مانند قدرت و حیات مربوط به خود اوست نه اینکه صفات خدا بوده باشد . به عبارت دیگر صفات و کمالات موجودات از خدا و به اراده اوست ولی صفات خداوند نیستند .

 

سوم :توحید افعالی

مراد از توحید افعالی آن است که در دار تحقق هیچ فعلی و انفعالی انجام نمی‏گیرد مگر اینکه تحت‏سلطنت‏حضرت حق و به مشیت و اراده و اذن اوست پر واضح است که این امر هیچگونه منافاتی با اختیاری بودن افعال انسان ندارد زیرا از جمله مقدمات فعل اختیاری، خود اختیار است که خدای تعالی قدرت این اختیار را به انسان تملیک کرده و اراده و مشیت او بر فعل اختیاری انسان تعلق گرفته است .

 

در زمینه توحید افعالی، تحلیل‏های دیگری وجود دارد که از سوی برخی مکاتب فلسفی و عرفانی ارائه شده که صحیح به نظر نمی‏رسد . از جمله

 

اراده خدای تعالی بلکه ذات الهی علت تامه همه موجودات از جمله افعال انسان‏ها باشد، روشن است که بندگان در افعال خود مجبور بوده و جایی برای اختیار وجود نخواهد داشت . از سوی دیگر، بنابر وحدت وجود و موجود هم چون غیریتی در کار نیست نسبت فعل به انسان نسبتی مجازی و جبر و تفویض موضوعا منتفی است . لاهیجی در شرح گلشن راز در بیان مراتب توحید شهودی که یکی از آنها توحید افعالی است می‏نویسد:

«آنکه حضرت حق به تجلی افعالی بر سالک متجلی شود و سالک صاحب تجلی، جمیع افعال و اشیا را در افعال حق فانی یابد و در هیچ مرتبه هیچ شیئی را غیر از حق متعال فاعل نبیند و غیر از او مؤثر نشناسد .»

 

چهارم : توحید عبادی

امام علی علیه السلام در تفسیر فرازهای اذان می‏فرماید:

 

«اما قوله «اشهد ان لا اله الاالله‏» . . . کانه یقول: اعلم انه لا معبود الا الله عز و جل و ان کل معبود باطل سوی الله عز و جل .»

 

و در سخنی دیگر یکی از اهداف مهم بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را سوق دادن مردم به عبادت خدای تعالی دانسته می‏فرماید:

 

«فان الله بعث محمدا - صلی الله علیه و آله - بالحق لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته; همانا خدای تعالی محمد - صلی الله علیه و آله - را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود درآورد .»

 

عبادت به معنای خضوع و خشوع و افتادگی است . هیچک از بندگان و مخلوقات الهی را نسبت‏به دیگر مولویت و مالکیت نیست تا خضوع و خشوع در مقابل او لازم باشد . زیرا پرستش و افتادگی کردن فقط از شؤون استحقاقی مولا و مالک حقیقی می‏باشد . و این عبادت و افتادگی ملازم با اطاعت و پیروی هم می‏باشد و به همین جهت است که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه: «و اتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزا کلا یکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا» می‏فرماید:

 

«آنان که غیر از خدای تعالی، خدایانی برای خود ساخته‏اند، در روز رستاخیز خدایانشان با آنان به مخالفت‏برخاسته، از آنان و عبادتشان بیزاری خواهند جست . سپس فرمود: پرستش و عبادت، سجده و رکوع نیست; بلکه پرستش همان اطاعت است . هر که مخلوقی را در نافرمانی و معصیت‏خدای تعالی اطاعت کند او را پرستیده است .»

 

ج : ادله توحید

1 - فطرت

بنابر ادله و منابع دینی، خداشناسی امری فطری است . خداوند متعال با فضل و احسان خویش، فطرت همه آدمیان را به عرفت‏خویش سرشته است و از این رو، همه آدمیان زمانی که به دنیا می‏آیند، دارای گونه‏ای معرفت از ذات و اسما و صفات خداوندند . این معرفت پیشین به وسیله اسباب مختلف، مانند تذکر دادن پیامبران و مطالعه در اسرار خلقت‏به یاد آدمی می‏آید .

 

امام علی علیه السلام در گفتاری زیبا یکی از وظایف پیامبران را بازخواست میثاق فطرت و یادآوری نعمت فراموش شده که همان موهبت معرفت الله است:

 

«خداوند رسولان خود را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی‏درپی گسیل کرد تا میثاق فطرت خداوندی را از ایشان باز پس گیرند و نعمت فراموش شده را به یادشان آورند .»

 

در این معرفت فطری، معرفت‏به توحید و یگانگی خداوند نیز جای گرفته است . خداوند خود را به‏عنوان خداوند یگانه به آدمیان شناسانیده است و متعلق معرفت فطری، خدای واحد است و ناگزیر تذکر و توجه به این معرفت فطری، توجه به خدای یگانه است; چنان‏که در کتاب توحید به نقل از ابوهاشم جعفری آمده است:

 

«از امام جواد علیه السلام پرسیدم: معنای واحد چیست؟ فرمود: آن که همگان بر یگانگی‏اش متفقند; هم چنان که خداوند عز و جل می‏فرماید: و اگر از ایشان بپرسی چه کسی آسمان‏ها و زمین را آفریده است، بی‏گمان خواهند گفت: خدا

 

در روایتی، حضرت امیر علیه السلام فطری بودن توحید را چنین بیان کرده است:

 

«بی‏گمان بهترین وسیله‏ای که جویندگان بدان چنگ می‏زنند و به خدای سبحان متوسل می‏شوند . . . ، کلمه اخلاص است که همان فطرت الهی است .»

 

2- هماهنگی و وحدت تدبیر

از ادله توحید باری تعالی، همانا وحدت و هماهنگی نظام هستی است . با اندکی مطالعه در مظاهر ربوبیت‏خداوند در طبیعت می‏توان به یگانگی آفریدگار دانا و توانا پی برد . قرآن کریم آدمیان را به تدبر در آیات تکوینی فرامی‏خواند تا از این گذر به آفریننده آیات و وحدت و یگانگی‏اش راه یابند; چنان‏که در هر یک از آیات 60 تا 64 سوره مبارکه نمل، برخی نعمت‏ها و موهبت‏های الهی را برمی‏شمارد و آن‏گاه با جمله «ا اله مع الله‏» بر وحدت خداوند پای می‏فشارد . برای مثال، در آیه 64 می‏فرماید:

 

«امن یبدا الخلق ثم یعیده و من یرزقکم من السماء و الارض االه مع الله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین [. یا کیست] آن که خلق راآغاز می‏کند و سپس آن را باز می‏آورد و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزی می‏دهد؟ ! آیا معبودی باخدا است؟ ! بگو: اگر راست می‏گویید، برهان خویش بیاورید .»

 

امیرمؤمنان علیه السلام نیز، که پرورش‏یافته مکتب قرآن است، از سویی برخی اسرار آفرینش زمین، آسمان، کوه‏ها و . . . را باز می‏گوید و از سوی دیگر تذکر می‏دهد که آفریدگار همه آفریدگان خدای یگانه متعال است . از جمله در خطبه 185 می‏فرماید:

 

«اگر راه‏های تفکر را در پیش گیری تا به ژرفای تفکر خویش برسی، اندیشه‏ات تو را به یکتایی آفریدگار می‏رساند; زیرا در خواهی یافت که آفریننده مورچه، همان آفریدگار نخل است و در خواهی یافت که همه موجودات ریز و درشت، لطیف و غلیظ و ضعیف و قوی همه در خلقت ، به‏سان یکدیگرند .»

 

در حقیقت، هماهنگی موجودات جهان با یکدیگر، و دقت و استواری خلقت، نشانه حاکمیت نیرویی یگانه بر جهان هستی است .

 

3 - نبود نشانه‏های شریک

برهان سوم در گفتار حضرت علی علیه السلام، بر نفی شریک باری تعالی، از طریق نفی آثار و نشانه‏های شریک سامان یافته است; بدین بیان که اگر خدای واحد بی‏همتا شریکی می‏داشت، آثار صنع و تدبیر او نیز در عرصه هستی پدیدار می‏گشت و چون چنین نیست، آشکار می‏شود که جز او، خدایی دیگر در میان نیست . امیر مؤمنان علیه السلام در نامه‏ای خطاب به امام حسن علیه السلام این برهان را به شکلی زیبا باز ساخته است:

 

«و اعلم یا بنی انه لو کان لربک شریک لاتتک رسله و لرایت آثار ملکه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته و لکنه اله واحد کما وصف نفسه; پسرکم! اگر پروردگارت را شریکی می‏بود، رسولانش به سوی تو می‏آمدند و آثار ملک و سلطه‏اش را می‏دیدی و افعال و اوصافش را می‏شناختی، ولی - او هم چنان که خود را وصف فرموده است - خدای یکتا است .»

 

وجود آثار و نشانه‏ها بر پدیدآورنده آن‏ها دلالت می‏کند . از این رو، آدمی با دقت در مخلوقات و نظم و تدبیر حاکم بر آن‏ها به خالق و صانع این مخلوقات رهنمون می‏شود . حال، همین آثار و مخلوقات گذشته از این که بر خالق گواهی می‏دهند، بر یگانگی خالق نیز دلالت دارند; زیرا چنان‏که در برهان پیش گذشت، نظم و هماهنگی مخلوقات، خبر از خدای واحد می‏دهد و جز مخلوقات موجود، مخلوقات و آثاری دیگر در میان نیست تا بر خالقی دیگر دلالت کنند .

 

از آثار خداوند که حضرت علی علیه السلام نیز از آن‏ها سخن گفته است، ارسال رسولان است . با توجه به این که پیامبران از خدای واحد خبر می‏دهند و وجود خدای دیگری را نفی می‏کنند، اگر خدایی دیگر در میان باشد، پیامبران کاذب خواهند بود; در حالی که صداقت پیامبران از حقایق ضروری است . اگر کسی بگوید: ممکن است جهان، آفریده چند خالق باشد و آنان در تدبیر جهان با یکدیگر به توافق رسیده و و مثلا قلمرو خویش را مشخص کرده باشند، در پاسخ می‏گوییم: این فرض، بر نقص و محدودیت‏خدایان فرض شده گواهی می‏دهد و نقص و محدودیت از صفات مخلوقات است و خالق دارای چنین صفاتی نیست .

 

د -شرطهای توحید

با تامل در سخنان علی علیه السلام درمی یابیم که توحید راستین - که در کتاب و سنت مطرح است و در گفتار آن امام همام علیه السلام نیز نمود یافته است - دارای شرطهایی است‏برای باز شناختن و راه یافتن به توحید راستین، وجود همه این شرطها ضروری است و نبود هر یک از آن‏ها به معنای نفی توحید است . شرط عبارتند از: 1 . نفی تشبیه‏ناپذیری; 2 . وصف‏ناپذیری; 3 . بینونت و عدم سنخیت .

 

1 - تشبیه‏ناپذیری

شرط تحقق معنا و حقیقت توحید نفی هر گونه مثل، نظیر و شبیه برای ذات اقدس الهی است . این را می‏توان در گفتار علی علیه السلام باز یافت که همواره بر آن پای می‏فشارد; مثلا در جایی می‏فرماید: «آن که از آفریدگان جدا است و هیچ چیز مانند او نیست . »در جایی دیگر می‏فرماید: «نظیر و شبیهی برای خدا نیست تا همسانش باشد .» در جایی دیگر می‏فرماید: «یگانه‏ای است که همچون دیگر چیزها نیست .»

 

همچنین می‏فرماید: «بر وجود خویش به نیروی خلقتش گواه است و بر ازلیت‏خویش به حدوث آفریدگانش گواه است و بر همسان ناپذیری‏اش به همسانی آفریدگان .»

 

این گفتار گوهرین حضرت امیر علیه السلام بدین معنا است که خداوند از هرگونه همسانی و شباهتی با آفریدگان به دور است و همه اشیا از آن رو که حادثند، ناگزیر پدید آورنده‏ای می‏خواهند . پس همه آن‏ها در نیازمندی به پدیدآورنده، همسانند، ولی چون حقیقت‏باری تعالی ازلی و غنی است، نیازی به پدیدآورنده ندارد .

 

«لیس له مثل فیکون ما یخلق مشبها به و مازال عند اهل المعرفة به عن الاشباه و الاضداد منزها . کذب العادلون بالله اذ شبهوه بمثل اصنافهم . و حلوه حلیة المخلوقین باوهامهم; خداوند را همسانی نیست تا آنچه می‏آفریند، مانندش باشد . او همواره نزد خداشناسان، از اشباه و اضداد پیراسته است .»

 

2 - توصیف‏ناپذیری

باید بدین نکته عنایت ورزید که آن‏گاه می‏توان حقیقتی را به تعریف و وصف آورد که نخست آن را به ادراک آوریم و باز شناسیم، ولی ذات باری تعالی به دلیل قدس و ظهور و نورانیت نامتناهی، از تیررس خردهای نافذ و تعقل و تفکر به دور است .حضرت امیر علیه السلام وصف کردن خدای تعالی را همسان محدود ساختن او دانسته است . او می‏فرماید:

 

«هر کس خدا را وصف کند، او را محدود کرده است و کسی که خدای را محدود کند، او را به شمارش آورده است و هر کس که او را به شمارش درآورد ازلیت او را باطل ساخته است و کسی که از چگونگی‏اش بپرسد، در پی وصفش رفته است .»

 

پس لازمه وصف کردن خدای تعالی، محدود ساختن او است و پیش‏تر بیان شد که توحید عددی برای خدای تعالی به کار نمی‏رود . برای روشن شدن نادرستی این کار، می‏کوشیم ادله خویش را به بیان آوریم و سپس گفتار امام علی علیه السلام در این باره را نقل می‏کنیم .

 

اول . این‏که ذات حق تعالی را نمی‏توان به تعقل درآورد، با توجه به شرط بعدی (عدم سنخیت میان خالق و مخلوق) حقیقتی بدیهی است . ذات حق تعالی وجودی است که حقیقتش با دیگر حقایق ناهمگون است و با تمامی موجودات دیگر مباین است . روشن است که مباین را راهی به مباین نیست . انسان چگونه می‏تواند او را درک کند، در حالی که هیچ راهی به بدو ندارد; زیرا حقیقت انسان، مباین حقیقت‏خداوند است؟ !

 

دوم . انسان محدود است و موجود محدود را به حقیقت لایتناهی و نامحدود راهی نیست . بنابر این، احاطه به حضرت حق یا به تعبیری وصول به کنه ذات مقدس امکان‏پذیر نیست .

 

سوم . ذهن و اندیشه انسان به وسیله صور و مفاهیم به حقایق راه می‏یابد . از سوی دیگر، هر مفهومی حد خاصی را برمی‏تاباند و از آن‏جا که خداوند هیچ حد و قیدی ندارد، نمی‏توان از او مفهومی درست در اندیشه داشت .

 

موضوع وصف‏ناپذیری حق تعالی در آیات و روایاتی بسیار مورد تاکید قرار گرفته است:

«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» انعام/103

«سبحان ربک رب العزة عما یصفون‏» صافات/180

«و ما قدروا الله حق قدره‏» انعام/91

«و ان الی ربک المنتهی‏» نجم/42

 

علی علیه السلام در خطبه نخست نهج‏البلاغه می‏فرماید:

«سرلوحه دین معرفت‏خدا است و کمال معرفت‏خدا، تصدیق او است و کمال تصدیق، توحید او است و کمال توحید، اخلاص برای او است و کمال اخلاص، نفی وصف از او است; زیرا هر وصفی گواه است که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی می‏دهد که غیر از وصف است . پس هر که خدای سبحان را وصف کند او را [به چیزی] نزدیک کرده است و هر کس او را [به چیزی] نزدیک کند، او را دو گانه کرده است و هر کس او را دوگانه کند، تجزیه‏اش کرده است . و هر که تجزیه‏اش کند، او را نشناخته است و هر کس او را نشناسد، به او اشاره می‏کند و هرکس به او اشاره کند، محدودش کرده است و هر که او را محدود کند، معدود ساخته است .»

 

در جایی دیگر می‏فرماید:

«سرلوحه عبادت خدا معرفت او است و اصل معرفت‏خدا توحید او است و نظام توحید نفی صفات از او است . بزرگ است از این که صفات بدو راه یابند; زیرا عقل‏ها گواهند بر این که صفات هر کس راه یابند، او مصنوع و مخلوق است و خردها گواهی می‏دهند که خدای جل جلاله صانع است نه مصنوع .»

 

وصف‏ناپذیری باری تعالی در روایت زیر به گونه‏ای آشکارتر مطرح شده است:

«او را صفتی نیست که نیل و ادراک شود و حدی نیست که برایش مثل‏ها زده شود، واژگان در برابر صفات او وامی‏مانند و وصف‏های گوناگون در ساحت او بازمی مانند . در ملکوت الهی ژرف‏ترین اندیشه‏ها حیرانند و تفاسیر جامع پیش از رسوخ در شناخت‏خدا از هم گسلند . منزه است او . خدا همان‏گونه است که خود وصف کرده است و دست وصف کنندگان از دامان وصفش به دور است .»

 

از امام صادق علیه السلام نقل است که حضرت امیر علیه السلام در مسجد کوفه سخن می‏گفت که مردی به پاخاست و گفت: «یا امیرمؤمنان خدا را برای ما وصف کن تا محبت و معرفت ما بدو افزون گردد . حضرت خشمناک شدند و فرمودند: الصلاة جامعة . مردم گرد آمدند و مسجد آکنده از جمعیت‏شد . حضرت خشمگین و برافروخته بر منبر شد . حمد خدای سبحان به جای آورد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درود فرستاد . سپس فرمود:

 

«ذات حق هیچ‏گاه در ظرف اندیشه اندیشه‏مندان جای نمی‏گیرد . اندیشه‏های نافذ و افکار ژرف از رسیدن به کنه حضرت حق ناتوانند و حتی نمایه‏ای از جلال و عظمت او به فکر و ذهن و قلب انسان راه نمی‏یابد; زیرا او به فراچنگ قوای ادراکی آفریدگان محدود در نمی‏آید که او چیزی دیگر است و آفریدگان، چیزی دیگر . بی‏گمان هر چیز به‏سان چیزی است که همسان آن است، ولی آنچه همسانی ندارد، چگونه به چیزی شباهت می‏یابد؟ !»

 

این بحث را با کلامی از امام علیه السلام درباره نفی هر گونه تصور و توهم (که گونه‏ای وصف کردن است) به پایان می‏بریم:

 

«التوحید ان لا تتوهمه; توحید آن است که خدا را در وهم نیاوری .»

 

3 - بینونت و عدم سنخیت

سومین شرط بنیادین توحید عبارت است از وجود تمایز و تباین ذاتی و صفتی میان خالق و مخلوق . منظور از تباین ذاتی و وصفی خدا و خلق آن است که باری تعالی در ذات و تمامی صفات و شئون، حقیقتا از آفریدگان خود متمایز بوده است و هیچ گونه سنخیت و مشارکتی میان خالق و مخلوق نیست . این موضوع از مسلمات و قطعیات کتاب و سنت در باب خداشناسی است . در این‏جا برخی از سخنان مولای متقیان علیه السلام را نقل می‏کنیم که از این حقیقت پرده برمی‏دارد:

 

«دلیل خدا، نشانه‏های آشکار او است و وجودش، بودن او است و معرفتش یگانه دانستن او است و توحید، متمایز ساختنش از آفریدگان او است و حکم تمایز، جدایی وصفی است نه دوری مکانی . خدا پروردگار آفریننده است نه پرورش یافته و آفریده . هر آنچه به تصور در آید، به خلاف او است .»

 

نیز می‏فرماید:

«ستایش خدای را است که به آفریدگانش بر خویش دلالت می‏کند . . . از آفریدگان جدا است، ولی نه آن که از آن‏ها به مسافتی دور باشد . . . جدایی‏اش از چیزها با غلبه و قدرت است و جدایی چیزها از او با خضوع و بازگشت‏به سوی او است .»

 

در جایی دیگر می‏فرماید:

«ستایش خدای را است که وهم‏ها را از این که جز بر وجود او دست‏یابند، ناتوان ساخته است و خردها را از تصور ذاتش - که بی‏شبیه است - باز داشته است . در ذات او تفاوتی نیست و با عدد، هر چند کامل باشد، به شمارش و تجزیه درنمی‏آید . از چیزها جدا است ولی نه آن‏که دور باشد .»

 

نیز می‏فرماید:

«ستایش خدای واحد احد صمد یگانه را است که از چیزی وجود نیافته است و آفریدگانش را از چیزی نیافریده است . به وسیله قدرتش از چیزها جدا است و چیزها از او جدایند . چیزها را هنگام آفرینش محدود ساخت تا ناهمسانی‏شان با خویش و ناهمسانی خویش را با آن‏ها آشکار کند .»

 

در جایی دیگر می‏فرماید:

 

ستایش خدای را است که از چیزی وجود نیافته است و موجودات را از چیزی نیافریده است . . . در صفات، از آنچه آفریده است جدا است‏» .

 

مفهوم حدیث‏بالا آن است که خداوند متعال با تمامی مخلوقات جدایی و بینونت دارد و روشن است که بینونت میان خالق و مخلوق، ملازم با نفی سنخیت است . مراد از جدایی در صفات، این نیست که میان خالق و مخلوق تنها در صفات مباینت‏برقرار است و در ذات مباینت موجود نیست; زیرا صفت در این حدیث‏به معنای «توصیف شدن‏» است; یعنی خداوند در وصف شدن با آنچه آفریده است، مباین است و از آن‏جا که صفات خداوند عین ذات اویند در حقیقت‏حدیث‏شریف بر مباینت ذاتی نیز پا می‏فشارد .

 

افزون بر این، تعبیر یاد شده به‏خوبی از بینونت ذاتی خالق و مخلوق پرده برمی‏دارد; زیرا فرض سنخیت در ذات، به معنای وصف‏کردن باری تعالی به همانندی و همسانی با مخلوقات است، در حالی که روایت تمامی وصف‏ها را از ساحت ربوبی نفی می‏کند . نتیجه آن‏که، حدیث‏بر نفی سنخیت دلالت دارد .

 

در حدیثی دیگر می‏خوانیم که از امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدند: «پروردگارت را با چه شناختی؟» فرمود: «با آن چه خود فرموده است .» پرسیدند: «خداوند چگونه خود را معرفی کرده است؟» فرمود:

 

«لا تشبهه صورة و لا یحس بالحواس و لا یقاس بالناس، قریب فی بعده، بعید فی قربه، فوق کل شیی و لا یقال: شیی فوقه، امام کل شیی و لا یقال: له امام، داخل فی الاشیاء لا شیی فی شیی داخل، و خارج من الاشیاء، لا شیی من شیی خارج، سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره و لکل شیی مبتدء .»

 

پیام امام علیه السلام در این روایت آن است که خداوند سبحان شبیه ندارد و به هیچ صورتی - حتی وهمی - همسان نیست و هیچ‏گونه شباهتی میان او و موجودات و مخلوقات نیست و میان او و آفریدگان بینونت کامل برقرار است .

 

گویایی این تعبیرها در بینونت میان خالق و مخلوق، آن‏ها را از توضیح بی‏نیاز ساخته است . آنچه در این جمله‏ها مورد تاکید امام علیه السلام است، آن که ساحت قدس ربوبی از هرگونه شباهت و سنخیت قابل تصور و توهم، به دور است .

 

جمله‏های بعدی امام علیه السلام از لطافت‏بیش‏تری برخوردارند به گونه‏ای که اگر سنخیت را پذیرفته باشیم، هرگز نمی‏توانیم آن‏ها را معنا کنیم . این‏که امام می‏فرماید: «قریب فی بعده و بعید فی قربه‏» ، آشکار می‏کند که سنخیت در میان نیست; زیرا معنا ندارد چیزی که دور است نزدیک هم باشد و چیزی که نزدیک است دور هم باشد . امام علی علیه السلام در جایی دیگر می‏فرماید:

 

«قریب من الاشیاء غیر ملامس، بعید منها غیر مباین، متکلم لا برویة مرید لا بهمة، صانع لا بجارحة .»

 

از عبارت «قریب من الاشیاء غیر ملامس و بعید منها غیر مباین‏» دست کم به دو حقیقت می‏توان رسید: نخست آن‏که در خارج دو حقیقت هست و عینیتی در کار نیست . این تعبیرها و تمامی روایاتی که بدین مضمون نقل شده‏اند، بر وجود دو حقیقت - که یکی قائم به خود و دیگری نیازمند و قائم به غیر است - دلالت می‏کنند .

 

دوم آن که سنخیتی میان خالق و مخلوق نیست و هر گونه تشابهی که به ذهن آید، منتفی است . از این رو ایست که امام می‏فرماید: «قریب من الاشیاء غیر ملامس .» دو چیز که به یکدیگر نزدیکند، میانشان ملاصقتی است، ولی ذات پروردگار، با این که به اشیا نزدیک است و از رگ گردن به انسان نزدیک‏تر است، هیچ گونه ملاصقتی با مخلوقات ندارد . اما از آن رو که قیام اشیا به او است، در حقیقت، او به اشیا از خود آن‏ها نیز نزدیک‏تر است: قریب من الاشیاء . ولی در همان حال، غیر از آن‏ها است: غیر ملامس . از اشیا دور است، اما نه به‏گونه بعد مکانی که خداوند در جایی و اشیا در جایی دیگر باشند . مباینت‏به معنای جدایی مکانی نیست، بلکه بینونت‏حقیقی و ذاتی است .

 

امام علیه السلام در ادامه حدیث‏شریف به دفع توهم شباهت میان خالق و خلق در صفات می‏پردازد . پروردگار، متکلم است، نه چونان که مخلوق، متکلم است و می‏اندیشد و سپس سخن می‏گوید . خداوند دارای اراده است، ولی نه همچون آدمی که نیازمند به فراهم آمدن مقدماتی مانند تصور، تصدیق، شوق و عزم باشد . خداوند خالق است، ولی نه آن‏سان که مخلوقات، به‏وسیله ابزار و ادات، چیزی می‏آفرینند .

 

وحدت شخصی وجود و توحید خدای تعالی

مجموع روایاتی که در فصل شرطهای توحید و به ویژه در بحث نفی سنخیت گذشت و نیز احادیث فراوان دیگر، هماهنگ و همنوا، بر نفی سنخیت میان خدا و خلق گواهی می‏دهند . بر این اساس، نادرستی نظریه برخی عرفا در عینیت‏خالق و خلق و این که موجود حقیقی، منحصر در وجود لا شریک است و آنچه متکثر دیده می‏شود، ظهورات و در حقیقت عین او است، آشکار می‏گردد .

 

ابن عربی در فصوص الحکم می‏گوید: «عارف کسی است که خدا را در همه چیز، بلکه عین همه چیز می‏بیند .»

 

همو در جایی دیگر می‏نویسد: «منزه است کسی که اشیا را آشکار ساخته است و خود، عین آن‏ها است .»

 

و صدرالدین شیرازی می‏گوید:

 

«این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانی به صراط مستقیم راه نمود که وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یک حقیقت است و . . . در دار حقیقت موجودی جز خداوند نیست . آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر می‏آید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلی صفات او است که در حقیقت، آن هم عین ذات او است; چنان‏که در لسان عرفابر این حقیقت تصریح شده است .»

 

 

 

 

 

 

 

پی‏نوشت‏ها

1) شیخ صدوق، التوحید، ص 28، ح 24 .

2) بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج 3، ص 13، ح 31 .

3) التوحید، ص 21 ح 12 .

4) بحارالانوار، ج 3، ص 14، ح 39 .

5) التوحید، ص 30، ح 32 . در احادیث دیگر شروط لازم - مانند ولایت - یادآوری شده است .

6) التوحید، ص 28، ح 29 .

7) نهج البلاغه، خطبه 106 .

8) همان، خطبه 162 .

9) التوحید، ص 83، ح 3 .

10) نهج البلاغه: خطبه 180 .

11) همان: خطبه 148 .

12) التوحید: ص 70 ح 26 .

13) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 5، ص 270 .

14) همان، ص 370 .

15) کلینی، اصول کافی، ج 1، ص .

16) تقسیم خارجی مانند تقسیم انسان به بدن و روح . تقسیم عقلی مانند تقسیم انسان به حیوان و ناطق . و تقسیم وهمی مانند تقسیم انسان به دو نصف .

17) نهج البلاغه، خطبه 81 .

18) همان، خطبه 179 .

19) همان، خطبه 65 .

20) شرح گلشن راز، ص 268 .

21) شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 39 .

22) ثقة الاسلام کلینی، الکافی، ج 8، ص 386 .

23) مشرکان غیر از خدای تعالی خدایانی برای خود گرفتند تا موجب عزتشان باشند، چنین نیست! بزودی آن خدایان، پرستش آنان را انکار کرده و دشمن آنان خواهند شد .(مریم، آیه 81 و 82).

24) تفسیر قمی، ج 2، ص 55 .

25) نهج البلاغه، خطبه 1 .

26) التوحید، ص 83، ح 2 .

27) نهج البلاغة: خطبه 106 .

28) برای نمونه بنگرید به خطبه 1 و 87 و 108 .

29) نهج البلاغه، نامه 31 .

30) التوحید، ص 32، ح 1 .

31) نهج البلاغه، خطبه 181 .

32) التوحید، ص 83 .

33) نهج البلاغه، خطبه 152 .

34) ر . ک: ملکی میانجی، محمدباقر، توحید الامامیه، فصل ششم و هفتم .

35) نهج البلاغة، خطبه 145 .

36) نهج البلاغه، خطبه 1 . قریب به این مضمون در کلام امام رضا علیه السلام نیز آمده است‏بنگرید به: التوحید، ص 34، ح 2 .

37) الاحتجاج، ج 1، ص 298 .

38) التوحید، ص 42، ح 3 .

39) التوحید، ص 52، ح 13; ر . ک: نهج البلاغه، خطبه 87 .

40) نهج البلاغه، حکمت 470 .

41) الاحتجاج، ج 1، ص 299 .

42) نهج البلاغه، خطبه 152 .

43) التوحید، ص 73، ح 27 .

44) همان، ص 41، ح 3 .

45) التوحید، ص 69، ح 26 .

46) التوحید، ص 285، ح 2 .

47) نهج البلاغة، خطبه 179 .

48) درباره بحث‏سنخیت‏به کتاب تنبیهات حول المبدء و المعاد، ص 53- 95 مراجعه شود .

49) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 436 .

50) الفتوحات المکیة، ج 2، ص 604 .

51) الاسفار الاربعة، ج 2، ص 292 .

 

 

 سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

یاران امام حسین(ع)(دانش یاران)


عمرو بن قرظة بن كعب انصارى:

پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در جنگ‌هاى امام على علیه‏السلام شركت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است كه مشهورترین آنها عمرو و على است كه عمرو در ایام مهادنه در كربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مى‏فرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به كربلا آمد، این ارتباط قطع شد. او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى كه این رجز مى‏خواند:

قد علمت كتیبة الانصارانى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غیر نكس شارى‌دون حسین مهجتى و دارى.

پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیه‏السلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع كند.

ابن نما مى‏گوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمى‌گذاشت كه به امام حسین علیه‏السلام اصابت كند، و پس از جراحت‌هاى زیادى كه برداشته بود به امام عرض كرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا كردم؟!

آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو كه من هم به دنبال تو خواهم آمد.

عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارت‏آمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم كرد؛ سلام خدا بر او باد.

اما برادرش على كه با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، چون برادرش كشته شد، از میان سپاه كوفه بیرون آمد و ندا كرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را كشتى!

امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت كرد و تو به گمراهى كشیده شدى.

گفت: خدا مرا بكشد! اگر تو را نكشم، و یا به دست تو كشته نشوم! و به طرف امام حمله كرد.

نافع بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از معركه بیرونش بردند و زخم‌هایش را مدوا كردند تا بهبودى یافت.

 

نافع بن هلال:

از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیه‏السلام شمشیر مى‏زد، و چون امام حسین علیه‏السلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.

چون عمرو بن قرظه شهید شد و برادرش على بن قرظه به خونخواهى او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، یارانش براى نجات او حمله كردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:

ان تنكرونى فانان ابن الجملى دینى على دین حسین بن على.

مردى به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: من بر دین فلان هستم!

نافع بن هلال گفت: تو بر دین شیطانى؛ و بر او حمله كرد و مزاحم خواست برگردد كه ضربه نافع به او مهلت نداد و كشته شد.

عمرو بن حجاج فریاد زد: آیا مى‏دانید با چه كسانى مى‏جنگید؟! كسى به تنهایى به میدان اصحاب حسین نرود!

ابو مخنف مى‏گوید: نافع بن هلال، نامش را بر روى تیرهاى خود نوشته و آنها را مسموم نموده و پرتاب مى‏نمود، و از سپاه عمر بن سعد دوازده نفر را كشت و بسیارى را مجروح ساخت. هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، شمشیر خود را برهنه نمود و حمله كرد و مى‏گفت:

انا الهزیر الجملى انا على دین على.

لشكر دشمن چاره كار را در حمله دسته جمعى به او دید و لذا اطراف او را گرفته و او را هدف تیرها و سنگ‌هاى خود قرار دادند تا این كه بازوان او را شكسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهى از سپاه، او را نزد عمر بن سعد آوردند.

عمر بن سعد به او گفت: اى نافع! واى بر تو! چرا با خود چنین كردى؟!

نافع گفت: پروردگار من از قصد من آگاه است.

در حالى كه خون‌ها بر محاسن او جارى بود به او گفتند: مگر نمى‌بینى كه با خود چه كرده‏اى؟!

نافع گفت: دوازده نفر از شما را كشته‏ام و خودم را ملامت نمى‌كنم، اگر بازوان من سالم بود نمى‌توانستید مرا اسیر كنید.

شمر به عمر بن سعد گفت: او را بكش!

عمر بن سعد گفت: تو او را آوردى، اگر مى‏خواهى تو او را بكش!

شمر شمشیر از نیام كشید، و چون خواست نافع را به قتل برساند، نافع بن هلال گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودى، براى تو ملاقات خدا بسیار دشوار بود و خون ما بر گردن تو سنگینى مى‏كرد، خدا را سپاس مى‏گویم كه مرگ ما را در دست بدترین خلق، قرار داد! پس شمر او را به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.

 

حبیب بن مظاهر

او از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على علیه‏السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت آن حضرت شمشیر مى‏زد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیه‏السلام شتافتند.حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در كوفه براى امام بیعت مى‏گرفتند و چون عبیدالله بن زیاد به كوفه آمد و اهل كوفه مسلم را تنها گذاشتند، قبیله حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آنها را پنهان كردند تا آسیبى به آنها نرسد، و هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد آن دو به سوى آن حضرت حركت كردند، روزها مخفى مى‏شدند و شب‌ها طى طریق مى‏نمودند تا به اردوى امام علیه‏السلام ملحق شدند.

هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!

حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مى‏كنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!

حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربه‌اى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله كرد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:

انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اكثرو نحن او فى منكم واصبر.

پس گروهى را به قتل رساند تا این كه بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله كرد و ضربه‌اى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربه‌اى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا كرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارك باد.

حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در كشتن حبیب شریك هستم! او مى‏گفت: من خود به تنهایى حبیب را كشته‏ام!

حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان كنم تا مردم بدانند من در كشتن او با تو شریكم! و بعد به تو خواهم داد كه نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نكرد!

آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشكر مى‏چرخید! و بعد به او برگرداند.

محمدبن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.

همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.

بهر حال از آنچه گذشت معلوم مى‏شود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.

 

 سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

10 صفت از امام علی (ع)(دانش یاران)


10 صفت از امام علی (ع)

1.در کثرت شجاعت:

علی(ع) از نیروی آسمانیِ ایمان خود و قدرت کارخانه کل هستی نیرو می گرفت. او با عوامل جهان بزرگ ارتباط داشت و از قوای نامرئی استمداد می کرد.لذا با اینکه قوت و غذایی ا ندک، مثل نان جوین خشک و نمک و شیر و خرما، تغذیه می نمود،توانست بزرگترین مردان قهرمان را به خاک بیندازد و محکم ترین قلاع خیبر را از جا برکند. ایشان بهترین معرف و معلم شجاعت بود. از 23 سالگی سایه صفت با پیامبر شمشیر می کشید. در 71 غزوه در حیات پیامبر شرکت کرد.

2.در کثرت علم:

امام علی(ع) داناترین مردم بود . رسول خدا هنگام رحلت از دنیا هزار باب علم را به روی آن حضرت گشود که از هر دری هزار در دیگر باز می شد. این خبر از احادیث متواتره است و شیعه و سنی روایت کرده اند که پیغمبر(ص)فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها

3. در کثرت ایثار و فداکاری:

یکی از ملکات نفسا نی که فقط در طبقة ممتاز بشر یافت می شود،ایثار و فداکاری است. ایثار، یعنی در بخشش و کرم دیگران را بر خویشتن مقدم بداری و در ضروریات زندگی دیگری را برگزینی.غذای خود به دیگران بدهی و آب خود به تشنگان دیگر بیا شاما نی و .........

4.در کثرت جود و سخاوت:

این مطلب چندان نیازی به گفتار ندارد. از آنجا که همگان کما بیش اطلاع دارند که ایشان روزها روزه می گرفت و شبها را به گرسنگی به سر می برد وروزی خود را به مستمندان عطا می نمود. چنانکه سورة "هَل اَتی"در شأن و منزلت و ایثار آن حضرت نازل شده و نیز آیة:"اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَموالَهُم بِالَّیلِِ وَالنَّهار سِرّاً وَعَلانیه" در شأن جود و سخاوت حضرت نازل گردیده است. روزها کار می کرد و مزدش را صدقه می داد. در حالیکه خود،از گرسنگی بر شکم مبارکش سنگ می بست.

5.درکثرت زهد و تقوی:

شکی نیست که امیرالمؤمنین علی(ع)،بعد از رسول خدا،زا هدترین و باتقواترین مردم بود. تمام زا هدین روی اخلاص به او می آورند. هرگز طعامی سیر نخورد.لبا سش از همه کس درشت تر بود و از کرباس بالاتر نمی رفت. نان ریزه های خشک جوین می خورد و گا هی که خورشی به آن اضافه می کرد، نمک یا سرکه بود.

6.در کثرت تواضع و فروتنی:

امیرالمؤمنین(ع)که خلیفه پیغمبر و پیشوای مسلمانان بود،پس از نماز صبح برای مردم درس فقه می گفت. سپس به کار کسب و درآمد خانواده می پرداخت. زمین را شیار می کرد. آب از چاه می کشید. زراعت می کرد. نخلها را آب می داد. درختها را پایش می کرد. هیزم آنرا خودش به دوش می گرفت و به خا نه می برد. هسته های خرما را بر دوش می کشید ، به نخلستان می برد ، بر زمین می نشا ند و آب می داد. خودش آب و نا ن و خرما به دوش می کشید و به خا نه ایتام و بیوه زنان می برد. به بزرگ و کوچک سلام می کرد. به علت کثرت تواضع، آن حضرت را«ابوتراب»یعنی پدر خاک، لقب دادند. زیرا با خاک ا نس داشت. بر خاک می خوا بید، می نشست و با خاک نشینان مأنوس می شد.

7.در کثرت عبادت:

امیرالمؤمنین(ع) مردی بود،که شمشیر می زد، دشمن را می کشت،سپس به مسجد می آمد، نماز می خو ا ند و گریه می کرد. یا للعجب! از این قوت قلب در برا بر دشمن و از این خشیت و تقوی در قبال دوست.!

از حضرت سجاد(ع)پرسیدند؛عبادت شما بیشتر بود یاجدت علی(ع)؟ فرمود:عبادت من در برا بر جدم،چون عبادت جدم نسبت به رسول خدا بوده است. علی(ع) خودش فرمود:«نشد روزی که آفتاب طلوع کند،و چشم علی در خواب باشد؛و نشد شبی که نماز شب او ترک شود.» بنا به همین فرمودة حضرت ا ست که «محمد حسین شهریار»در مثنوی معروف خویش آورده است که:

8.در بیان حلم و عفو و گذشت حضرت:

امیرمؤمنان(ع)در حلم و عفو به حد کمال بود. همه جا صبر می کرد، مگر جایی که پای حق به میان می آمد، حق را اجرا می کرد. علی(ع)می گفت:« شرم دارم که گنا هی از عفوم بزرگتر و جهلی از حلمم بیشتر با شد، یا آنکه پردة من عیبها را نپوشا ند، و گرسنگی من فقیری را سیر ننماید.

9.در فصاحت و بلاغت:

فصاحت و بلاغت، مولود قدرت ا ندیشه و فکر وبیان ا ست و مصداق حقیقی آن، کلمات وخطبه های امیر مؤمنان می با شد. او بود که فصاحت را معنا کرد و بلاغت را تشریح نمود. ممیّز و ارزیاب ا نسان از حیوان، به گفتن و اظهار مکنونات و آنچه در ضمیر دارند، ا ست. و این مایة مبا هات بشر و افتخار ا نسان ا ست که خداوند متعال هم به این قدرت مرموز ا شاره فرموده است: « خَلَقَ الاِنسانَ.عَلَّمَهُ البَیان»

10.در اخبار حضرت:

امیرالمؤمنین علی(ع)، از اخبار غیبی مطلع بود و بسیاری از آنها را پیشاپیش به بعضی از اصحاب خویش خبر می داد. در این قسمت ، به چند مورد ، اشاره ای گذرا داریم:

* ایشان به کرّات فرموده بود که ا بن ملجم فرق مرا با تیغ می شکافد و ریش مرا با خون سرم خضاب می کند.

* از شهادت فرزندش امام حسن(ع)خبر داد که با زهر به شهادت می رسد.

 

 

سایت:www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

آغاز امامت امام زمان (ع)(دانش یاران)


آغاز امامت امام زمان (ع):

یکی ازمسائلی که میتوان از طریق آن وجود مقدس امام زمان (عج) را به اثبات رساند ماجرای شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (ع)واتفاقات همراه آن است

همانطور که میدانیم و از روایت ها و حکایت های تاریخی به روشنی به دست می آید, سال ها پیش از آن که هشتم ربیع الاول سال260 هجری فرا رسد, پیشوایان معصوم و به ویژه واپسین فرستاده خداوند, پیامبر خاتم,(ص) امامت آخرین حجّت الهی, حضرت مهدی(عج) را نوید داده بودند. با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری

در حالی که بیش از پنج بهار از عمر آخرین ذخیره الهی سپری نشده بود, فصل بهره مندی انسان ها از امام ظاهر به پایان رسید. و در پی آن دورانی بسیار مهّم در زندگی پیروان اهل بیت پیش آمد. این دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد نخست: رسیدن آخرین حجّت الهی به مقام امامت؛ دیگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زیستی. اگر چه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند, اما می بایست هر دو رخداد (امامت و غیبت(، برای عموم شیعیان به اثبات برسد, چرا که حضرت مهدی(عج) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد, که جز افرادی اندک، ـ که پیش از آن، در دوره امام عسکری(ع) ایشان را دیده بودند

کسی او را ندیده بوداو باید حاضر میشد وامامت خود را به اثبات میرساند اما چگونه؟!!آیا کسی حرف کودکی 5 ساله راقبول دارد ؟

پیشتر امام حسن عسکری (ع) این روز را پیش بینی کرده بود وتدابیری برای آن اندیشیده بود: مثلا طبق گفته تاریخ امام حسن عسکری (ع) قبل از شهادت خود سه نشانه وعلامت را برای یار دیرینه خود ابوالادیان بیان میکند که هرکس هنگام شهادتش آن نشانه ها را داشته باشد او امام وجانشین وی خواهد بودآن سه نشانه از این قرار بودند:

1- کسی که بر پیکر امام نماز بخواند

2- کسی که جواب نامه ها را از ابوالادیان طلب کند

3- کسی که از اموال وهمیان خبر دهد

يکی از موضوعاتی که پیرامون وجود حضرت مهدی علیه السلام مطرح است، مساله چگونگی غیبت آن حضرت می باشد; بدین معنا که آیا دیده نشدن آن حضرت همان ناپیدایی و غیبت جسمی است، یا به معنای ناشناسی و غیبت معرفتی می باشد؟

با امام غايب و حل مشکلات آنها بوسيله حضرت مهدی ( ع ) بودند .

 

انواع غيبت

الف: غيبت معرفتي

همان غيبت شخصيتي و حقوقي است كه امام زمان(عج) از ديد معرفتي ما مخفي است؛ يعني آن حضرت به طور عادي زندگي مي كند و مردم كوچه و بازار او را ملاقات كرده و با او معاشرت مي كنند ولي معرفت به اينكه، اين شخص امام زمان(عج) است، ندارند. امام صادق(ع) فرمودند: «چگونه اين امت انكار مي كند كه خداوند عز وجل با حجت خويش همان كند كه با يوسف(ع) كرد كه امام آنان در بازارهايشان راه برود و بر فرش هايشان قدم بگذارد، اما او را نشناسند تا آن زمان كه خداوند به ظهور او اجازه فرمايد.»

 

ب: غيبت جسماني

همان غيبت شخصي و حقيقي است. بر اين اساس امام زمان(عج) از ديد ظاهري مردم مخفي و ناپيدا مي باشد. غيبت جسماني به دو صورت قابل تصور است:

1- نامرئي بودن

به اين معنا كه حضرت به جاهاي مختلف سير و سفر كرده و به احوالات و رفتار شيعيان نظارت مي كنند و آنها را مورد عنايت خود قرار مي دهند، ولي هيچ كس وجود حضرت را با چشمان ظاهري نمي بيند، چنانچه حضرت خضر(ع) چنين است.

امام رضا(ع) فرمودند: «خضر(ع) از آب حيات نوشيد؛ از اين جهت زنده ماند و تا نفخ صور نخواهد مرد، او به نزد ما مي آيد و سلام مي دهد، ما صداي او را مي شنويم، ليكن بدنش را نمي بينيم و در هر جا كه نامش ذكر شود حاضر است.»

اين نوع اختفا با اختفا به صورت ناشناس بودن، فرق دارد، زيرا اين امر نياز به اعجاز دارد. نكته ديگر اينكه نامرئي بودن حضرت به اراده و تصميم خود ايشان بستگي دارد، در مواقعي كه نياز به ظهور و پيدايي است تا شيعيان خاص و محبين خود را مورد لطف قرار دهد، ظهور پيدا كرده و مشكلات آنها را برطرف مي كند.

2 - تصرف در چشمان مردم

در اين مورد نيز نياز به اعجاز و قدرت الهي است تا در حين حضور و ظهور امام زمان(عج) در ميان مردم و حضور و ظهورشان در اجتماعات و تجمعات، ديده نشود. در قرآن كريم و روايات به مواردي اشاره شده است كه با معجزه الهي، افرادي نمي توانستند يك موجود قابل ديدن را ببينند. مثل:

«وجعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون؛ ما در جلو و پشت سر آنان سدي قرار داديم و آنان را پوشانديم؛ چندان كه هيچ نمي بينند.»

مفسران از عبدالله بن مسعود نقل كرده اند كه قريش كنار در خانه رسول اكرم(ص) جمع شدند، آن حضرت از منزل بيرون آمد و بر سر آنان خاك پاشيد و آنان حضرتش را نمي ديدند.

اما تا موقعي كه مخفي شدن از طريق عادي و طبيعي ممكن باشد، معجزه سهمي در پنهان شدن حضرت مهدي(عج) ندارد، ولي با توجه به بعد زماني قادر نيستيم مقتضيات مكاني و زماني موجود در هر برخوردي را بشناسيم و بدانيم كه آيا براي حضرت مهدي(عج) در آن شرايط امكان اختفاء به صورت طبيعي وجود داشته يا اينكه پنهان شدن اعجازي براي ايشان ضروري بوده است.

سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

حدیث در مورد ظهور اقا امام زمان(ع)(دانش یاران)


حدیث در مورد ظهور اقا امام زمان(ع)

 

1- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

آدمی تعجّب می کند از وفور ایمان مردم آخرالزّمان که پیامبری را ندیدند و امام آسمانی را زیارت نکردند و تنها ایمان به سطوری می آورند که بر روی کتابهای باقیمانده از وحی و کلمات معصومین نقش بسته است.

منبع : کتاب حکیم

 

2- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

خداوند از بندة مؤمنش قول گرفته که سختی ها را در دنیا به جان بخرد آن گونه که نان آوران خانه از زیر دستان خود پیمان می گیرند که در غیبت او چهار چوب های مورد نظر را محترم دارند. هر چه به زمان ظهور نزدیکتر می شوید به افکار و اعمالتان پوشش تقیة بیشتری دهید.

منبع :‌ کتاب بحارالانوار جلد 67

 

3- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

دنیا به پایان نمی رسد تا اینکه مردی از اهل بیت من که هم نام من است سلطنت نماید.

منبع : کتاب الملاحم و الفتن ص 154

 

4- امام علی (ع) فرمودند:

از علائم ظهور آن است که به همدیگر بد گویید و یکدیگر را تکذیب کنید و از شیعیان من باقی نمی ماند؛ مگر به اندازة سرمه در چشم و نمک در غذا و چنین خواهد بود، امتحانات زمان غیبت.

منبع : کتاب بحارالانوار

 

5- امام علی (ع): فرمودند:

برای صاحب الزّمان غیبتی است عظیم که باید در محور ایمان راسخ بود زیرا که خیلی ها از ما جدا می شوند حتّی آنها که به مقامات بلند رسیده اند.

منبع :‌ اصول کافی جلد 1

 

6- امام حسین (ع) فرمودند:

قیام کنندة این امت ، فرزند نهم من است که غیبتی طولانی دارد و هنگامی که تاریکی های غیبت ، همه جا را فرا می گیرد ؛ خفّاشان کور چشم و گرگان درنده به تقسیم اعتبارات و امتیازات او می نشینند.

منبع : الزام النواصب ص 67

 

7- امام حسین (ع) فرمودند :

فرزندم خلاصة‌ انبیاء و عصاره اولیاء و ثمره اوصیای کریم است.

منبع : کشف الغمه ج 3 ص 312

 

8- امام علی بن الحسین (ع) فرمودند:

هر کس در غیبت فرزند مان استوار بر ولایت ما باشد خداوند پاداش یک هزار شهید مقتول در جبهه های احد و بدر با به او می دهد.

منبع : کتاب بحارالانوار جلد 52

 

9- امام محمد باقر (ع) فرمودند :

ایام ا... سه روز است ، یکی روز ظهور حضرت قائم (عج) و دیگری روز رجعت و سومی روز قیامت است.

منبع : کتاب حکیم

 

10- امام محمد باقر (ع) فرمودند:

سلطنت قائم‌(عج) 309 سال است ؛ به مدتی که اصحاب کهف در غار به سر بردند.

منبع : غیبت بن شاذان

 

11- امام محمد باقر (ع) فرمودند :

اصلاحات قائم، به مساجد نیز می رسد و هر مسجدی که ذی خود خارج باشد و ظواهرش اشرافی و اعیانی باشد در روز رهایی ویران می شود.

منبع : بشارت الاسلام ص 235

 

12- امام جعفرصادق (ع) فرمودند :

خدای تعالی اصحاب قائم (عج) ما را در یک لحظه مانند ابرهای پراکنده جمع می کند و اصحاب امام زمان (عج) برابرند با سپاه اسلام در جنگ بدر که 313 نفر بودند.

منبع : کتاب حکیم

 

13- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

در دولت امام قائم (عج) راه میان مکه و مدینه با درخت خرما اتصال می یابد.

منبع : کتاب حکیم

 

14- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

در قیام آن سرور اولیاء جمله مفسدین و بد خواهان و غاصبین حقوق اهل بیت نابود خواهند شد.

منبع : کتاب حکیم

 

15- امام جعفرصادق (ع) در تفسیر آیه62 سوره نمل می فرماید:

«امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و .....» آیا کسی هست که به فریاد بیچاره در وقت ناله اش جواب دهد و رفع نگرانیها را نماید ؛ فرمود: این کلام در مورد قائم وارد شده و اوست که هر لحظه خدا را می خواند برای دفع دشواری و به زودی پروردگار، وی را بر کرسی اقتدار جهانی می نشاند.

منبع : الزام النواصب ص 172

 

16- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:

مردم در انتهای غیبت از دین خارج خواهند شد گروه گروه ، آنچنانکه در صدر اسلام دسته دسته وارد می شدند.

منبع : الملاحم و الفتن ص 144

 

17- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:

این امر مقدس (ظهور) به وقوع نمی پیوندد ؛ مگر زمانی که تمامی گروه ها به حکومت برسند و خود را نشان دهند تا آن که نگویند کار امام را ما نیز می توانستیم انجام دهیم.

منبع : کتاب میزان الحکمه الحدیث

18- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

زمانی قیام صورت می گیرد که جهان بشریت به یک سوم جمعیت ، تقلیل یافته باشد و امواج بلایای طبیعی دو سوم را نابود کند.

منبع : منتخب الاثر ص 453

 

19- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

در روزگاری که جهان مهیای نزول عذاب های سنگین است در خانه ات خلوت نما و کمتر در محافل رسمی و شلوغ شرکت کن.

منبع : الزام النواصب ص 180

 

20- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:

به وقت ظهور ، نشاط و شادی به برزخ نیز سرایت می کند و مؤمنین از فشارهای آن دیار راحت می شوند.

منبع : غیبت نعمانی ص 167

 

21- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

مغرب زمین در برابر قوای او سر تعظیم فرود می آورد و مصلح کل برایشان مسجدی بنا می کند.

منبع : کتاب حکیم

 

22- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :

نوروز ، تنها در زمان ظهور قائم ما اهل بیت واقعیت می یابد که خداوند ما را بر تمامی خبائث و رذائل مسلّط می گرداند. منبع : بحارالانوار جلد 52

 

23- امام موسی کاظم (ع):

خداوند به هنگام ظهور قائم (عج) دین حق را بر جمع ادیان باطله پیروز می گرداند.

منبع : کتاب حکیم

 

24- امام مهدی (عج) فرمودند :

نفرین خداوند و ملائکه و مردم گرویده بر کسی که تعدّی نماید به حقوق و اعتباراتم.

منبع : کتاب کمال ‌الدی

سایت: www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

اهداف و انگیزه امام حسین از قیام عاشورا(دانش یاران)


اهداف و انگیزه امام حسین از قیام عاشورا

 

قیام حسین مظهر نبرد حق بر علیه باطل بود. قیام الهی بود که هر چه زمان می­گذرد، تبلوری بیشتری پیدا کرده و آموزهای آن روشن تر می­شود. در این نوشتار اهداف و پیام های تربیتی این قیام به اختصار بیان می­شود.

امام حسین یکی از اهداف قیام خود را اقامه و حفظ ارزشهای راستین دین اسلام بیان می­کند. زیرا بعد از پیامبر و دوران رهبری ایشان بر جامعه اسلامی، به علت مسائل و مشکلات پیش رو بدعتهای جدیدی در دین و سنت پیامبر اکرم به وجود آمده بود. بدعتهای جدید خود موجب انحراف در جامعه اسلامی شده بود. از این رو جامعه اسلامی از مسیر اصلی خود دچار انحراف شده و نیاز به اصلاحات اساسی داشت. از این رو امام حسین(ع) از خلفای زمان بیعت نکرده تا این انحراف را آشکار سازند. بنابراین یکی دیگر از اهداف امام حسین، انگیزه اجتماعی و اصلاح فرهنگی اوضاع و شرایط حال جامعه بود. تا بدین طریق به جهل زدایی عامه مردم بپردازند و ایشان را با انحرافهای آشکار در جامعه آشنا سازند.

در این راستا امام حسین(ع) با قیام خود پیام هایی به انسانها در اعصار مختلف ارائه می­کنند.

· پیام آزادگی:

آزادگی به معنی رهایی از قید و بند اخلاق نیست. آزادی به معنی زیر بار ظلم نرفتن است. از این رو و با توجه به این اصل انسان آزاده با توجه به اصول و باورهای خود زندگی کرده و زمانی که اصول، باورها، حقوق فردی و اجتماعی خود و افراد در ارتباط با وی مورد تعرض قرار بگیرد آرام ننشسته و در برابر ظلم ایشان اعتراض می­کند. از این رو امام حسین(ع) مرگ با عزت را بهتر از حیات ذلیلانه می­داند.

 

· عزّت نفس:

یکی از اهداف مهم تربیت این است که انسان به گونه­ای تربیت شود که اعتلای روحی بیابد و خود را از پستی و فرومایگی رها سازد. حرمت، شرافت برای خود قایل شود و بزرگواری خود را در همه حال حفظ نماید. سختی و راحتی و شکست و پیروزی او را به سستی و تباهی نخواهد کشاند و هرگز تن به خواری و زبونی ندهد. سیره امام حسین (ع) در جریان واقعه عاشورا نمود بارز عزّت محوری است. ایشان پیش از حرکت به سوی کربلا در جواب برادرشان محمد حنفیه که از او می خواست برای حفظ جانش با یزید بیعت کند فرمود که هرگز تن به پستى نداده­ام. زیرا مکتب حسین (ع) بر پایه عزّت و کرامت انسانی استوار گشته است.

 

· ایثار و از خودگذشتگی:

ایثار و از خود گذشتگی دلالت بر این موضوع دارد که افراد در عین نیاز به آنچه در دست دارند، دیگران را بر خود مقدم می­شمارند و یا اینکه اهداف جمعی را بر اهداف فردی و شخصی خود مقدم می­دانند.. از این رو امام حسین برای احیای اصول راستین دین، جان خود و صحابه خود را در طبق اخلاص قرار داد، تا انحرافها آشکار شود.

 

 

· وفا و پای بندی به پیمان:

وفا و پایبندی به پیمان در یاران امام حسین خود را به خوبی نشان می دهد. که در این راستا امام حسین یاران خود را بهترین اصحاب بر می شماردند. ایشان در بدترین شرایط بر سر پیمان با امام باقی و او را مورد حمایت قرار دادند.

 

پيام جاويد قيام امام حسين(ع)

پيام قيام با شكوه سيدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نيست, بلكه اين پـيام پـيامى جاويد و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مكان است, هرجا و در هر جامعه اى كه به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابـود شود, هرجا كه احكام خدا تغيير و تحريف يابد و حاكمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار كنند, در هر جـامعـه اى كه ويژگى هاى جـاهليت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى يزيدى بـوده, و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, كارى حـسينى خواهد بود.

 

 

منبع

- سبحانی، سعید(1390) آموزه­ های قیام عاشورا، مکتب اسلام، 47(11).

- بدیعیان، راضیه(1388)تربیت دینی در سیره امام حسین(ع) در واقعه عاشورا، مجله دندانپزشکی جامعه اسلامی، 21(3)

 -سایت www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

دلايل عدم ظهور امام زمان (عج)(دانش یاران)


دلايل عدم ظهور امام زمان (عج)

برای شناخت موانع ظهور، یکی از راهکارها، شناخت دلایل غیبت است. که طبیعتا با از بین رفتن دلایل غیبت، موانع ظهور برطرف شده و ظهور محقق خواهد شد.

اما غیبت امام زمان(ع) ازاسرار الهی است و جزء ائمۀ اطهار کسی از دلیل اصلی آن اطلاع ندارد، آنها هم مأذون به بازگوکردن آن نبودند.امام صادق در جواب عبدالله بن فضل هاشمی وقتی در این مورد سؤال می کنند می فرماید ای پسر فضل همانا این مسأله سری از اسرار الهی است و غیبی از غیب های الهی است و وقتی ما خداوند را حکیم بدانیم همه افعال او را مطابق حکمت و مصلحت خواهیم دانست گرچه علت آنها برای ما روشن نباشد.

آنچه توسط ائمه بیان شده، تنها حکمت هایی از دوران غیبت بوده و علت اصلی بیان نشده است. بنابراین از این راه تنها می توانیم احتمالاتی درباره موانع ظهور بدهیم و نظر قطعی نمی توان از این راه ابراز کرد. این احتمالات شامل موارد زیر است:

بیعت نکردن با ستمکاران و نجات از کشته شدن: بنابراین هر زمان شرایط برای برپایی حکومت عدل و از بین بردن تمام ستمکاران وجود داشته باشد، حضرت ظهور خواهند کرد.

 

قدرشناسی و عدم پذیرش ائمه:

انسان معمولا نهادش براین استوار است که تا هنگامی که به فراق چیزی مبتلا نشود، آن را ارج نمی نهد، غیبت امام زمان هم ازاین قبیل است که پس از آن همه قدر ناشناسی هایی که نسبت به ائمه قبلی روا داشتند، ازمیان آدمیان رخ برتافت. و طبیعتا زمانی که مردم نیاز به امام معصوم را درک کنند، امام ظهور خواهند نمود. این امر می تواند با شکست های پی در پی بشر از انواع راه ها حاصل شود.

 

امام صادق(ع) می فرمایند:

نخواهد بود این امر[ظهور حضرت] تا آن که نماند هیچ صنفی از مردم مگر این که ولایت پیدا کنند تا این که کسی نگوید که اگر ما ولایت می یافتیم عدالت می ورزیدیم سپس حضرت قائم به حق و عدالت قیام کند.

در واقع گسترش فساد زمینه را براى ظهور حضرت مهدى(عج) و اصلاح جامعه انسانى فراهم مى سازد ; زیرا هنگامى که ظلم وجور زمین را فـرا گرفت و بشریت گرفتار تبعیضات ناروا و مفاسد گوناگون گردید و مشکلات طاقت فرسا گریبان انسانها را گرفت و تجارب مختلف نشان داد که انسان تنها به اتکاى نیروى خود و قوانینى کـه وضـع کـرده نـمى تواند مشکلات را ریشه کن سازد و عدالت اجتماعى را در سراسر کره زمین مستقر نماید؛ در این هنگام، آمادگى فکرى کامل براى پذیرش برنامه یک رهبر الهى پیدا مى کند که بیماریهاى این بیمار خسته را با نسخه هاى آسمانى خود درمان نماید و مى فهمد که نقش دیگر و انقلاب برترى لازم است که به همه نابسامانیها خاتمه بخشد.

چنانچه خداوند متعال می فرماید اگر تمام درختان قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد (لقمان، آیه ۲۷).

حضرت علی(ع) می فرماید:

چه بزرگ است آنچه از آفرینش تو می بینم لکن در کناره آنچه از قدرت تو از ما پنهان است بسیار کوچک است و مسأله غیبت حضرت و سِر و علل آن هم یکی از کلمات الهی است که خود معصومین(ع) تصریح کرده اند که علت غیبت و موانع ظهورش معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور حضرت چنانچه حکمت کارهای حضرت خضر معلوم نشد در زمان مصاحبت با موسی(ع) مگر بعد از مفارقت (مضمون روایت امام صادق در کتاب منتخب الاثر آیت الله صافی گلپایگانی، باب ۲۸، فصل ۲).

با این حال خود این بزرگان گاهی پرده را کنار زده و به بعضی از علل غیبت و موانع ظهور اشاره کرده که با هم سر سفره معرفت آنها نشسته و بهره می بریم. لکن مقدمتا اشاره می کنیم که در روایات بسیاری برای ظهور امام زمان(عج) شرایطی ذکر شده که تا آن شرایط محقق نشوند حضرت ظهور نمی فرمایند که نبود آن شرایط می شود از موانع ظهور مثلا در روایات متعددی – قیام سفیانی و قیام سید حسنی و قیام دجال و حوادث دیگر که در روایات مشروحا بیان شده است باید محقق شوند تا حضرت ظهور فرمایند پس مادام که این شرایط و مقدمات حاصل نباشند ظهور محقق نمی شود.

حضرت بقیهالله(عج) در نامه ای به شیخ مفید می نویسند: اگر شیعیان ما یک پارچه و یک دل به پیمان خود با ما وفا می کردند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تاخیر نمی افتاد و همانا بی درنگ دیداری با معرفت به سراغشان می آمد. تنها اعمال بدشان است که آنان را از ما محروم کرده است.

بر این اساس، موانع ظهور حضرت را در چند مورد خلاصه می کنیم:

۱- نداشتن معرفت واقعی و احساس نیاز: بیشتر افراد درباره امام زمان(عج) معرفت صحیحی ندارند. برای اینکه به معرفتمان درباره امام زمان و میزان احساس نیازمان به ایشان پی ببریم، به این فرمایش حضرت توجه کنید: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی نیز ما را نمی خواهند. اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.

۲- ناسپاسی: ناسپاسی و کفران نعمت مردم در برابر نعمات بی حد و اندازه مادی و معنوی خداوند- به خصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمتهاست- یکی دیگر از موانع ظهور است که از مردم نشئت می گیرد؛ و معصیتها نشانه ی این ناسپاسی است.

۳- وجود صفات رذیله و وابستگی به دنیا: این امر از نداشتن معرفت عمیق به امام زمان و غفلت از آن حضرت سرچشمه می گیرد. اگر ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است حضرت شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم؛ اما افسوس که غفلت بزرگی ما را فرا گرفته است.

۴- نفوذ شیطان: بدیهی است که وقتی مردم خانه دل خود را برای ورود امام زمان(عج) آماده نکنند، آنجا محل رفت و آمد شیطان می شود و شیطان انسان را به هر کجا بخواهد می کشد.

 

موانع ظهور حضرت به صورت خلاصه:

۱- به حکومت رسیدن همه اقشار؛

یعنی غیبت حضرت آن قدر طول می کشد همه اصناف مردم از هر قشر و طبقه ای به حاکمیت برسند تا حجت بر همه تمام گردد و به همه معلوم شود که قادر به اجرای عدالت نیستند. چنانچه امام صادق(ع) می فرمایند نخواهد بود این امر [ظهور حضرت] تا آن که نماند هیچ صنفی از مردم مگر این که ولایت پیدا کنند تا این که کسی نگوید که اگر ما ولایت می یافتیم عدالت می ورزیدیم سپس حضرت قائم به حق و عدالت قیام کند (غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی، باب ۱۴، ش ۵۳).

۲- علت دیگری که امام باقر(ع) اشاره می فرمایند برای طولانی شدن غیبت امتحان است می فرمایند «لیعلم الله من یطیعه بالغیب و یؤمن به» (جهان در آینده، محمد حسن موسوی کاشانی، ص ۱۳).

و از روایات دیگر استفاده می شود که امتحان به غیبت از ۲ جهت از شدیدترین امتحانات است:الف) چون اصل غیبت که بسیار طولانی می شود بیشتر مردم در شک و ریب می افتند و جز اشخاص مخلص و دارای معرفت کامل کسی بر عقیده به امامت باقی نخواهد ماند چنانچه پیامبر(ص) فرمود «لا یثبت فیها الامن امتحن الله قلبه للایمان» (منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانی، فصل ۱، باب ۸، حدیث ۴۵).

جهت دوم ناگواری ها و سختی هایی که در زمان غیبت رخ می دهد که امام صادق(ع) فرمود که هر کس بخواهد در عصر غیبت به دینش ملتزم باشد مثل کسی است که خارهای درخت خرما را با دست کنار بزند و غیبت طول می کشد تا سیه رویان در این محک معلوم شوند (کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۱۶).

۳- پیدا شدن قابلیت در منتظران یعنی مردم به این سطح از معرفت برسند که قوانین بشری در اجرای عدالت کافی نیست پیشرفت ها ولو در همه زمین ها به نابسمانانی ها و بی عدالتی ها پایان نمی دهد بلکه روز به روز بیشتر می شوند و بفهمند که فقط در پرتو ظهور حضرت عدالت کامل پیاده می شود و مردم استعداد و آمادگی برای اجرای عدالت توسط حضرت را داشته باشند نه مانند زمان علی(ع) که مردم قابلیت و تحمل اجرای عدالت او را نداشتند که «قتل لشده عدله» و این زمانی است که ظلم و تعدی همه عالم را فرا گیرد و تلخی ظلم به کام همه برسد تا همگان تشنه عدالت شوند چون تا انسان تلخی ظلم را نچشیده باشد نسیم عدالت را تشخیص نمی دهد. «یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا؛ زمین را پر از عدل و قسط می نماید بعد از این که پر از ظلم و جور شد» (کمال الدین، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۸۹).

در روایات علل دیگری برای طولانی شدن غیبت ذکر شده مانند بیعت کردن با ظالمان برای حفظ جان از گزند دشمنان، کردار بد بعضی شیعیان، مهلت دادن به کافران و ظالمان، نبودن ناصر و یاری کننده.در این زمینه ر.ک: ۱٫ رخسار آفتاب، سید مجتبی غیوری۲٫ نوید امن و امان، آیت الله صافی۳٫ جهان در آینده، محمد حسن موسوی۴٫ مهدی موعود، علی دوانی۵٫ روزگار رهایی، علی اکبر مهدی پورلکن مهمترین علتی که در بسیاری از روایات بر آن تأکید شده این که طولانی شدن غیبت حضرت به حکمت الهی است و دارای مصالح و حکمت هایی است که تنها خداوند و آنها که محرم اسرار الهی هستند از آن با خبرند چنانچه امام صادق در جواب عبدالله بن فضل هاشمی وقتی در این مورد سؤال می کنند می فرماید ای پسر فضل همانا این مسأله سری از اسرار الهی است و غیبی از غیب های الهی است و وقتی ما خداوند را حکیم بدانیم همه افعال او را مطابق حکمت و مصلحت خواهیم دانست گرچه علت آنها برای ما روشن نباشد (رخسار آفتاب، سید مجتبی غیوری، ص ۵۴ نقل از الاحتجاج طبری، ج ۲، ص ۳۰۳).

پس ولو علت و سر طولانی شدن غیبت حضرت برای ما معلوم نباشد باید بدانیم از آن مصلحت و حکمتی است و آنچه مهم است این که به وظایف یک منتظر واقعی حضرت عمل کنیم و به فرموده خود حضرت که فرمود برای فرج من بسیار دعا کنید. عمل کنیم. انشاءالله که چشمانمان به جمالش منور گردد.

در ابتدا باید یک نکته را متذکر شوم که با توجه به بعضی آیات قرآن کریم و روایات بسیاری از اسرار آفرینش برای ما مجهول است و هیچ کس هم مدعی نیست که واقف به تمام رموز آفرینش است. چنانچه خداوند متعال می فرماید اگر تمام درختان قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد (لقمان، آیه ۲۷).

حضرت علی(ع) می فرماید: چه بزرگ است آنچه از آفرینش تو می بینم لکن در کناره آنچه از قدرت تو از ما پنهان است بسیار کوچک است و مسأله غیبت حضرت(عج) و سِر و علل آن هم یکی از کلمات الهی است که خود معصومین(ع) تصریح کرده اند که علت غیبت و موانع ظهورش معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور حضرت(عج) چنانچه حکمت کارهای حضرت خضر معلوم نشد در زمان مصاحبت با موسی(ع) مگر بعد از مفارقت (مضمون روایت امام صادق در کتاب منتخب الاثر آیت الله صافی گلپایگانی، باب ۲۸، فصل ۲).

با این حال خود این بزرگان گاهی پرده را کنار زده و به بعضی از علل غیبت و موانع ظهور اشاره کرده که با هم سر سفره معرفت آنها نشسته و بهره می بریم. لکن مقدمتا اشاره می کنیم که در روایات بسیاری برای ظهور امام زمان(عج) شرایطی ذکر شده که تا آن شرایط محقق نشوند حضرت ظهور نمی فرمایند که نبود آن شرایط می شود از موانع ظهور مثلا در روایات متعددی، قیام سفیانی و قیام سید حسنی و قیام دجال و حوادث دیگر که در روایات مشروحا بیان شده است باید محقق شوند تا حضرت ظهور فرمایند پس مادام که این شرایط و مقدمات حاصل نباشند ظهور محقق نمی شود.

آنچه از روایات درباره موانع ظهور حضرت استفاده می شود به صورت خلاصه عبارتند از:به حکومت رسیدن همه اقشار؛ یعنی غیبت حضرت(عج) آن قدر طول می کشد همه اصناف مردم از هر قشر و طبقه ای به حاکمیت برسند تا حجت بر همه تمام گردد و به همه معلوم شود که قادر به اجرای عدالت نیستند. چنانچه امام صادق(ع) می فرمایند: نخواهد بود این امر [ظهور حضرت] تا آن که نماند هیچ صنفی از مردم مگر این که ولایت پیدا کنند تا این که کسی نگوید که اگر ما ولایت می یافتیم عدالت می ورزیدیم سپس حضرت قائم به حق و عدالت قیام کند (غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی، باب ۱۴، ش ۵۳). علت دیگری که امام باقر(ع) اشاره می فرمایند برای طولانی شدن غیبت امتحان است می فرمایند: «لیعلم الله من یطیعه بالغیب و یؤمن به»؛ (جهان در آینده، محمد حسن موسوی کاشانی، ص ۱۳). و از روایات دیگر استفاده می شود که امتحان به غیبت از ۲ جهت از شدیدترین امتحانات است:

الف) چون اصل غیبت که بسیار طولانی می شود بیشتر مردم در شک و ریب می افتند و جز اشخاص مخلص و دارای معرفت کامل کسی بر عقیده به امامت باقی نخواهد ماند چنانچه پیامبر(ص) فرمود: «لا یثبت فیها الامن امتحن الله قلبه للایمان»؛ (منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانی، فصل ۱، باب ۸، حدیث ۴۵). جهت دوم ناگواری ها و سختی هایی که در زمان غیبت رخ می دهد که امام صادق(ع) فرمود: که هر کس بخواهد در عصر غیبت به دینش ملتزم باشد مثل کسی است که خارهای درخت خرما را با دست کنار بزند و غیبت طول می کشد تا سیه رویان در این محک معلوم شوند (کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۱۶).

۳- پیدا شدن قابلیت در منتظران یعنی مردم به این سطح از معرفت برسند که قوانین بشری در اجرای عدالت کافی نیست پیشرفت ها ولو در همه زمین ها به نابسمانانی ها و بی عدالتی ها پایان نمی دهد بلکه روز به روز بیشتر می شوند و بفهمند که فقط در پرتو ظهور حضرت(عج) عدالت کامل پیاده می شود و مردم استعداد و آمادگی برای اجرای عدالت توسط حضرت را داشته باشند نه مانند زمان علی(ع) که مردم قابلیت و تحمل اجرای عدالت او را نداشتند که «قتل لشده عدله» و این زمانی است که ظلم و تعدی همه عالم را فرا گیرد و تلخی ظلم به کام همه برسد تا همگان تشنه عدالت شوند چون تا انسان تلخی ظلم را نچشیده باشد نسیم عدالت را تشخیص نمی دهد. «یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا؛ زمین را پر از عدل و قسط می نماید بعد از این که پر از ظلم و جور شد» (کمال الدین، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۸۹ در روایات علل دیگری برای طولانی شدن غیبت ذکر شده مانند بیعت کردن با ظالمان برای حفظ جان از گزند دشمنان، کردار بد بعضی شیعیان، مهلت دادن به کافران و ظالمان، نبودن ناصر و یاری کننده.

لکن مهمترین علتی که در بسیاری از روایات بر آن تأکید شده این که طولانی شدن غیبت حضرت به حکمت الهی است و دارای مصالح و حکمت هایی است که تنها خداوند و آنها که محرم اسرار الهی هستند از آن با خبرند چنانچه امام صادق در جواب عبدالله بن فضل هاشمی وقتی در این مورد سؤال می کنند می فرماید ای پسر فضل همانا این مسأله سری از اسرار الهی است و غیبی از غیب های الهی است و وقتی ما خداوند را حکیم بدانیم همه افعال او را مطابق حکمت و مصلحت خواهیم دانست گرچه علت آنها برای ما روشن نباشد (رخسار آفتاب، سید مجتبی غیوری، ص ۵۴ نقل از الاحتجاج طبری، ج ۲، ص ۳۰۳).

پس ولو علت و سر طولانی شدن غیبت حضرت برای ما معلوم نباشد باید بدانیم از آن مصلحت و حکمتی است و آنچه مهم است این که به وظایف یک منتظر واقعی حضرت عمل کنیم و به فرموده خود حضرت که فرمود برای فرج من بسیار دعا کنید. عمل کنیم. انشاءالله که چشمانمان به جمالش منور گردد.

منبع: سایت www.daneshyaran.4kia.ir

انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵

کامل ترین وبه روز ترین سایت ایرانی راهنمایی برای تحقیقات دانش آموزی و دانشجویی

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما