بزرگ ترین، بروز ترین، و جامع ترین سایت دانشجویی با ما همراه باشید. این سایت دارای نشانه اعتماد می باشد.

نمونه قولنامه ، مبایعه نام ، اجاره نامه املاک و خودرو

نرم افزار

نظرسنجی سایت

کدام بخش از سایت مورد استفاده شما قرار گرفت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 293
  • بازدید دیروز : 204
  • بازدید کل : 729597
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید

مفهوم عدالت در حقوق


مفهوم عدالت در حقوق

تعریف عدالت

«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود می‌شناخته و برای استقرار آن کوشیده است. مشاهده طبیعت و تاریخ رویدادها، و اندیشة در خلقت، از دیرباز انسان را متوجه ساخت که آفرینش جهان بیهوده نبوده و هدفی را دنبال می‌کند. انسان نیز در این مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراین، هر چیزی که در راستای این نظم طبیعی باشد، درست و عادلانه است.حقوق نیز از این قاعده بیرون نبوده و مبنای آن در مشاهده موجودات و اجتماع‌های گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» می‌توان به جوهر «آنچه باید باشد» دست یافت. به بیان دیگر، در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت، واقع‌گرایی و پایه آن مشاهده و تجربه است.

نفس آدمی نیز به عدالت نیازمند است، و هنگامی این فضیلت به دست می‌اید که هر یک از قوا در جای خود قرار گیرند و نظمی خاص بر روابط آنها حکمفرما باشد. تمام قوای انسانی، مانند خشم و شهوت، باید زیر فرمان عقل قرار گیرند و هر کدام عهده‌دار وظیفه خود شوند.)

 

عدالت صوری و ماهوی

برخی «عدالت» را صوری و ماهوی تقسیم کرده‌اند. عدالت صوری به معنی برابری است و تنها مفهومی از عدالت است که با همه معیارهای پیشنهاد شده برای تمیز عدالت، سازگار است و همگان درباره آن به توافق رسیده‌اند. گروهی عدالت ماهوی را نیز برابری مطلق همگان شمرده‌اند. بر مبنای عدالت صوری، اگر قاعده‌ای به همه موقعیت‌ها و اشخاصی که موضوع آن قرار می‌گیرد یکسان حکومت کند و تبعیض روا ندارد، عادل است، خواه مفاد آن قاعده درست باشد یا نادرست.

بر عکس، در عدالت ماهوی به مضمون و محتوای قاعده نیز توجه می‌شود و «برابر داشتن» کفایت نمی‌کند؛ کیفیت نیز مطرح است و «سزاوار بودن» نیز شرط اجرای عدالت به شمار می‌اید.

برای مثال، عدالت این نیست که هر قاتلی بدون توجه به وضع روحی و جسمی و سن ‌اش، به اعدام محکوم شود یا کیفر ببیند. ولی، برابر داشتن تمام کسانی که در موقعیت یکسان قرار گرفته‌‌اند لازمه عدالت است. به طور معمول، عدالت به معنی کامل خود به کار می‌رود، مگر این که با قید «صوری» همراه باشد.

 

 

عدالت طبیعی و حقوقی

ارسطو در کتاب اخلاق خود، عدالت را به طبیعی و قانونی تقسیم می‌کند. مقصود او از عدالت طبیعی قواعد همگانی و نوعی است که از طبیعت اشیاء سرچشمه می‌گیرد و ارتباطی به عقاید اشخاص و قوانین حاکم بر جامعه ندارد. بر عکس، عدالت قانونی وابسته به اوامر و نواهی قانون است و ضابطه نوعی ندارد. برای مثال، نرخ بازخرید زندانی را قانون معین می‌کند و اجرای عدالت قانونی، منوط به پرداخت همان نرخ است . بدین ترتیب، برخلاف عدالت طبیعی که چهره آرمانی و الهی دارد، عدالت قانونی همانند حسن و قبح شرعی نزد متکلمان و عالمان اصول اسلامی است و از داده‌های قانون استنباط می‌شود.

این تقسیم‌بندی، الهام بخش نویسندگانی است که از بیم تجاوز دادرسان به آرمان‌های ملی و اختلاط صلاحیت‌‌های قوه قانونگذاری و قضایی، اجرای عدالت را به طور مقید و در چارچوب قوانین برای دادرسان مجاز شمرده‌اند، بدین ترتیب که دادرس، در مقام تفسیر قوانین، می‌تواند از عدالتی که مجموعه قوانین به او تلقین می‌کند الهام گرفته و پا را از آن فراتر ننهد. به بیان دیگر، قاضی باید همچون اسیری در بند، حرمت زنجیرهای قانون را که بر پای بسته شده است نگاه دارد و قدم در «سیاست قانونگذاری» ننهد.

بی گمان دادرس، اسیر اندیشه‌ها و اصولی است که خواندن و تفکر در قوانین به او القا کرده است. عادت به اجرای قانون و رعایت ایین دادرسی و شغلی نیز به وجدان اکتسابی او افزوده می‌شود و از او انسانی می‌سازد که به دشواری ‌می‌تواند این زنجیرهای روانی را پاره کند و آزاد بیندیشد. به همین دلیل است که در همه نظام‌های حقوقی سرزمینی آزاد نیز پیش‌بینی شده تا مردمی به حکم وجدان اجتماعی و ذهن زلال خود داوری کنند و با نام «هیأت منصفه» جای قاضی حرفه‌ای و مقید را بگیرند.

ممکن است قاضی چنین وانمود کند که تنها قانون را به کار می‌بندد، ولی واقعیت این است که، در فرض سکوت و نقص قانون، او به ندای وجدان خود بیش از هدف قانونگذار، حساس است و می‌کوشد، تا آنجا که ابزارهای منطقی انتساب فکر به قانونگذار کارایی دارد، عدالتی را که محترم می‌دارد رعایت کند و حتی جانب انصاف را نگه دارد.

تامل در رویه‌های قضایی نشان می‌دهد که بسیاری از آراء دادگاه‌ها از نظر منطقی قابل توجه نیست و چه بسا مخالف با قانون است. همه این انحراف‌ها را به اشتباه با سوء نیت قاضی نمی‌توان نسبت داد. گاه وجدانی بیدار و آگاه است که به سوی عدالت گام بر می‌دارد و نظریه‌های حقوقی را در استخدام می‌گیرد.

بدین ترتیب، به جای «عدالت قانونی» که مفهومی بیهوده و خنثی را به ذهن می‌آورد، باید از عدالت قضایی یا حقوقی سخن گفت تا نمودار تمام واقعیت‌های قانونی و اجتماعی و روانی باشد و گویای نظمی شود که سلسله مراتب دادگاه‌ها و تکلیف اجرای قانون به آن می‌بخشد. قاضی در خدمت قدرتی که او را برگزیده نیست؛ در خدمت عدالت است و از قانون به عنوان ابزار راهیابی به آرمان خود سود می‌برد.

به بیان دیگر، گاه اجرای قانون و قواعد عادلانه و مجردی که اندیشیده‌ایم، مانند کیفر جرم در موردی خاص، وجدان عدالت خواه را قانع و راضی نمی‌کند و ناچار، به انصاف روی می‌آوریم تا تمام حقیقت موجود و ویژگی‌های آن را نیز به حساب در آوریم و از تعارض ارزش‌ها بکاهیم. در واقع انصاف، عصای عدالت است تا به حرکت مستقیم آن کمک کند و تکیه‌گاه آن به هنگام خطر سقوط باشد.

 

شناخت عدالت و منابع آن

اختلاف در تشخیص عدالت

اگر قواعد عدالت، به صورت نوعی و کلی، مبنای حقوق قرار گیرد و از داوری‌های فردی ممتاز شود، مشکل مهم، تشخیص راه استنباط و احراز این قواعد است: یعنی باید دید چگونه می‌توان احکام عادلانه را به دست آورد و چه مقامی برای این تشخیص صلاحیت دارد؟

در برابر این پرسش، پاسخ مسلم و قطعی وجود ندارد و شاید بتوان ادعا کرد که از پیچیده‌ًترین مسایل فلسفه حقوق است. در این مورد نظراتی وجود دارد، از جمله:

1 ـ بعضی گفته‌اند قواعد عدالت باید، به حکم عقل و از راه تحلیل مسایل اجتماعی و آرمان‌ها، استخراج شود. اساس این نظر را ـ که بر پایه طبیعت اشیاء و نظم عمومی جهان و هدف آفرینش قرار دارد ـ در آغاز گفتار آوردیم و دیدیم که چگونه می‌توان از آن‌چه هست به مفهوم عدالت دست یافت.

2 ـ بعضی دیگر داوری عقل را در این باب نمی‌پذیرند و معتقدند که تنها از راه ایمان و اشراق می‌توان به این قواعد دست یافت، و عواطف انسانی و حکم دل است که مبنای تمایز داد و ستم قرار می‌گیرد. جمعی نیز اراده خداوند و مذهب را به عنوان ضابطه بر گزیده‌اند.)

3 ـ از سوی دیگر، جامعه‌شناسان بر این باورند که عدالت، ناشی از وجدان عمومی است. آنها که نخواسته‌اند مفهوم مجرد «وجدان عمومی» را بپذیرند می‌گویند، قاعده‌ای عادلانه است که وجدان گروه بزرگی از مردم آن را درست بداند. برتراند راسل، در تعریف عدالت می‌نویسد: «عدالت عبارت از هر چیزی است که اکثریت مردم آن را عادلانه بدانند» یا به بیان دیگر، «عدالت عبارت از نظامی است که آن‌چه را که، به تصدیق عمومی، زمینه‌هایی برای نارضایتی مردم فراهم می‌کند به حداقل برساند».

هیوم، را نیز باید در زمره این گروه آورد؛ زیرا او عدالت خواهی را تا مرز فایده گرایی محض پایین می‌آورد. از گفته‌های اوست که: «قواعد عدالت، طبیعی نیستند بلکه ساختگی می‌باشند، نه بدین معنی که پایه درستی ندارند، چرا که آن قاعده بر حسب ذات خود، مفیداند».

4 ـ در برابر نظرات مذکور بسیاری از نویسندگان، عدالت را تابع رای عمومی نمی‌دانند. به نظر آنان، همان گونه که قواعد طبیعی را به نیروی اکثریت نمی‌توان تغییر داد و حقیقت وابسته به نظر عموم نیست، عدالت را نیز نباید با رای اکثریت مردم تعیین کرد. ارسطو در این باب می‌گوید: «عدالت امری است که انسان عادل فکر می‌کند» و لوفور، استاد فرانسوی، در توضیح آن تایید کرده است، که به جای توجه به شمار اشخاص، باید نظر بهترین و صالح‌ترین مردم را مبنا قرار داد.

 

چهره اخلاقی عدالت و هنر شناخت آن

آن‌چه درباره مبنای حقوق و اخلاق گفته شده است، ما را از ورود در این بحث بی‌نیاز می‌سازد، ولی یادآوری دو نکته بی‌فایده نیست:

1 ـ عدالت مفهومی است اخلاقی، پس تمام عواملی که در اخلاق هر قوم مؤثر است، در تمایز داد و ستم اثر دارد. قواعد عدالت فطری و ثابت نیستند، ولی در تشخیص آنها نمی‌توان تنها نیروی عقل اعتماد کرد؛ زیرا اعتقادهای مذهبی و عواطف نیز در این راه سهم مؤثری دارند.

2 ـ درست است که هر انسان متمدنی در برابر حوادث اجتماعی در خود احساس عدالت می‌کند، و نیز درست است که گاه، داوری‌های خصوصی و پراکنده چنان به هم شبیه است از مجموع آنها می‌توان قواعدی نوعی استخراج کرد، ولی نباید افکار عمومی را میزان تشخیص عدل و ظلم قرار داد. ذهن ساده عرف، قادر به تحلیل تمام مسایل اجتماعی نیست و گاه گرفتار احساساتی می‌شود که از عقل بدور است. نیروی عقل را باید به یاری تجربه و مطالعه آبیاری کرد، و ذهن کسانی قادر به تشخیص عدالت است که در امور اجتماعی بینش و تجربه کافی اندوخته باشند. همان گونه که برای ارزیابی آثار هنری به کسانی رجوع می‌شود که ذهنشان آماده تمایز زشتی و زیبایی است، کسی که به دنبال قواعد عدالت است هم باید در پی اشخاص باشد که صلاحیت جدایی درست از نادرست را داشته باشند. داوری‌های عامیانه ممکن است در پاره‌ای از امور ساده و ابتدایی درست باشد، ولی نمی‌توان همیشه به آن اعتماد کرد.

برای نمونه، در روزنامه‌ها می‌نویسند که مردی با کمال بی‌رحمی زن ناتوانی را شکنجه داده است؛ احساسات عمومی تحریک می‌‌شود و همه او را در وجدان خود محکوم می‌سازند؛ ولی دادرسی که اثر محیط را در اراده افراد دریافته و می‌داند که بی نظمی اجتماع عامل اساسی وقوع جرم است، با سرعت مردم حکم نمی‌کند و بیشتر از آن که درصد انتقامجویی و تسکین احساس آنی خود باشد، در پی اصلاح مجرم و درمان اوست. وضع زندگی بزهکار، رابطه او با مقتول، اوضاع و احوالی که قتل در ان اتفاق افتاده است، سبق تصمیم و درجه بداندیشی مجرم، شخصیت طرفین و دهها مساله دیگر در تصمیم او مؤثر است. عدالتی که او می‌بیند با دیگران متفاوت است، همچنان که دید یک هنرمند با نظر عوام تفاوت دارد.

به اضافه، عدالتی که در جامعه ناپاکان و هرزگان محترم است، با آنچه در مجمع پرهیزکاران دو دوراندیشان عدالت نامیده می‌شود یکسان نیست. همین اختلاف سلیقه است که پاره‌ای از محققان را واداشته که «عدالت و اخلاق مذهبی» را جانشین «عدالت اجتماعی» سازند. بنابراین، در تشخیص عدالت، ملاک داوری عمومی نیست و باید از مجموع عقاید بزرگان اجتماعی و رویه‌های قضایی در هر دوره‌ای استخراج شود.

 

قلمرو حقوق و عدالت

گرایش قواعد حقوق به سوی عدالت

حقوق و عدالت دو همزاد تاریخی‌اند: یونانیان این اتحاد را پیش از دیگران دریافتند و رومیان، دنبالة اندیشه آنان را گرفتند.

ژوستینین، حقوق را هنر دادگستری و پندار نیک می‌نامید. به گفته مشهور، دولتی پایدار می‌ماند که اقامه عدل کند و در رفتار خود جانب انصاف را از دست ندهد. ولی امروز عدالت برای حقوقدان، آرمانی است که قوانین باید از آن الهام بگیرد. یعنی، دو مفهوم حقوق و عدالت، در عین حال که با هم پیوند نزدیک دارند، از هم جدا شده‌اند. به بیان دیگر، نظمی که به وسیله حقوق برقراری می‌شود، پیوسته در حال حرکت و تحول است و به سوی کمال می‌رود، کمالی که غایت آن عدالت و نیکی است.

قاعده‌ای را که مردم با عدالت و انصاف منطبق ندانند به میل و رغبت اجرا نمی‌کنند و برای فراز از آن به انواع وسیله‌ها و حیله‌ها دست می‌زنند. پس دولت برای حفظ نظام عمومی و ایجاد آرامش اجتماعی، ناگزیر است که، تا حد امکان، قواعد حقوق را با عدالتی که نزد مردم، محترم است سازگار کند.

پیوند حقوق و عدالت را در بسیاری از قواعد می‌توان دید. برای مثال، نظم در معاملات ایجاب می‌کند که اشخاص در اعتبار و نفوذ قراردادها تردید نکنند و مطمئن باشند که دولت مفاد پیمانشان را محترم می‌دارد، و درصورت لزوم، مدیون را به اجرای آن ملزم می‌کند. با این حال، قانونگذار لزوم اجرای عدالت را نیز از یاد نبرده است و به حاکم اجازه می‌دهد تا به مدیون «مهلت عادلانه یا قرار اقساط بدهد» (ماده 277 قانونی مدنی) و گاه هم در مفاد تعهدات طرفین تجدید نظر می‌کند (ماده 4 قانون روابط مالک و مستاجر) و در مقام اجرای حکم، توقیف اسباب کار و لباس و اشیاء ضروری مدیون و خانواده او را ممنوع می‌سازد (ماده65 قانون اجرای احکام مدنی). زمان رسیدگی به دعاوی راجع به برات و سفته و چک در امور تجارتی پنج سال است، ولی دارنده برات می‌تواند وجه آن را از کسی که به ضرر او استفاده بلاجهت کرده است، تا ده سال مطالبه کند (مواد 318 و 319 قانون تجارت). همچنین اگر سند تجارتی، به سبب نداشتن یکی از شرایط اساسی، اعتبار برات و سفته و چک را از دست بدهد، در دعوای دارنده آن به طرفیت استفاده کننده بلاجهت پذیرفته می‌شود (تبصره ماده 319 قانون تجارت).

رعایت تناسب در تعهدات مالیاتی سبب شده است که درآمدها تا میزان معینی از مالیات معاف گردند و از آن پس نیز، نرخ مالیات به صورت تصاعدی محاسبه شود. در حقوق کیفری نیز، معاف شدن از مجازات در مورد شخصی که در مقام دفاع مشروع به دیگری صدمه زده است از مفهوم «عدالت» سرچشمه گرفته است.

وانگهی، یکی از اوصاف حقوق این است که کلی و مجرد از خصوصیت‌های فردی باشد و به شکل «قاعده» ظاهر شود (ش 157 تا 159). قاعده بر مصداق‌های خارجی یکسان حکومت می‌کند، پس در درون هر قاعدة حقوقی، جوهر عدالت یعنی برابری به چشم می‌خورد و مانع تبعیض‌های ناروا و خودسرانه می‌شود. بی گمان چنین عدالتی صوری است و احتمال دارد که ماهیت قاعده حقوقی، ظلم محض باشد. ولی، دست کم صورت عدالت در هر قاعده‌ای دیده می‌شود و از همین جاست که می‌گویند: «ظلم بالسویه نیز عدل است».

با وجود این، پاره‌ای نویسندگان، مانند هیوم و مارکس، به این دلیل که عدالت، مفهومی مبهم و آرمانی و تخلیلی است و نمی‌تواند موضوع تحقیق‌های علمی قرار بگیرد، آن را واژه‌ای توخالی و بی محتوا پنداشته‌اند.

نقل شده ات که هابز (Hobbes)، معیار شناخت عدالت را قانون می‌داند. بر این مبنا، قانون همیشه عادلانه است و عدالت اعتبار خود را از قانون می‌گیرد. این گفته، نظر کسانی را به یاد می‌آورد که حسن و قبح عقلی را انکار می‌کنند و حسن و قبح شرعی را جایگزین آن می‌سازند. در هر حال، این یگانگی در فرضی قابل قبول به نظر می‌رسد که عدالت به معنی صوری خود در نظر باشد.

انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۵

حقوق کیفری (جزا)


حقوق کیفری (جزا)

حقوق کیفری یا حقوق جزا یا حقوق جنایی شاخه‌ای از حقوق عمومی است که به بررسی حمایتهای دولت از حقوق افراد و ارزشهای جامعه می‌پردازد.

اساسا قوانین جزایی آفریننده حقوق برای افراد جامعه نیست؛ بلکه تنها افراد را مجبور به رعایت حقوق و ارزشها می‌کند. به همین دلیل است که حقوق جزا را، «حقوق ارزشها» نیز نامیده‌اند. مشخصه بارز حقوق جزا (کیفری)، ضمانت اجرای شدید آن است. این مجازات و کیفر است که حقوق جزا را به رشته‌ای سرکوبگر، در مقابل سایر گرایشها تبدیل کرده‌است. از آن‌جا که این ابزار تنها در اختیار حاکمیت است، حقوق جزا را شاخه‌ای از حقوق عمومی دانسته‌اند.

 

تاریخچه

دوره‌هایی از تاریخ حقوق کیفری بوده‌است که در آن، هرکس برای احقاق حق خویش رأساً اقدام می‌کرد و متعدی به حق خود را می‌داد (دوره دادگستری خصوصی). حتی پیش از این دوره، مسئولیت جمعی در مقابل مسئولیت فردی مطرح بوده‌است (دوره جنگهای خصوصی) که در آن زمان، چنانچه فردی از افراد گروه مرتکب جرمی می‌گردید، تمام گروه متعلق به بزه دیده با تمام گروه متعلق به بزهکار وارد نبرد تمام عیار می‌شدند. پس از این دوره‌ها بود که رفته رفته دروه دادگستری عمومی ظاهر شد که در آن، تعقیب و مجازات بزهکاران به دست رئیس و یا حکومت سپرده شد و افراد حق دخالت مستقیم در کیفر را از دست دادند و جامعه حق اجرای کیفر را به دست حکومت سپرد. از همین رو، مدتهای مدیدی است که کیفر، به عنوان یک ابزار شدید و سرکوبگر در دست حکومتها قرار گرفت. ویژگی اصلی حقوق جزا در همین نکته نهفته‌است. در یکسوی مسائل حقوق جزا، همواره حکومت نشسته‌است.

حقوق جزا به تنهایی قادر به استخراج و اعمال مفاهیم خود نیست. این گرایش به شدت نیازمند بهره گیری از علوم دینی و فقهی، فلسفی، جامعه شناختی و جرم‌شناختی است. چرا که وظیفه این گرایش، همانطور که بیان شد، حمایت از ازرشهای جامعه‌است. پس حقوق کیفری، برای تشخیص ارزشهای یک جامعه ناگزیر از درک مبانی دینی و فقهی و فسلفی هر جامعه‌است. حقوقدان جزایی، باید ابتدا ارزشهای جامعه خود را درک کند، وسپس با استفاده از روشهای ارائه شده در علوم جرم‌شناسی و کیفرشناسی، روشهای مناسبی را برای مقابله با نقض ارزشها اتخاذ نماید.

 


شاخه‌های حقوق کیفری

حقوق کیفری به دو شاخه حقوق کیفری عمومی و حقوق کیفری اختصاصی تقسیم می‌شود.

1. حقوق کیفری عمومی: بررسی مفهوم جرم، مجرم و مسوولیت کیفری و مجازات و اقدامات تامینی

2. حقوق جزای اختصاصی:بررسی یکایک جرایم، عناصر اختصاصی تشکیل دهنده هر یک از جرایم و مجازات مربوطه.

 

1. حقوق کیفری عمومی

حقوق کیفری عمومی علمی است که به مطالعهٔ قواعد کلی و مشترک جرایم و مجازات‌ها می‌پردازد. به بخشی از این قواعد در مواد ابتدایی قانون مجازات اسلامی (از ماده ۱ تا ۶۲) اشاره شده‌است.

تعریف جرم و مجازات، شروط تحقق بزه (جرم) و عناصر آن، انواع مجازات و مطلوبیت آنان، علت‌شناسی پدیده‌های جنایی و فلسفه سزادهی مجرمان و همچنین بررسی اصول پذیرفته شده در حقوق کیفری و تاریخچه این علم از موضوعات حقوق کیفری عمومی هستند.

حقوق کیفری عمومی یا حقوق جزای عمومی شاخه‌ای از حقوق کیفری در تعریف گرایش رومی ژرمنی و پیروان مکتب حقوق نوشته از این علم است و در برابر حقوق کیفری اختصاصی قرار می‌گیرد. در گرایش آنگلوساکسون و مکتب کامن‌لا چنین اشتقاقی در حقوق کیفری وجود ندارد. هر چند بیشتر اصول پذیرفته حقوق کیفری عمومی جهانشمول هستند و تعریف آن از پدیده‌های مورد بررسی خود معمولاً تفاوت اصولی با تعاریف موجود در کامن لا ندارند.

عناصر جرم

عناصری که برای پدید آمدن یک جرم لازمند، از مهمترین و حساسترین مسائل مورد بررسی در حقوق کیفری هستند.

 

عنصر قانونی

عنصر قانونی به این معناست که تنها فعل یا ترک فعلی جرم محسوب می شود که در قانون برای آن مجازاتی در نظر گرفته شده باشد، یا به عبارتی قانون آن را جرم محسوب نموده و برای آن مجازاتی معین کرده باشد.این اصل «اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها» نامیده می‌شود.

 

به این ترتیب این اصل تعیین مجازات از سوی اشخاص و سازمان‌ها و نهادهای دولتی و انتظامی را بی اعتبار می‌داند. در ایران اما اصل ۱۶۷ قانون اساسی و عرف موجود باعث شده‌است که در مورد رعایت این اصل تردید باشد.

 

عنصر مادی

عنصر مادی (به لاتین: Actus reus) به معنای ظهور پدیده مجرمانه در عالم واقع است. جنایاتی که افراد در ذهن خود مرتکب می‌شوند هیچگاه جرم تلقی نمی‌شود. به همین جهت مجرد قصد و تصمیم برای وقوع یک جرم کافی نیست.

 

عنصر معنوی

عنصر مجرمانه یا نیت مجرمانه (به لاتین: Mens rea) قصد سوء فاعل جرم، اراده آزاد او در هنگام انجام عمل و قوه تمیز خوب و بد در شخصی است که عمل مجرمانه‌ای را مرتکب می‌شود. باید توجه داست که نیت با انگیزه تفاوت دارد. برای مثال این که رابین هود پول آقای ناتینگهام را می‌دزدید تا آن را به فقرا ببخشد به معنای این نیست که او دزدی نکرده‌است. او هر چند نیت خوبی داشت اما در هر حال فعل ربودن را مرتکب می‌شد.

 

کیفر

در تعریف کلی کیفرها به دو نوع تقسیم می‌شوند؛ مجازات اصلی و مجازات تبعی (تتمیمی). در قانون مجازات اسلامی ایران مواد ۱۹ و ۶۲ مکرر مجازات‌های تبعی را شرح داده‌اند.

 

اقدامات تأمینی و تربیتی

این اقدامات اگرچه ماهیت سزا دهنده و پیشگیرنده را دارند، اما در قلمرو مجازات‌ها قرار نمی‌گیرند. «قانون اقدامات تأمینی و تربیتی» (مصوب ۱۳۳۹) به این تدابیر پرداخته و آنها را «تدابیری که دادگاه برای جلوگیری از تکرار جرم (جنحه یا جنایت) درباره مجرمین خطرناک اتخاذ می‌کند.» تعریف کرده‌است.

این تدابیر را نباید با مجازات‌های بازدارنده اشتباه گرفت. (عنوان کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده‌است) بازدارنده ترجمه لفظی کلمه تعزیر است و در قلمرو حقوق اسلامی قرار می‌گیرد.

 

2. حقوق جزاي اختصاصي

حقوق جزاي اختصاصي رشته‌اي از حقوق است كه به بحث در خصوصيات هر يك از جرائم به طور جداگانه مي‌پردازد.

موضوع حقوق جزاي اختصاصي خود جرم است و خصوصيات جرائم را چه از نظر عناصر تشكيل دهنده و چه از نظر كيفيت مجازات تعريف و بيان مي‌كند.

 

سیر تاریخی

از منظر تاريخي حقوق جزاي اختصاصي مقدم بر حقوق جزاي عمومي مي‌باشد. واضعين اوليه قوانين بنابر احتياجات اعمال معيني را كه با منافع خصوصي افراد و يا مصالح عمومي جامعه مغايرت داشت با شرايط معيني جرم دانستند و توجهي به قواعد عام و مشترك كه حاكم بر كليه جرائم باشد، نداشتند. در فقه جزايي اسلام نيز فقها با استفاده از قرآن مجيدو سنت نبوي بدون تدوين و تنظيم قواعد مهم عمومي حاكم بر حقوق جزا، هر يك از جرائم مهم و معين را مورد مطالعه قرار داده‌اند.

 

حقوق جزای اختصاصی در حقوق موضوعه ايران

مطالب حقوق جزاي اختصاصي در ارتباط با حقوق موضوعه ايران به سه باب تقسيم شده و هر باب تعدادي از جرايم عمده را مورد بررسي قرار داده است:

1) جرايم عليه تماميت جسمي و بر ضد شخصيت معنوي افراد

برخي از جرايم عليه اشخاص مثل قتل، نقص و یا قطع عضو موجب صدمه و ضرر جسماني و برخي ديگر مثل افتراء، تهمت، قذف و هتّاكی موجب صدمه و ضرر روحي و معنوي مي‌گردند.

2) جرايم بر ضد اموال و مالكيت

در اين باب جرايمي مانند صدور چك بلا محل، كلاه­برداري، خيانت در امانت، اختلاس، سرقت، مخفي كردن يا فروختن اموال مسروقه و... جاي مي‌گيرند و قوانين راجع به آن­ها در حمايت از اموال و مالكيت خصوصي افراد وضع شده است.

3) جرايم بر ضد امنيت و آسايش عمومي

مقصود از آن جرائمي است كه ضرر و نتيجۀ سوء آن­ها به طور مستقيم مصالح عاليه كشور، تماميت سازمان‌هاي سياسي، استقلال و حيات اقتصادي، اعتبارات مملكتي و در نهايت آسايش و آرامش عمومي را هدف قرار داده است؛ جرائمي مانند خيانت به كشور، جاسوسي، تهيه و ترويج سكّه و اسكناس تقلبي، جعل و تزوير، جنگ داخلي، تروريسم، جرائم سياسي و... گرچه عواقب اين قبيل جرائم خواه ناخواه به طور غير مستقيم منافع خصوصي و شخصي افراد يا فرد معيني را به خطر می­اندازد، ولي در واقع هدف و قرباني اصلي آن ملت يا دولت و حكومت است.

 

 

حقوق جزاي عمومي اسلام:

حقوق هر جامعه مجموع قوانين و مقرراتي است كه در زمان معين بر جامعه حكومت ميكند. بنابراين حقوق عبارت است از مقررات بين افراد را با هم و روابط بين دولت را با دولتها و سازمانهاي بين المللي تنظيم مينمايد.

مطالعات حقوقي در رشته هاي زير انجام ميگيرد:

حقوق ملي يا داخلي: مجموعه مقرراتي كه روابط بين افراد يك جامعه را با يكديگر و روابط آنان را با دولت متبوع خود تنظيم ميكند.

حقوق بين الملل: عبارت است از مجموعه قواعد و مقرراتي كه حاكم بر روابط بين دولتها و سازمانهاي بين المللي (مانند سازمان ملل متحد) بوده است. وهمچنين روابط اتباع دولتها را با يكديگر تنظيم ميكند.

حقوق ملي يا داخلي به دو بخش تقسيم ميشود. البته جهت تشخيص اين دو از يكديگر به مقصود از وضع قواعد توجه ميشود.

1) حقوق خصوص: اگر هدف نهايي از مقررات تنظيم روابط خصوصي اشخاص از قبيل روابط مدني، تجاري، خانوادگي و تعهدات باشد آن را حقوق خصوصي مينامند.

2) حقوق عمومي: چنانچه غرض و مقصود از مقررات و قواعد حقوق تنظيم روابط قواي كشور و تنظيم روابط بين دولت و مأموران دولتي با مردم و يا حفظ نظم و انتظامات كشور باشد آن را حقوق عمومي مينامند. به عبارت ديگر حقوق عمومي قواعدي است كه بر روابط دولت و مأموران او با مردم حكومت ميكند و سازمانهاي دولتي را منظم ميسازد. در بحث حقوق جزاي عمومي گفتار اينگونه است، فردي كه خسارت ديده است از زيان رساننده در محاكم قضايي شكايت نموده و از هر دو حقوق خصوصي و عمومي كمك خواسته و در مسير دادرسي احقاق حق خود را بنمايد.

 

حقوق جزاي عمومي اسلام:

عبارت است از مجموعه قواعدي همگاني و هميشگي كه شريعت اسلامي براي پيشگيري از وقوع جرم و تأمين سلامت و صيانت مردم و برقراري عدالت و حفظ نظم و امنيت در جامعه به وسيله قرآن مجيد و سنت مقرر داشته و قابليت انطباق آن را نيز با تحولات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، علمي، فرهنگي و اخلاقي در جوامع مختلف و همه زمانها با توسل به عقل و قياس و در مواردي اجماع ممكن ساخته است.

 

نقش و موقعيت حقوق جزاء:

وظيفه حقوق جزاء ريشه كن ساختن فساد و پيشگيري از آلودگي در جامعه است. در مقررات جزايي اسلام كيفر را براي نقش مجازات مقرر نداشته، بلكه آن را به عنوان آخرين اقدام در جهت تأديب و تربيت افراد، اصلاح جامعه و از بين بردن تباهيها مورد نظر قرار داده است. زيرا قبل از توسل به مجازاتهاي سنگين تأسيسات اخلاقي و حقوقي اسلام بيشتر در جهت بالا بردن سطح آگاهي و فرهنگ و تلاش در رفع نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و اخلاقي مردم است.

تحقق اين آرمانها زمينه مساعد براي وقوع جرائم را از بين برده و يا به حداقل محدود ميكند. بنابراين خود مجازات هدف نبوده، بلكه صرفاً مقدمه و وسيله اي است براي سالم سازي و حفظ نظم و امنيت در جامعه، با پيشگيري از عوامل جرم زا.

 

پيدايش جرم:

با توجه به آموزه هاي قرآن مجيد اولين كسانيكه مرتكب جرم شدند، پدر و مادر اوليه يعني آدم و حوا بوده اند. اين دو در آن زمان كه در بهشت ساكن بودند، با آنكه از خوردن ميوه درخت ممنوع بر حذر بودند، اما با وسوسه شيطان به خوردن آن مبادرت ورزيدند و اولين خطا را مرتكب شدند. به همين خاطر بود كه خداوند آن دو را به زمين نازل كرد و به زندگي در دنيا محكوم ساخت.

كار به همين جا ختم نشد و چندي بعد يكي از پسران آن دو به نام قابيل دست خود را به خون برادرش هابيل آلوده ساخت و او را به قتل رساند. بدين ترتيب اولين جرمها توسط بهترين مخلوق پروردگار به وقوع پيوست.

 

تجلي رحمت و عدل الهي در حقوق اسلامي:

انگيزه اسلام از وضع قوانين جزايي تنها براي جلوگيري و حفظ جامعه از وقوع جرم ميباشد. كه از آيات و روايات كمك گرفته و اين مسأله را به اثبات ميرسانيم.

1) و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين. (ما تورا جز رحمت براي عالميان نفرستاديم.)

بدين معني كه رسالت پيغمبر اسلام (ص) عين رحمت الهي است. رسالت جز رساندن احكام و حقوق الهي به مردم چيز ديگري نيست. پس ميتوان چنين نتيجه گرفت كه قوانين آسماني اسلام و از جمله، حقوق جزاء از رحمت عام خداي تعالي بر مردم نشأت ميگيرد.

2) و رحمتي وسعت كلشيء. (رحمت من همه چيز را فرا گرفته است.)

اين آيه ميفرمايد: خداوند همه كس و همه چيز را در بر گرفته و كامل و شامل است. و چون فيض وجود بر بيكرانها پرتو افكنده و عالم و آدم را در خود فرو برده است. قانون رحمت از قوانين كلي الهي است كه هرگز تخصيص و استثناء را در آن راه نيست. شرايع آسماني و كاملترين آنها اسلام از آن هستي رونق گرفته است. همه پيامبران اولوالعزم (ع) بر اساس همين رحمت پيام آور پروردگار عالم به سوي خلق او بوده اند.

نخستين مظهر رحمت خدا، عدل اوست كه آسمانها و زمين بر روي آن قرار گرفته است. خداوند پس از بيان مهم در جايي ديگر از قرآن بر بعضي از ابزار اقامه عدل بر روي زمين اشاره ميفرمايد:

1) ارسال پيامبران به همراه شواهد و بينات.

2) انزال كتب الهي و قوانين اجتماعي به همراه پيامبران.

3) ارائه ميزان و ترازو براي ايجاد برابري و مساوات.

4) نزول حديد (آهن) به عنوان پشتوانه اي محكم براي درست اجراء شدن قوانين كه بدين ترتيب رحمت بي منتهاي الهي همگان را شامل شده و تحت پوشش خود قرار ميدهد.

 

ويژگيهاي قوانين اسلامي:

1) مسلمين در تمام اعصار بر اين مهم متفق القول هستند كه قانون گذاري و تقنين تنها براي خداوند زيبنده است و بس. زيرا هيچ چيز عالم از او پوشيده نيست و از هر گونه خطاء و لغزش منزه است. از آن جا كه خدا عالِم مطلق است و به سر و كنه و غيب عالَم و از همه نيازهاي بشر آگاه است در قانون گذاري خود احكامي شامل و كامل فرستاده كه از نقص و كمبود بر كنار است و اغلب كلي و مطلق و داراي ترس و سازش با مقتضيات زمان و مكان است.

2) قوانين اسلام بر پايه عدالت قانونگذاري شده است. آنچه كه بايد در اينجا بيشتر مورد توجه قرار گيرد و شكافته شود اين است كه هيچ قانونگذاري نيست كه قوانين موضوعه خود را بر اساس عدالت نداند. همه قانونگذاران وضعي همين ادعا را دارند كه قوانين موضوعه خود را بر اساس عدالت قانونگذاري كرده اند. ولي براي اينكه اين ادعا را مورد بررسي و نقد و تحليل علمي قرار دهيم، ناچاريم سخني درباره عقل انسان كه قوانين عرفي از آن مايه ميگيرد داشته باشيم. و كشش و برد آن را بيازماييم. تا دريابيم كه عقل در درك امور چه وظيفه اي را به عهده دارد.1

3) يكي از مسايل مسلم علم كلام و اصول فقه اين است كه قوانين و احكام اسلامي بر پايه مصلحتهايي دنيوي و اخروي قانونگذاري شده است. در قرآن مجيد موارد بسياري هست كه به دنبال جعل قانوني به فلسفه و مصلحتي كه بر آن مترتب است اشاره ميكند. از جمله به اين دو آيه توجه كنيد: ((اقم الصلاه ان الصلاه تنهي عن الفحشاء و منكر)) و ((اذن للذين يقاتلون بأنهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير.))

بررسي در احكام و قوانين اسلام روشنگر اين حقيقت است كه آن چه مشتمل بر مصالح است بدان فرمان داده شده و آنچه مشتمل بر مفاسد است از ارتكاب آن نهي به عمل آمده است. بي گمان پاره اي از مصالح احكام از دسترس فهم و درك ما خارج است. چرا كه عقول عادي از درك معاني و مصالح عاليه اسلامي عاجز است. ولي ميتوان اميدوار بود كه روزي بشر در سير عقلاني و فكري خود بر بخش مهمي از مصالح و فلسفه احكام و قوانين الهي پي برد و شايد امت اسلام در آينده از چنان پيشرفت علمي برخوردار گردد كه ديگر براي او در اين زمينه مجهولي باقي نماند.

همه فرق و مذاهب اسلامي به جز اشاعره قوانين اسلامي را تابع مصالح و مفاسد ميدانند. نظر اشاعره كه مصلحت و مفسده ذاتي اشياء را باور ندارند، با مذهب گروهي از علماي اخلاق هماهنگي دارند كه گفته اند: خير و شر، ملاكي جز قانون ندارد و آنچه را قانون لازم ميشمارد خير محض و آنچه را منع كند شر محض است. اشاعره نيز مقياس صلاح و فساد را قانون ميدانند نه ذات اشياء.

 

حقوق:

الف) حق در لغت: راغب اصفهاني گويد: حق در اصل به معني موافقت و مطابقت است. با توجه به اين معني ميتوان حق را در موارد زير معنا نمود:

1) حق به معني آفريننده كه آفريده را مطابق با حكمت به وجود آورده است.

2) حق به معني آفريده كه آفريدگار آن را بر وفق حكمت پديد آورده است.

3) حق به معني اعتقاد مطابق با واقع.

4) گفتار و كردار هرگاه بر طبق آنچه بايد و شايد ، تحقق پذيرد، حق است.

5) هر چيز ثابت و واقع را حق گويند و احقاق حق، اثبات حق است.

 

ب) حق در اصطلاح: درباره حق معاني چندي به ما رسيده است:

از نظر شيخ انصاري حق نوعي سلطه و توانايي است. و سيد محمدكاظم يزدي ميفرمايد: در ميان علماء بين معناي حق و حكم اشتباه شده است. زيرا بين اين دو نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. چون چيزهايي كه از جمله حقوق شمرده ميشوند، ممكن است ادعا شود كه از باب حكم شرعي هستند. ثمره اين سخن آن است كه اگر چيزي حق باشد ميتوان آن را عوض در معامله قرار داد . و اگر حكم باشد چنين كاري ميسر نيست. حق نوعي سلطنت و يا سلطه و قدرتي است كه بر چيزي داراي متعلَق خارجي اصابت ميكند. مانند: حق الرهانه، حق طلبكاران در تركه ميت، حق مشتري در تحويل سالم و درست كالا و غيره. بدين ترتيب حق نوعي از مالكيت است كه امكان بهره برداري را به صاحب خود ميدهد.

با توجه به اين توضيحات آيه الله يزدي حقوق را از لحاظ نقل و انتقال و اسقاط حق به موارد زير تقسيم كرد:

1) حقوقي كه با مرگ صاحب حق به ديگري منتقل نميشود و اسقاط و نقل كردن آن به ديگري صحيح نيست. چون حق پدري، حق ولايت حاكم، حق استمتاع از زن (البته زن نامحرم و اجنبي) حق وصايت.

2) حقوقي كه اسقاط آن جايز است. ولي نقل آن به ديگري صحيح نيست و با مرگ صاحب حق، بطور قهري نيز به ديگري منتقل نميشود مانند: حق غيبت، حق دشنام، حق اذيت و آزار بوسيله اهانت كردن، كتك زدن، بنابر اينكه راضي كردن صاحب حق، واجب باشد و توبه كفايت نكند.

3) حقوقي كه با مرگ صاحب حق به ورثه منتقل ميشود و اسقاط آن نيز جايز است، ولي نقل آن به ديگري جايز نيست، مانند حق شفعه بنابر وجهي.

4) حقوقي كه نقل و انتقال و اسقاط آن جايز است، چون حق خيار، حق قصاص و غيره.

5) حقوقي كه اسقاط و نقل بدون عوض آن جايز است. چون حق قسم.

6) حقوقي كه اسقاط و نقل و انتقال آن مشكوك است. حق رجوع در عده رجعيه، حق نفقه در اقارب، چون والدين و اولاد، حق فسخ نكاح در عيوب مجوز آن، حق سبق در امامت جماعت، حق مطالبه در قرض و وديعه و عاريه، حق عزل در وكالت، حق رجوع در هبه، حق فسخ در ساير عقود جايزه مانند شركت و مضاربه و غيره را از اين قبيل شمرده اند.

 

امام خميني (ره) درباره حق ميفرمايند: ((حق از احكام وضعي است. براي همين داراي يك وجود اعتباري است. كه گاهي داراي موارد عقلايي و گاهي داراي موارد شرعي ميباشد. مانند حق انسان بر مال و نفس خود و حق ولايت و حكومت كه از مصاديق حقوق هستند. لذا حق يك مشترك معنوي است در ميان مصاديق و افراد خود.

 

تقسيم بندي حقوق:

از نظر علماء، حق به موارد زير تقسيم ميشود:

1) حق الله محض.

2) حق الناس محض.

3) حق الله آميخته با حق الناس.

4) حق الناس آميخته با حق الله.

حق الله يعني چه: از آنجا كه خداوند بي نياز مطلق است، بايد گفت: حقي را كه قانونگذار اسلام در رابطه با كل جامعه اسلامي و امت اسلام قانونگذاري كرده است، اصطلاحاً حق الله ناميده ميشود. مثل حد ارتداد و محاربه.

حق الناس يعني چه: حقي است كه آن را قانون گذار براي فرد خاصي يا افراد خاصي معين و مقرر داشته است. كه در پرتو آن حق به منافع منظور دست يابند. مثلاً حق الشفعه، حق الناس است.

موارد سوم وچهارم آنهايي هستند كه در يكي جنبه حق الهي قويتر بوده و با جنبه حق الناسي آن قويتر ميباشد. مثلاً حد قذف، سرقت هم داراي جنبه حق الهي و حق الناسي هستند كه در اين گونه موارد جنبه حق الناسي آن قوي تر است. و اعمالي مانند زنا كه داراي حد هستند جنبه حق الهي آن قويتر ميباشد.

 

چگونگي اثبات حقوق:

1) حق الله كه فقط به وسيله چهار گواه مرد عادل ثابت ميشود، چون لواط و مساحقه.

2) حق الله كه به وسيله چهار گواه مرد يا سه مرد و دو زن ثابت ميشود، چون زناي موجب رجم.

3) حق الله كه به وسيله دو گواه مرد و چهار گواه زن ثابت ميشود. و آن زناي موجب تازيانه است. مانند شرب خمر.

4) حق الله كه به وسيله دو گواه مرد ثابت ميشود. چون حد سرقت، حد قذف، حد شرب خمر و ارتداد.

5) حق الناس كه به وسيله گواهي دو مرد عادل ثابت ميشود و گواهي زنان به تنهايي يا به ضميمه مردان كافي نيست. در اين مورد فقهاء قايل به قاعده اي هستند كه ميگويد: هرگاه حقوق الناس مال نباشد و مقصود از اثبات آن نيز مال نباشد به وسيله گواهي دو مرد ثابت ميشود. و گواهي زنان چه منفرداً و چه به ضميمه مردان، مورد پذيرش نيست. مثل: اسلام، بلوغ، ولاء، جرح و تعديل، عفو از قصاص، وكالت، وصايا و غيره.

6) حق الناس كه به وسيله گواهي دو مرد يا يك مرد و دو زن يا حتي يك مرد و سوگند مدعي و نيز بنا به قول قوي تر به وسيله گواهي دو زن و سوگند مدعي ثابت ميشود. در اين موارد يا مورد حق مال است و يا مقصود از اثبات آن مال ميباشد. مانند جنايتهايي كه داراي خون بها ميباشد. مثل قتل خطاء، شبه خطاء، شبه عمد، مال سرقتي، مال مورد وصيت، مهريه و نفقه.

7) حق الناسي كه آگاهي مردان از آن غالباً مشكل است كه در اين موارد شهادت مردان و يا شهادت زنان منفرداً و با هم مورد پذيرش است مثل: گواهي چهار زن يا يك مرد و دو زن، بر بكارت دوشيزه اي، ولادت كودكي، عيوب باطني زنان مثل قَرَن و رَتَق و غيره. همچنين شهادت زنان پذيرفته ميشود در حقوقي كه مربوط به اموال باشد از قبيل فرارسيدن موعد پرداخت مال، خيار، حق شفعه، فسخ عقد كه متعلَق به اموال باشد و غيره.

 

موضوع حقوق جزاء در اسلام:

در فقه اسلامي بحث حقوق جزاء در موضوعات چندي مورد بررسي قرار گرفته است كه اين موضوعات در اقسام بحثهاي فقهي طي عنوان احكام آمده است. آنها عبارتند از: قضا، شهادات، حدود، تعزيرات، قصاص و ديات. بجاست در اين قسمت معرفي اجمالي درباره هر يك از موضوعات بالا بنماييم.

1) قضا: داوري كردن و دادرسي نمودن.

2) شهادات: در مورد شهادت و گواهان و شرايط و احكام آنهاست كه يكي از راههاي اثبات جرم محسوب ميشود.

3) حدود: جمع حد است كه در لغت به معناي منع و بازداشتن، مانع و بازدارنده، انتهاي هر چيز و اندازه كرده خداي تعالي آمده است و در اصطلاح حقوق جزاء در برابر تعزير قرار دارد و به كيفرهاي معين شرعي كه براي جرمهاي معين قانونگذاري شده اطلاق ميشود. مثل: حد سرقت و محاربه.

4) تعزيرات: كه جمع تعزير است و در لغت يعني تأديب و بازداشتن و در اصطلاح: بر نظام نامعين كيفري اسلام اطلاق ميگردد. كه اندازه آن مجازات را حاكم شرع اسلام تعيين ميكند.

5) قصاص: در لغت يعني در پي كسي رفتن و در اصطلاح به معني كشنده را كشتن، زننده را زدن است. يعني همان جنايتي كه انجام داده بر روي خود او اجراء شود.

6) ديات: جمع ديه به معني خونبها است. و آن جريمه نقدي و غرامت مالي است كه جاني يا عاقله او بايد در جنايتهاي غير عمدي بپردازند. همچنين در جنايات عمدي در صورتي كه مجني عليه يا اولياء او به جاي قصاص كردن به گرفتن خونبهاء با جاني مصالحه كنند.

 

تعريف حقوق جزاء:

حقوق جزاء علمي است كه در آن يك رشته قوانين و احكام در برابر جرايم و مجازات و اقسام مختلف جرم و كيفر قرار گرفته كه به نوبه خود توسط افراد ذي صلاح مجازاتي در برابر جرمي در نظر گرفته شده و بر جاني به اجراء در ميآيد. در علم حقوق جزاء به اين موارد و روابط آنها و قانونگذاري در موارد مختلف و جديدالحدوث پرداخته ميشود. به عبارت ديگر در حقوق جزاء بحث ميشود از اينكه جرم چيست؟ مجرم كيست؟ كيفر چيست؟ و هر يك چند نوع هستند، جرم چگون اثبات ميشود؟ مجرم چگونه به كيفر ميرسد؟ و غيره.

با توجه به مطالب ذكر شده حقوق جزاي اسلام يك سلسله قواعد و ضوابطي است كه به موجب آنها جرايم و جنايات و معاصي كبيره و اعمال مخالف نظم و امنيت و عدالت اجتماعي تشخيص و ميزان و نوع مجازات آن نيز معين ميگردد. و در مواردي تعيين ميزان آن به عهده حاكم شرع و ولي فقيه محول ميگردد.

 

اسلام و حقوق جزاء:

در دين اسلام حفظ و حراست از چند مصلحت جزء دستور كار همه پيروان آن است كه عبارتند از:

1) مصلحت حفظ نفس.

2) مصلحت حفظ دين.

3) مصلحت حفظ عقل.

4) مصلحت حفظ ناموس.

5) مصلحت حفظ مال.

 

همه احكام و قوانين اسلام در يكايك ابواب فقهي براي پاسداري از اين مصالح و تقويت و پشتيباني از آنهاست. از اين رو اسلام تجاوز و ستم به هر يك از اين مصلحتها را جرم ميشناسد. و براي هر جرم كيفري متناسب مقرر داشته است.

پس ميتوان گفت: اجراي حقوق جزاء براي حفظ مصالح عمومي جامعه در پرتو عدالت و امنيت اجتماعي است. امت اسلامي هنگامي ميتواند به سوي كمال در هر زمينه اي پيش برود كه از امنيت و عدالت برخوردار باشد. و اين دو امر مهم وقتي در جامعه استقرار خواهند يافت كه همه به حق خود قانع و از تجاوز به حقوق ديگران برحذر باشند. هيچكس آهنگ تعدي به دين و شرف و انديشه و جان و مال و ناموس كسي نداشته باشد و اين در صورتي امكان پذير است كه همه به قانون با نظر احترام بنگرد. و از آن با دل و جان حمايت كنند. متعدي را به جاي خود بنشانند و ريشه هر ستمي را از بيخ و بن بركنند.

 

مجازات دنيوي و اخروي:

سوالي در ميان علماء مطرح است كه اگر مجرمي در دنيا به كيفر جرم خود برسد، آيا خداوند او را در جهان ديگر مورد توبيخ و عذاب قرار ميدهد يا آنكه همان مجازات دنيوي كفاره جنايت اوست؟

در باب اين دو عقيده علماء در رد و تأييد، سخنان فراواني گفته اند و براي عقيده خود از آيات و روايات شواهدي نيز گرد آورده اند. اما يك نكته وجود دارد و آن بحث توبه است. كه اگر مجرمي پس از ارتكاب به جنايت، از صميم قلب توبه كرده و از عمل خويش پشيمان شود و ديگر به گرد گناه و جرايم نگردد و در سدد جبران آن برآيد خداوند او را بخشيده و از گناه او صرف نظر ميكند.

 

منظور از جرم چيست؟

از يك ديد كلي، جرم شامل رفتاري است مخالف نظم اجتماعي كه مرتكِب، آن را در معرض مجازات يا اقدامات تأميني (تربيتي، مراقبتي و درماني) قرار ميدهد. در واقع جرم رفتار مخالف نظم اجتماعي (واقعيت اجتماعي) يك انسان (واقعيت انساني) عليه جامعه است.

 

مفهوم حقوقي و قضايي جرم:

پديده جزايي يا جرم مبتني بر رفتاري است كه از طرفي مخالف نظم اجتماعي است و از طرفي ديگر، بايد اين رفتار در قانون جزاء پيش بيني و مستوجب كيفر قانوني باشد. بنابراين تا وقتي رفتار غيرعادي و زبان آور شخص به اجتماع با متون قانوني منطبق نباشد مرتكب قابل تعقيب نيست. (ماده 53 قانون تعزيرات 1362 و ماده 575 قانون مجازات اسلامي بخش تعزيرات 1375)1 بدين ترتيب در مفهوم حقوقي و قضايي كه بر مبناي اصل قانوني بودن جرم و مجازات است. حقوق و آزاديهاي فردي در برابر جامعه بهتر حمايت ميشود.

 

در مفهوم واقعي جرم، ماهيت و خطر اجتماعي اشخاص در معرض خطر ارتكاب جرم مطرح است نه شدت و اهميت جرمي معين. بنابراين اتخاذ تدابيري فردي و اجتماعي نسبت به كسانيكه در آينده احتمال ارتكاب جرم در آنان ميرود مطرح است. تا با پيش بيني تدابيري بر اساس ميزان و درجه حالت خطرناك جرم، جامعه از خطر بزهكاران در امان بماند.

 

جرم جزايي و جرم مدني:

در جايي كه جرم جزايي بخواهد در معني عام كلمه معني شود عبارت است از رفتار پيش بيني شده توسط قانون مانند (قتل، سرقت، كلاهبرداري، خيانت در امانت و ساير جرايم) و مقيد به ضمانت اجرايي جزايي يعني كيفر. كه مرتكب بايد با تحمل كيفر آن را جبران نمايد. اما جرم مدني شامل فعلي است كه موجب ورود خسارت به ديگري شود و عامل آن را ملزم به استرداد مال يا رفع خسارت نمايد.

خواه در قانون حكمي براي آن مطرح شده باشد يا نشده باشد.

 

تفاوت جرم جزايي و جرم مدني از لحاظ اركان جرم و ضمانت اجراء:

پيش از هر بحثي بايد درباره منشاء حقوق جزاي وضعي و حقوق جزاي اسلامي سخن گفت. زيرا پس از خواندن تعاريف به تفاوتهايي محسوس خواهيم رسيد كه دليل آن همين اختلاف منشاء ميباشد. منشأء حقوق جزاي اسلامي الهي و متكي بر وحي است كه از قرآن و سنت الهام ميگيرد. تمامي اجزاء آن اعم از احكام، عقود، ايقاعات و عبادات از جانب شارع بزرگ (خداوند بارتعالي) ارسال گرديده است. لذا در دستورات آن جايي براي خلل و مناقشه وجود ندارد. ولي منشاء حقوق جزاي وضعي، قراردادي و وضعي است كه بر اساس نظر گروهي از دانشمندان هر ملت تهيه و تدوين و به وسيله قوه مقننه هر كشور تصويب ميشود.

 

تفاوتها از لحاظ اركان جرم:

1) جرم جزايي نقض متني از متون قانون است، در حاليكه جرم مدني، هر نوع رفتار ناشي از تقصير است كه باعث ورود خسارت شود. حتي وقتي قانون در مورد آن ساكت باشد.

2) برابر اصل 36 قانون اساسي، حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. ولي جرم مدني به استناد مواد 328 به بعد قانون مدني با هر رفتار موجب خسارت همراه با تقصير مرتكِب قابل تحقق است. ولو اينكه اين رفتار در متن قانون خاصي پيش بيني نشده باشد.

 

3) از لحاظ عنصر مادي، جرم جزايي مستقلاً و بدون ورود خسارت قابل تحقق است. (مثل شروع به جرم، جرم محال نسبي يا در مواردي مطلق، حمل اسلحه غير مجاز و ولگردي و غيره) در حاليكه جرم مدني هميشه بر مبناي خسارتي است كه بر شخص وارد شده است.

4) از نظر عنصر معنوي، خطا مبناي جرم مدني است. در حالي كه مبناي تمام جرايم عمدي (علم و معرفت شخص به نا مشروعيت عمل ارتكابي) غير از خطاست و در جرايمي هم كه توأم با خطاست، اين خطا در جزا و مدني به يك نحو قابل تعبير نيست. براي جرم مدني مسؤوليت مدني وسيع است.

 

تفاوت از لحاظ ضمانت اجراء:

ضمانت اجراي جرم جزايي كيفر يا اقدامات تأميني (تربيتي، مراقبتي و درماني) است، در حالي كه ضمانت اجراي جرم مدني ترميم و جبران خسارت وارده است.

 

تعريف جرم در حقوق اسلامي و حقوق جزاي وضعي:

جرم در حقوق جزاي وضعي عبارت است از: عملي كه قانون آن را قدغن كرده يا ترك عملي كه قانون آن را لازم دانسته و بر آن عمل يا ترك كيفري مقرر داشته است.

در حقوق جزاي وضعي جرم به سه قسم تقسيم شده است: جنايت، جنحه و خلاف.

1) جنايت: عبارت است از جرم بزرگ و سخت. فعلي جنايت شمرده ميشود كه كيفر آن اعدام يا زندان ابد يا حبس جنايي درجه يك از سه تا پانزده سال يا حبس جنايي درجه دو از دو سال تا ده سال باشد.

2) جنحه: جرمي است كه خطر آن از جنايت كمتر و كيفر آن سبكتر است. از قبيل حبس جنحه اي كه حداكثر آن از سه سال تجاوز نميكند يا مبلغي جزاي نقدي است.

3) خلاف: حداقل خطر را براي جامعه دارد. مجازات آن سبك است. يا چند روز زندان يا جزاي نقدي بسيار كم.

 

جرم در حقوق اسلامي:

معناي لغوي جرم: جرم و جريمه از ماده جرم (به فتح جيم) اخذ شده و به معناي قطع كردن است. به قول راغب اصفهاني: بريدن ميوه از درخت ميباشد. اين واژه درباره كار زشت و ناپسند به استعاره گرفته شده است.

 

معناي اصطلاحي جرم: معناي اصطلاحي جرم، در حقوق اسلامي، از نظر دكتر فيض، عبارت است از: ((انجام دادن فعل، يا گفتن قول كه قانون اسلام آن را حرام شمرده و بر فعل آن كيفري مقرر داشته است. يا ترك فعل يا قول كه قانون اسلام آن را واجب شمرده و بر آن ترك، كيفري مقرر داشته است.))

كيفري كه در تعريف از آن ياد شد، ممكن است در دنيا يا آخرت گريبان مجرم را گرفته و او را به سزاي عملش برساند. لذا اگر در دنيا باشد، حكم مربوط به آن، توسط امام (ع) يا نايب او يعني حاكم شرع و ولي فقيه جامع الشرايط يا قضات منصوب از طرف او به اجراء درز آيد. يا آنكه مجرم با پرداخت كفاره كه تكليفي ديني است سعي در جبران عمل خود و محو آن اقدام مينمايد. و يا آنكه در آخرت به كيفر عمل خطاي خود رسيده كه در آخرت به عذاب پروردگار دچار خواهد شد. مگر آنكه توبه كرده و از كرده خود پشيمان گردد.

در كنار بحث پيرامون جرم به سه واژه جريمه، اثم و خطيئه نيز برخواهيم خورد. كه در همين راستا سخن ميگويند.

جريمه: عبارت است از كارهاي ناپاك و زشتي كه مجرم كسب ميكند، كه از نظر عقل بد و نفرت انگيز است.

اثم: گناهي است كه موجب كند شدن انسان در را ه رسيدن به كمال انساني و مدارج عاليّه اسلامي است.

خطيئه: هنگامي به يك گناه اطلاق ميشود كه سراسر وجود انسان را فرا گيرد. و بر نفس چيرگي يابد تا جايي كه بي اختيار و بدون قصد و اراده نيز از انسان سر زند. چرا كه خطيئه از خطاء گرفته شده كه نقطه مقابل عمد و اختيار است.

 

گروهي از حقوق دانان اسلام از دو زاويه به جرم نگاه كردند. و آن را به دو قسم تقسيم نمودند.

1) گناهي كه اثبات آنها در محكمه شرع، و پيشگاه قضاي اسلامي بسيار دشوار بلكه گاه محال به نظر ميرسد. چرا كه اين دسته از گناهان در ماهيت خود به گونه اي هستند كه غالباً شواهد و ادله اي كه بتواند آنها را اثبات كند در دست نيست. مثلاً دروغ و سخن چيني از اين قبيل معاصي هستند.

2) جرايمي كه ميتوان آنها را در محكمه قضايي اسلام مطرح كرد و بر اثبات آنها ادله و شواهدي را اقامه كرد. و از شهود و حاضران در صحنه ارتكاب جرم كمك گرفت. اينها همان دسته از جرمها هستند كه كيفري دنيوي از حد و تعزير و قصاص و ديات براي آن مقرر شده است. اين حقوق دانان، جرم را براي اين قبيل از معاصي ، اصطلاح كرده اند و از بقيه به عنوان معصيت و خطيئه و اثم نام ميبرند. آنان در تعربف جرم گفته اند: جرم امور ممنوع شرعي است كه خداوند به وسيله اجراي كيفر حد يا تعزير مردم را از ارتكاب آن باز ميدارد.

با توجه به مواردي كه درباره جرم از حقوق اسلامي مطرح شد ميتوان جرم را در اصطلاح خاص آن چنين تعريف كرد:

جرم، امري ايجابي يا سلبي است كه قانونگذاري اسلام آن را حرام كرده و بر مرتكب آن كيفري دنيوي مقرر داشته است. يا آنكه بهتر بگوييم، جرم امور ممنوع شرع است كه مرتكب آن در دنيا مجازات ميشود، امور ممنوع يا انجام دادن منهي عنه و ترك مأمور به و كيفر دنيوي يا حد است يا تعزير يا قصاص يا ديه.

 

ملاك جرم در اسلام:

در اسلام هر عملي كه مصالح اسلامي انسان را ضايع نمايد، جرم تلقي ميشود. احكام الهي براساس مصلحتهايي وضع گرديد كه قانونگذار اسلامي براي حفظ آن مصالح، تدابير بازدارنده اي را نيز وضع كرده است. مصالح احكام اسلامي كه ميان همه فرق اسلامي بر سر آن اتفاق وجود دارد عبارتند از:

1) مصلحت نفس.

2) مصلحت دين.

3) مصلحت عقل.

4) مصلحت ناموس.

5) مصلحت مال.

 

اين مصالح براي حفظ شؤون مادي و معنوي انسانها وضع گرديده در تمام احكام ساري و جاري است. امام محمد غزالي درباره تعدي و تجاوز به اين مصالح ميگويد:

((قوانين كيفري اسلام كه به اعدام كافر گمراه كننده و كيفر دادن بدعت گذار كه مردم را به سوي بدعت خود ميخواند حكم ميكند براي اين است كه اين مجرمان دين و عقيده مردم را مورد تعرض و دستبرد قرار داده اند. و اينكه وجوب قصاص را قانونگذاري كرده است به خاطر حفظ جان مردم است. و اينكه براي شراب خوار كيفر حد معين كرده براي آن است كه عقول جامعه را كه ملاك هر تكليفي است از تباهي حفظ كند. و قانوني شدن كيفر زنا براي نگهداري نسلها و نسبها و حفظ نواميس مردم است. همچنين عقوبت سارق و غاصب به خاطر حفظ و حراست از اموال است كه مردم براي ادامه حيات ناگزيرند از آن بهره مند شوند.

به طور خلاصه ميتوان ملاك جرم در اسلام را در موارد زير دانست:

1) مصالح معتبر، مصالحي حقيقي هستند كه بر پايه يادهاي معتبر ملاحظه شده اند و غرض از آنها حفظ و نگهداري همان اصول پنجگانه است.

2) منافعي كه در سايه آن مصالح به يكايك افراد جامعه ميرسد و دستخوش دگرگوني ميشود. بطوري كه گاه سود كسي به زيان ديگري تمام ميشود. و مصلحت گروهي به مفسده براي گروهي ديگر منتهي ميگردد.

3) ممكن است چيزي به ظاهر زيانبخش جلوه كند ولي واقعاً سودمند باشديا چيزي به ظاهر سودمند جلوه كند در حالي كه در واقع زيانبخش باشد. لذا بايد به مصالح مندرج در آن نگريست و بدان عمل نمود.

4) بايد توجه داشته باشيم كه مصلحت بالذات و هوي و هوسها فرق دارد. مصلحت چيزي است كه سود حقيقي مردم در پرتو آن تأمين ميشود و خواسته هاي شهواني و لذايذ جسماني با آن نميتواند رابطه اي داشته باشد. چرا كه اينها در اكثر اوقات جز انحرافات زيانبخش چيز ديگري نيستند. بعضي چيزها هستند كه انسانهايي با فكر ناقص خود آن را مصلحت ميپندارند ولي آنها نمونه بارز مفسده ميباشند. بنابراين همه كس نيروي تشخيص مصلحت و مفسده را ندارد و مسأله حايز اهميت و در خور دقت عميق است.

5) اسلام در قوانين خود از آن دسته از خواسته هاي مردم كه با مصالح سازگاري داشته باشد حمايت ميكند و بخشي از قوانين اسلامي براي تحقق بخشيدن بدانها است.

 

 

 

منابع

 

v محمد علی اردبیلی، حقوق جزای عمومی (جلد اول)، تهران: میزان، پنجم. ۱۳۸۲، ص ۴۸، ISBN 964-5997-11-9

v ژان میشل بست، جامعه شناسی جنایت، ترجمه دکتر فریدون وحیدا، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1372، ص 16.

v دکتر موسی جوان، مبانی حقوق، تهران، چاپ رنگین، 1326، ج 1، ص 7; ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، تهران، انتشارات بهمنشیر، چاپ دوم، 1359، ج 1، ص 21.

v خلبل جر، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمیید طبیبیان، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1372، ج 2، ص 1430.

v افلاطون، جمهوری، ترجمه فؤاد روحانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348، ص 236.

انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۵

مفاهیم و منابع حقوق اداری


مفاهیم و منابع حقوق اداری

 

مقدمه

حقوق اداری همانند سایر رشته­‌های حقوق، دارای منابع و خاستگاه حقوقی است که هریکی از آنها به عنوان منبع و سرچشمه، در رشد، توسعه و بالندگی اين حقوق، نقش مؤثری دارد.

شناخت دقیق حقوق اداری، هم نیاز به معرفت مفهوم اداره از نظر صوری و ماهوی دارد و هم ضرورت مبرم به شناخت منابع گوناگون حقوق اداری دارد.

همانسان که تعریف‌های متفاوت برای مفهوم اداره، حقوق و حقوق اداری ارايه شده است، برای منابع حقوق اداری، نیز منابع گوناگونی شمرده شده است، که این منابع از حیث درجه و اهمیت، نیز تفاوت دارد.

در پاره‌ای از کشورها، رویه‌ي قضایی، قوانین غیر مدون و عرفی، منابع اصلی حقوق اداری را تشکیل می‌دهد و در بعض دیگر، قوانین مدون اعم از قانون اساسی و قوانین عرفی، مهمترین منابع حقوق اداری به حساب می‌رود که به وسیله‌ي مقامات صلاحیتدار وضع و اجرا می‌گردد.

سوال اصلی در این مقاله این است که مفهوم حقوق اداری چیست؟ و چه چیز مهمترین منابع آن را در نظام حقوقی افغانستان تشکیل می‌دهد؟

مقاله سعی کرده است تا در ضمن دو گفتار، با تحلیل و بررسی این دو مساله، به پاسخ آن برسد.

 

گفتار اول

مفاهیم و ویژگی‌های حقوق اداری

فهم دقیق واژگان مفاهیم و ویژگی‌های هر مساله حقوقی، گام اصلی آشنایی با مساله است. شناخت ویژگی‌ها و مفاهیم حقوق اداری نیز چنین نقشی را در مسايل حقوق اداری دارد. از این رو در این گفتار سعی شده است با تعریف واژگان مساله، گام‌هایی در جهت درک مفاهیم حقوق اداری برداشته شود. هرچند که یک تعریف جامع و مورد اتفاق حقوقدانان برای حقوق اداری ممکن است وجود نداشته باشد؛ به دلیل که هم تعریف اداره و هم تعریف حقوق، و به تبع آن تعریف حقوق اداری، دشوار خاصی خود را دارد، چنانکه نویسندگان علوم اداری برای واژه‌ي اداره بیش از ده تعریف ذکر کرده‌اند و در مورد حقوق نیز، به گفته رنه دواید، حقوقدان برجسته فرانسوی تعریف پذیرفته شده مورد اتفاق همه وجود ندارد.

 

الف ) اداره

اداره به معنای گرداندن به گردش آوردن کار است و در معانی مختلف از جمله در موارد ذیل به کار رفته است:

1 – اداره و رهبری امور عمومی و خصوصی، اموال و دارایی ویا اداره‌ي اجتماع، نظیر سپردن اداره‌ي یک ولایت به والی و ادراه‌ي یک شرکت تجاری، به هیات مدیره آن شرکت؛

2 – وظایف و امور مربوط به اجرای قوانین و نحوه‌ي رسیدگی به تکالیف و اعمال اداره‌هاي تحت مدیریت حکومت؛

3 – مجموعه‌ي دستگاه‌های اداریي که مقامات، مستخدمین و مأمورین دولت در آن به انجام وظیفه و اداره امور اشتغال دارند و قوانین کشور، سیاست‌ها و خط مشی‌های کلی و عمومی دولت را به اجرا می‌گذارند؛

4 – رژیم حقوقی که به موجب آن اموال صغیر تحت قیمومیت و سرپرستی است، نظیر اداره‌ي قانونی اموال صغیر، مجانین، و اشخاص غایب؛

5 – انجام کار خاصی، نظیر اداره‌ي یک تست، یعنی انجام یک تست روانی؛

6 – به معنای رهبری و اداره‌ي گروهی، نظیر اداره و رهبری یک دولت، یک حزب، یک سازمان بین المللی و یک شرکت تجارت جهانی.

اداره در اصطلاح حقوقی، مجموعه سازمان یافته‌ای است که تکالیف و وظایف تامین نیاز‌های عمومی را به عهده دارد. و این تعریف شامل مجموعه‌ي دولت به عنوان یک نهاد واحد سیاسی و اداری می‌شود. و هم شامل واحد‌های اداری در درون دولت، نظیر اداره‌ي محلی در یک ولایت و یک ولسوالی و مانند آن.

 

مفهوم اداره از نظر واژه شناسی فرانسوی و آمریکایی

برداشت فرانسوی از مفهوم اداره

واژه‌ي Administration مشتق از واژه‌ي لاتینی Administrati در قرن 14 میلادی است و به معنای اداره و رهبری امور عمومی و امور خصوصی اموال و دارایی است و یا اداره کردن یک اجتماع، نظیرسپردن اداره‌ي یک ولایت به والی و یا اداره‌ي یک شرکت به هیات مدیره. واژه‌ي مزبور در آخر قرن 18 میلادی در معانی زیر کاربرد داشت:

1 – کار‌های مربوط به اجرای قوانین و نحوه‌ي ادارات عمومی تحت زعامت مقامات حکومتی؛

2 – مجموعه‌ي ادارات و مامورینی که به وظیفه‌ي اداره اشتغال دارند نظیر اداره‌ي کشور به وسیله‌ي دولت. اداره‌ي ولایت به وسیله‌ي والی، ماموران و دستگاه اداری ولایت؛

3 – رژیم حقوقی که به موجب آن اموال صغیر تحت سرپرستی است نظیر اداره‌ي اموال صغیر در غیاب ولی.

 

برداشت آمریکای شمالی از مفهوم اداره

برداشت آمریکای شمالی دیکسیونروبستر قرن 20، جدید مفاهیم زیر را برای واژه‌ي Administration ذکر کرده است:

1 – اداره و مدیریت کردن؛

2 – اداره‌ي موسسات دولتی؛

3 – گروه مقامات اجرایی یک سازمان دولتی و طرز اداره‌ي آنها؛

4 – اجرای قوانین و مقررات و غیره؛

5 - وصیت و نظارت اجرایی در مورد شخصی که بر مال خود به علت عدم توانایی عقلی نمی‌تواند حاکم باشد.

به نظر می‌رسد که اداره با در نظر گرفتن معنای لغوی آن که گرداندن و اداره کردن باشد، یک مفهوم بیشتر ندارد، و آن چیزی جز مدیریت و چرخاندن امور نیست. این مدیریت مصداق‌های زیادی دارد، از اداره‌ي واحد سیاسی دولت با تمام واحد‌های اداری تابعه آن گرفته تا اداره‌ي اصناف و نهاد‌های غیر دولتی، نظیر اداره‌ي شرکت‌ها، اتحادیه‌ها، انجمن‌ها، گروه‌ها و سازمان‌های غیر دولتی.

اما استعمال اداره به محلی که در آنجا خدمات عمومی و امور اداری انجام می‌گیرد از قبیل به کار رفتن ظرف به جای مظروف است، زیرا اداره محل و جایگاه برای چرخاندن و مدیریت اعمال اداری است.

 

ب) حقوق

حقوق واژه‌ي عربی و جمع حق است. در لغت به معنای راست، بهره و نصیب، و الزام به امری به کار رفته است. در اصطلاح حقوقدانان به معانی مختلفی استعمال شده است بنابرين دريافت یک تعریف واحد و جامعي كه مورد قبول همه‌ي حقوقدانان باشد، دشوار است. دلیل عمده‌ي آن وجود عقاید مختلف و نظام‌های گوناگون سیاسی برخاسته از ایديولوژی‌های متفاوت با مبانی و منابع متعدد است که هرکدام آنها به نحوی در تعریف حقوق دخالت دارد.

به طور کلی حقوق به معانی مختلفی از جمله موارد ذیل به کار رفته است:

1 – مجموعه‌ي قواعد و مقررات حاکم بر اشخاص، از این حیث که بشر موجود اجتماعی است. بقا و ادامه‌ي حیات با آشفتگی و زور امکان ندارد، و از این رو باید قواعدی که به آن حقوق می‌گویند، بر روابط انسان حاکم باشد؛

2 – امتیاز، بهره و توان خاصی که حقوق برای هرکسی در اجتماع می‌بخشد، نظیر حق زندگی، حق مالکیت و شغل، حق انتخاب و آزادی؛

3 – معاش و اجرتی که کسی در برابر انجام عملی دریافت می‌کند، نظیر حقوق کارمندان یک اداره؛

4 – دانشی که به تحلیل و بررسی قواعد حقوقی می‌پردازد، نظیر حقوق اداری، حقوق جزا، و مانند آن.

 

ج ) حقوق اداری

حقوق اداری از دو واژه: حقوق و اداره، ترکیب یافته به دو شیوه قابل تعریف است: یکی به لحاظ صوری یعنی به لحاظ ارتباط منطقی میان سازمان‌ها عمومی. و دیگری به لحاظ ماهوی، یعنی به لحاظ قواعد و احکامی حاکم بر آن:

1 - حقوق اداری از نظر صوری، شاخه‌‌های از حقوق داخلی به شمار می‌رود و موضوع آن مطالعه اداره و وظایف و فعالیت‌های مجموعه‌ي دستگاه سازمان‌ها و ادارات دولتی، مقامات و مامورانی است که زیر نظر هیات حاکمه و مقامات سیاسی، به حفظ نظم عمومی و تامین نیازها و خدمات عمومی در جامعه می پردازند.

این تعریف هم موضوع حقوق اداری را روشن می‌سازد و همچنین ارتباط آن را با حقوقی اساسی بیان می‌دارد. زیرا دستگاه اداری، تابع سازمان سیاسی و هیات حاکمه در هر کشور می‌باشد. و مطالعه دستگاه اداری دولتی، و وظایف و صلاحیت‌های آنها از موضوعات حقوق اساسی است.

2 - حقوق اداری از نظر ماهوی، قواعد و مقررات حاکم بر دستگاه اداره‌ي دولتی است که وظایف و تکالیف سازمان‌های اداری دولت به خصوص سازمان‌های اجرایی و روابط آنها را با مردم تعیین می‌کند.

بنابرین حقوق اداری برخلاف حقوق خصوصی که روابط افراد را با یک دیگر تنظیم می‌کند، به تنظیم روابط افراد و دولت مربوط می‌شود.

حقوق اداری نظام به خصوصي از دانش حقوق است که در آن دولت آزادی عمل بیشتری دارد به گونه‌ای که به غیر از دولت هیچ کسی قادر نیست که روابط آن را با ماموران و مستخدامان اداره تعیین و تنظیم کند. و دولت هر وقت که اراده کند می‌تواند در وضعیت کارکنان و ماموران خود به صورت یک جانبه تصمیم بگیرد و تغییرات به وجود بیاورد و یا به استخدام آنها خاتمه بدهد. و همچنین در قرارداد‌های اداری که دولت منعقد می‌کند، بدون اینکه شرطی شده باشد، در صورت لزوم می‌تواند به طور یکجانبه تعهدات اضافی به پیمانکار خود تحمیل کند و یا به لحاظ منافع عمومی، آنها را فسخ و لغو نماید.

حقوق اداری از اصول و قواعد بنیادین برخوردار است که حتا در صورت سکوت قانونگزار، نیز در روابط افراد و دولت قابل اجرا است و همین ویژگی سبب شده که حقوقدانان از استقلال حقوق اداری سخن بگویند و از آن به عنوان نظام مستقل در بین رشته‌های علم حقوق یاد کنند.

 

تعریف حقوق اداری از نگاه حقوقدانان غربی

آندره دلوبادر یکی از حقوقدانان معاصر فرانسوی دو تعریف از حقوق اداری دارد:

1- حقوق اداری رشته‌ای از حقوق عمومی است که مشتمل بر سازمان و فعالیت آن است که در عرف به آن اداره گویند.

2- حقوق اداری آن دسته از قواعد حقوقی ویژه، متمایز از حقوق خصوصی است که به وسیله‌ي مقامات و دادگاه‌هاي اداری به موقع اجرا گذاشته می‌شود.

ژرژودل حقوقدان دیگر فرانسوی معتقد است که حقوق اداری، حقوق مشترک و عام قدرت عمومی است.

از نظر او حقوق اداری مجموعه‌ي فعالیت دولت و اشخاص عمومی است که از قدرت عمومی بر خوردار است.

ژان دیورو یکی دیگر از صاحب نظران حقوق اداری مشابه همین تعریف را در باره حقوق اداری ارايه کرده و گفته است: حقوق اداری مجموعه‌ي قواعد حقوقی ترجیحی، حقوق عمومی حاکم بر فعالیت‌های اداری اشخاص اداری است.

از نگاه او نیز حقوق اداری مجموعه‌ي قواعدی است که از ویژگی ترجیحی، تحمیلی و آمرانه برخور دار است.

 

د) ویژگی‌ها و خصوصیات حقوق اداری

حقوق اداری، دارای خصوصیات و ویژگی‌هایی است که شناخت آنها به درک و شناخت ماهوی و شکلی حقوق اداری مفید و موثر است. و به پاره‌ای از آنها به اختصار اشاره می‌گردد:

1 - حقوق اداری، در کشور ما به دلیل گسترده و متنوع بودن مشاغل و اعمال اداری غیر مدون است و تا هنوز مثل سایر قوانین (قانون اساسی، قانون مدنی، قانون اجراآت جزایی، قانون انتخابات، قانون شورا‌های ولایتی، قانون پولیس، قانون مبارزه علیه‌ي تمویل تروریزم، قانون مبارزه علیه‌ي تطهیر پول و عواید ناشی از جرايم، قانون رسانه‌ها، و...) در یکجا گردآوری نشده است.

حقوق اداری در کشورما، همانند بسیاری از کشور‌های دیگر، به صورت، قوانین، فرمان‌های تقنینی، مقررات و مصوبه‌‌های شورای وزیران، آيین نامه‌ها و ابلاغیه‌ها، و نیز بعضا به صورت عرف و رویه‌ي اداری است، که به دلیل تحولات و تغییرات زیادی در قوانین و سیستم اداره‌ي کشور، در سه دهه اخیر، همراه با پراکندگی و تناقضات موجود در آنها، باعث دشواری‌های در سیستم اداری کشور گردیده است و البته قانون واحد مدون اداری در تسهیل امور و اعمال اداری نقش به سزایی دارد، ولی تنوع دوایر و کثرت مسايل و اعمال اداری به خصوص با تغییرات و تحولاتی که هر روز دامنگیر کشور بوده، چنین فرصت و مجالی را تا هنوز نداده است. هرچند امید است که در آینده تدبیری اتخاذ گردد که منجر به تدوین اصول و قواعد کلی به نام «حقوق و قانون اداری» گردد.

2 – حقوق اداری، شاخه‌ای از حقوق عمومی است. و رابطه‌ي نزدیک با حقوق اساسی دارد. حقوق اساسی در میان رشته‌های حقوق عمومی، از اهمیت خاصی برخوردار است، وحتا حقوقدانان، حقوق اساسی را اساس و پایه‌ي حقوق عمومی دانسته­اند، زیرا در آن ساختار حقوقی دولت، و رابطه‌ي سازمان‌ها مطرح می‌شود، و ساختار قوای سازنده‌ي حکومت (مقننه، مجریه و قضايیه) و شیوه‌ي مشارکت افراد در قوای سه گانه و حقوق و آزادی‌های آن در برابر دولت مورد بحث قرار می‌گیرد.

3 – هدف حقوق اداری، تامین منافع و نیازمندی‌های عمومی وتحقق بخشیدن به روح و ارزش‌های قوانین است و فلسفه‌ي تشکیل واحد‌های اداری، نیز به همین منظور است چنانکه ماده 142 قانون اساسی مقرر داشته است: «دولت به مقصد تعمیل احکام و تامین ارزش‌های مندرج این قانون اساسی، ادارات لازم را تشکیل می‌دهد.»

4 – موضوع حقوق اداری، مطالعه سازمان رسمی و قانونی دستگاه‌های اداری دولت و صلاحیت و اختیارات و تکالیف آنها است که به موجب قانون مقرر گردیده است. و همچنین تنظیم روابط بین مردم و واحد‌های اداری دولتی، از موضوع حقوق اداری می‌باشد. و از این رو حقوق اداری، در رشته‌ي جداگانه‌اي به نام حقوق اداری از مجموعه‌ي قواعد و مقرراتی پیروی می‌کند و تنظیم روابط مردم با واحد‌های اداری، و نیز حقوق و وظایف سازمان‌های اداری را بر عهده دارد.

به طور کلی حقوق اداری ناظر بر فعالیت‌های سازمان‌های اداری دولتی است و آن عبارت است از اعمال اداری و اجراي موضوع آن و به کار بستن تصمیمات و دستورالعمل‌های مقامات عالیه‌ي کشور (قوه‌ی مقننه، قوه‌ی مجریه و قوه‌ي قضاييه) است. ولی اعمال سیاسی، قضایی، اعمال قانونگزاری، مشمول قواعد حقوق اداری نمی‌گردد، هرچند تعیین مرز میان اعمال اداری و اعمال سیاسی و قضایی کار دشوار است.

به دیگر تعبیر، موضوع حقوق اداری، اشخاص حقوق اداری، ساختار و تکالیف وزارتخانه ها، و دوایر دولتی، تقسیمات کشور و شهرداری‌ها، و شوراها و روابط این سازمان‌ها با مردم و تنظیم روابط آنها می‌باشد. و از مسايل مهم آن بررسی شیوه‌ي رسیدگی عدالت اداری و مبارزه با فساد اداری است.

5 – قواعد حقوق اداری، امری و اقتداری است و برخوردار از ابزار‌های قهری و حمایتی می‌باشد که روابط اداره کنندگان و اداره شوندگان را تحت اداره‌ي عالی ترین مقام اداری کشور در جهت تامین منافع عامه تنظیم می‌کند.

6 – قواعد حقوق اداری، تنها قانون و مقررات موضوعه نیست بلکه رویه قضايی و اصول کلی حقوقی و دیگر منابع حقوق اداری را نیز دربر می‌گیرد، و ماموران اداری وظایف اجراي قواعد حقوقی را به عهده دارند، و نمی‌توانند وضع قواعد حقوقی بکنند، زیرا چنین کاری تجاوز به حریم قوه‌ي قانونگزاری است، مگر در مواردی که قانون به آنها اجازه داده باشند، هرچند که ماموران و مجریان قوانین و مقررات اداری بر اساس برداشت و تفسیری که از قوانین و حقوق اداری دارد، عمل می‌کنند. و چه بسا که در مواردی نیز از آن تخطی کنند.

7 – حقوق اداری در کشور ما پدیده‌ي جدید وجوان است که همراه با تحولات در عرصه‌ي حقوق و اندیشه، طرز تلقی از نوع حکومت، و ارزش دهی به اراده و حاکمیت مردم، رعایت حقوق شهروندان، قانونمند شدن روابط بین اداره کنندگان و اداره شوندگان، اندیشه محدود شدن واحد‌های اداری به قانون، تقویت گردیده است و در سیستم اداری کشور، تاحدودی نمایان شده است و چنین انتظاراتی مردم نیز اميدوار كرده است.

 

نتیجه

بنابر آنچه گذشت، حقوق اداری هم از نظر واژگان شناسی، و نیز از نظر صوری و ماهوی، و تعریف‌هایی که از منظر‌های مختلفی برای آن بیان شده، و همچنین از نظر ویژگی‌ها، و اهداف، روشن شد. و حقوق اداری شاخه‌اي از حقوق عمومی است که تنظیم روابط افراد و دولت را به عهده دارد و دولت در آن از آزادی عمل برخوردار است و حقوق اداری، دارای اصول و قواعد بنیادین است که حتا در صورت سکوت قانونگزار، نیز در روابط افراد و دولت قابل اجرا است. و در گفتار بعدی اصول بنیادین و منابع حقوق اداری توضیح داده می‌شود.

گفتار دوم

منابع و اصول بنیادین حقوق اداری

منابع جمع منبع، به معنای سرچشمه و خاستگاه اصلی به کار می‌رود، مثلا منابع حقوق، یعنی خاستگاه حقوق و نیرو‌های سازنده‌ي قواعد حقوقی، نظیر شریعت و اراده‌ي خداوند، عرف و اراده‌ي مردم، و یا هر مقام و قدرتی که قواعد الزامی وضع می‌کند.

بنابرین، منظور از منابع حقوق اداری، خاستگاه اصلی و نیرو‌های سازنده‌ي قواعد و حقوق اداری است. و آنها مجموعه‌ي قواعد و مقررات حاکم بر دستگاه‌های اداری است که در مقام عمل و اجرا می‌بایست نصب العین قرار داده شود. نظیر قانون اساسی، قوانین عادی، آيین نامه، تصویب نامه‌ها، بخش نامه‌ها، اصول کلی حقوقی، معاهدات بین المللی و احکام محاکم قضایی و نظاير آنها که در ذیل به پاره‌ای از آنها اشاره می‌گردد:

 

الف ) قانون اساسی

قانون اساسی به مثابه‌ي عالی ترین قوانین کشور که در راس قرار دارد، از مهمترین منابع حقوق اداری به شمار می‌رود که می‌بایست نصب العین دستگاه‌های اداری قرار داده شود زیرا قانون اساسی تعیین کننده‌ي چهار چوب اصلی و اهداف کلی اداره‌ي دولت و سازمان‌های اداری تحت نظر قوه‌ي مجریه است. و از باب نمونه به مهمترین آنها اشاره می‌شود:

1 ایجاد جامعه‌ي عادلانه و عاری از تبعیض و استبداد مبتنی بر قانون و عدالت اجتماعی و تامین زندگی سالم.

در مقدمه‌ي قانون اساسی ایجاد جامعه‌ي متکی بر اراده‌ي مردم، و عاری از ستم و تبعیض از مهمترین اهداف قانون اساسی ذکر شده و در آن آمده است: «به منظور تاسیس نظام متکی بر اراده‌ي مردم، دموکراسی، خشونت و مبتنی بر قانونمندی عدالت اجتماعی، حفظ کرامت، و حقوق انسانی و تامین زندگی مرفه و محیط زیست سالم برای همه ساکنان این سرزمین.» و همچنین بر اساس ماده 22 قانون اساسی «هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است.» و تکیه بر چنین نظامی عاری از تبعیض، ایجاب می‌کند که دستگاه‌های دولتی برای تحقق آن و تامین نیازها و زندگی سالم عاری از تبعیض و ستم، برنامه ریزی و در راستای تحقق آن مشی نماید.

2 احترام به اسلام و اراده‌ي مردم

بر اساس ماده سوم و چهارم قانون اساسی، قوانین اسلام و اراده‌ي مردم، نقش اصلی در اداره­‌ها و سازمان‌های دولتی دارد، زیرا طبق ماده دوم، هیچ قانون و دستور العملی در دستگاه‌های اداری که مخالف اسلام باشد، ارزش قانونی و اجرایی ندارد. و طبق ماده 4 و 83 ، 84 و 90، 138، 141 قانون اساسی، نقش تعیین کننده‌ي اراده‌ي مردم، از طریق انتخاب نمایندگان خود، در شورا‌های ملی، ولایتی و ولسوالی، و نقش آن در ایجاد، تعدیل و لغو واحدها و دستگاه‌هاي اداری نمایان است.

3 – رعایت تفکیک قوا

طبق ماده 71 «حکومت متشکل است از وزرا که تحت ریاست ريیس جمهوری اجرای وظیفه می‌نماید... وظايف شان توسط قانون تنظیم می‌گردد.»، و ماده 81 «شواری ملی دولت جمهوری اسلامی افغانستان به حیث عالی ترین ارگان تقنینی مظهر اراده‌ي مردم آن است.» و طبق ماده 116 «قوه‌ي قضاييه رکن مستقل دولت جمهوری اسلامی افغانستان می­باشد.» و ماده 122 «هیچ قانون نمی‌تواند در هیچ حالت قضیه یا ساحه‌‌های را از دایره صلاحیت قوه قضايیه به نحوی که در این فصل تحدید شده خارج بسازد و به مقام دیگر تفویض نماید.» تفکیک و استقلال قوا در دولت و اداره جمهوری اسلامی افغانستان رعایت شده است. و این اصل به مثابه‌ي قانون حاکم و برتر، برای اداره‌ي کلی دولت در نظر گرفته شده است.

4 اجرای صلاحیت‌های ريیس اداره‌ي دولت، بر اساس قانون

طبق ماده 60 قانون اساسی «ريیس جمهور در راس دولت جمهوری اسلامی افغانستان قرار داشته صلاحیت­‌های خود را در عرصه­‌های اجرايیه، تقنینیه و قضايیه­، مطابق به احکام این قانون اساسی اعمال می­کند­. ريیس جمهور دارای دو معاون­، اول و دوم­، می­باشد­. کاندیداي ریاست جمهوری نام هر دو معاون را همزمان با کاندیدا شدن خود به ملت اعلام می‌دارد­. معاون اول ريیس جمهور در حالت غیاب­، استعفا و یا وفات ريیس جمهور مطابق به احکام مندرج این قانون اساسی عمل می‌کند. در غیاب معاون اول ريیس جمهور معاون دوم مطابق به احکام مندرج قانون اساسی عمل می‌کند.» ريیس جمهوری به عنوان عالی ترین مقام ريیس اداره دولت، مکلف است که صلاحیت‌های خویش را در تمام عرصه‌های اجرايی، تقنینی، و قضايی، مطابق با احکام قانون اساسی اعمال کند. و این ماده، اداره‌ي ريیس دولت را، در اداره‌ي کشور، تنها در محور قانون اساسی، قانونی می‌داند.

5 - وضع و تطبیق نصاب تعلیمی بر مبنای اسلام و فرهنگ ملی

طبق ماده 44: «دولت نصاب واحد تعلیمی‌را بر مبنای احکام دین مقدس اسلام و فرهنگ ملی و مطابق با اصول علمی وضع و تطبیق می‌کند و نصاب مضامین دینی مکاتب را بر مبنای مذاهب اسلامی موجود در افغانستان تدوین می‌نماید.» اداره‌ي دولت موظف به تدوین تطبیق نصاب واحد تعلیمی بر اصول کلی یاد شده و تدوین مضامین دینی در کتاب‌های درسی مکاتب، بر مبنای مذاهب اسلامی می‌باشد. و بر اساس این ماده، اداره‌ي دولتی در بخش تعلیم و تربیه نمی­تواند، نصاب واحد تعلیمی ‌را بر خلاف آن وضع و تطبیق کند.

6 جبران خسارت شخص متضرر از واحد‌های اداری

طبق ماده 51: «هر شخص که از اداره بدون موجب متضرر شود مستحق جبران خساره می‌باشد و می‌تواند برای حصول آن در محکمه دعوا اقامه کند. به استثنای حالاتی که در قانون تصریح گردیده است، دولت نمی‌تواند بدون حکم محکمه با صلاحیت به تحصیل حقوق خود اقدام کند.» هر شخصی اعم از اینکه کارمند اداره باشد، یا غیرآن، بدون دلیل خسارت و زیان از طرف اداره ببیند، حق تقاضای جبران خسارت را از اداره از طریق اقامه‌ي دعوا در محکمه را دارد. و به موجب این ماده‌ي قانونی، واحد اداری‌اي‌که بدون موجب باعث خسارت به کارمندان، و ماموران، و یا به پیمانکاران طرف قرار داد اداره بشود، و یا سبب ضرر و وارد شدن خسارت بر هرکسی گردد، ملزم به جبران خسارت شخص متضرر بر اساس حکم محکمه می‌باشد.

7 ایجاد اداره سالم و بدون تبعیض

طبق ماده 50 قانون اساسی: «دولت مکلف است به منظور ایجاد اداره سالم و تحقق اصلاحات در سیستم اداری کشور بعد از تصویب شورای ملی تدابیر لازم اتخاذ نماید.

اداره اجراآت خود را با بی‌طرفی کامل و مطابق به احکام قانون عملی می‌سازد

اتباع افغانستان حق دسترسی به اطلاعات از ادارات دولتی را در حدود احکام قانون دارا می‌باشند. این حق جز صدمه به حقوق دیگران و امنیت عامه حدودی ندارد.

اتباع افغانستان بر اساس اهلیت و بدون هیچ‌گونه تبعیض و به موجب احکام قانون به خدمت دولت پذیرفته می‌شود.»

بر اساس این ماده، دولت موظف به ایجاد اداره‌ي سالم است. و همچنین دولت مکلف به اصلاحات سیستم اداری کشور است. و دولت برای اصلاحات و مبارزه با فساد اداری از اختیارات لازم برخوردار است و می‌تواند هر تدابیری را که برای اصلاحات اداری لازم و مفید بداند، اتخاذ کند.

و نیز بر اساس این ماده، دولت مکلف شده است که در تمام واحد‌های اداری اجراآت و اعمال اداری را بدون تبعیض و با رعایت بی طرفی کامل عملی کند و به خصوص در استخدام ماموران اداری در هر نوع اداره‌ا­ی که باشد، اهلیت، شایستگی و کاردانی را برای اتباع کشور در نظر بگیرد، و فاکتور‌های تبعیض، نظیر تعلقات قومی، تنظیمی، منطقه‌اي، زبانی، مذهبی و هرگونه معیاری به دور از اهلیت و شایستگی را در استخدام کارمندان اداری، در نظر نداشته باشد، اگر چنانچه کارمندی در اداره‌ای بدون رعایت اهلیت، با لحاظ فاکتور‌های تبعیض، استخدام شود، عمل غیر قانونی تلقی می‌گردد.

ماده 50 قانون اساسی کشور، روی علت اصلی فساد اداری انگشت گذاشته و آن را برجسته ساخته است. همان چیزی که در گذشته علت اصلی فساد در سیستم اداری کشور به حساب می‌رفت؛ سیستم واحد‌های اداری، اجراآت و اعمال اداری، استخدام کارمندان و ماموران در واحد‌های اداری، بر محور تبعیض و نادیده گرفتن اهلیت و شایستگی دور می‌زد، به گونه‌ای که آثار و بقایای چنین روندی، تا کنون سیستم اداری کشور را فرسوده و بیمار ساخته است، و اصلاحات آن تلاش‌های زیادی را از سوی مقامات بلند رتبه اداری می‌طلبد.

آنچه که یاد شد نمونه‌ای از ده‌ها مواردی است که قانون اساسی به عنوان اصلی ترین منبع حقوق اداری، اصول و قواعد کلی را بر واحد‌های اداری کشور حاکم و ملزم کرده است.

 

ب) قوانین عادی

بعد از قانون اساسی، قوانین عادی مهمترین منبع برای حقوق اداری به شمار می‌رود، مراجع و مقامات اجرایی کشور موظف به رعایت قوانین عادی مصوب در شورای ملی است.

طبق ماده 94 قانون اساسی: «قانون عبارت است از مصوبه هردو مجلس شورای ملی که به توشیح ريیس جمهور رسیده باشد، مگر اینکه در این قانون اساسی طور دیگر تصریح گردیده باشد.»، قوانین عادی، به مجموعه قواعدی اطلاق می‌گردد که به تصویب دو مجلس شورای ملی رسیده باشد، و ريیس جمهور آن را توشیح کرده باشد.

وضع قوانین عادی طبق ماده 81 قانون اساسی از اختیارات مجلس شورای ملی است که به عنوان عالی ترین ارگان تقنینی کشور و مظهر اراده‌ي مردم شناخته شده است، که می‌بایست در موقع اظهار رای مصالح عمومی و منافع علیای مردم افغانستان را در نظر بگیرد. و بر اساس ماده 3 قانون اساسی: «در افغانستان هیچ قانون نمی‌تواند مخالف معتقدات و احکام دین مقدس اسلام باشد.» قوانین عادی نمی‌تواند مخالف احکام اسلام باشد. و از اینکه برای تشخیص مخالفت، و عدم تشخیص آن مقام صلاحیت دار در قانون تعیین نشده است، طبق ارتکاز وجدانی قانونگزار و رای دهندگان به این قانون، چنین مقام صلاحیتدار، حتما کسانی است که بصیرت و تخصص، در احکام دینی دارند، با قید وثاقت و اطمینان، تا بتوانند تشخیص بدهند، و سخنانشان قابل اعتماد باشد.

بنابراین قوانین عادی‌اي که در اداره‌ي کشور، و واحد‌های اداری کوچک و بزرگ، معیار عمل و رفتار اداری قرار می‌گیرد، قوانینی است با سه ویژگی مهم؛ یکی اینکه به تصویب مجلس قانونگزاری برسد، و دوم به وسیله ريیس دولت به حیث عالیترین مقام اداری کشور، توشیح شده باشد، و سوم اینکه با احکام اسلام در مغایرت نباشد، و هر قانون عادی فاقد یکی از ویژگی‌های فوق، نمی‌تواند معیار عمل اداری قرار بگیرد.

حکومت برای قانونمندی رفتار و اعمال اداری، و برنامه‌های انکشافی دولت، بر اساس ماده 98 و ماده 95: «پیشنهاد طرح قانون از طرف حکومت یا اعضای شورا و در ساحه تنظیم امور قضايی از طرف استره محکمه توسط حکومت صورت می‌گیرد.» و ماده :97 «پیشنهاد طرح قانون از طرف حکومت نخست به ولسی جرگه تقدیم می‌گردد.» پیشنهاد طرح قوانین عادی را به مجلس می‌دهد و با طی تشریفات خاصی که در قانون اساسی آمده، به وسیله قوه‌ي مجریه در واحد‌های اداری، قضايی، سیاسی، نظامی و سایر شعبات حکومتی به مرحله‌ي اجرا گذاشته می‌شود.

 

ج) مقررات و آيین نامه‌های دولتی

با اینکه قانونگزار طبق ماده 81 و ماده 90 قانون اساسی، قانونگزاری را از وظایف و صلاحیت قوه‌ي مقننه قرار داده است و طبق ماده 94 ، قانون را عبارت از مصوبه هردو مجلس شورای ملی که به توشیح رييس جمهور رسیده باشد، دانسته است، ولی در مواردی، حق قانونگزاری را به قوه‌ي مجریه تفویض کرده است که قوه‌ي مجریه می‌تواند مقررات و آيین نامه‌های را وضع و به مرحله‌ي اجرا بگذارد با این شرط که مقررات دولتی که در قالب آيین نامه، تصویب نامه، یا بخش نامه شکل می‌گیرد، مناقض نص و روح قانون نباشد. در این باره مادة 76 قانون اساسی مقرر می‌دارد: «حکومت برای تطبیق خطوط اساسی سیاست کشور و تنظیم وظایف خود مقررات وضع و تصویب می‌کند. این مقررات نباید مناقض نص یا روح قوانین باشد.»

به موجب این ماده، قانونگزار، حدود و اختیاراتی را برای قوه‌ي مجریه تفویض کرده تا برای خطوط اساسی سیاست دولت، و همچنین برای منظم نمودن وظایف و تکالیف، مقررات و دستورالعمل‌هایی را وضع و به مرحله‌ي اجرا بگذارد. و همچنین بر اساس ماده 43 و 44، 47 قانون اساسی، قانونگزار برای دولت اختیار وضع و اجرای برنامه‌های موثر و مفید را برای توسعه و پیشرفت علم، فرهنگ و ادب و حمایت از مولفان و مخترعان و همچنین برای امحای بی‌سوادی وتامین تعلیمات رایگان، داده است.

دادن چنین اختیاراتی به قوه‌ي مجریه، دلایل مختلفی دارد که از جمله‌ي آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 – برای اینکه قوه‌ی مجریه ابزار لازم حقوقی را برای توسعه، و اجرای تکالیف اجتماعی، فرهنگی داشته باشد، و بتواند نیازمندی‌های عمومی‌کشور را تامین و از بی نظمی جلویگری نماید، نیازمند به وضع مقررات و اجرای آن به شکل قانونی است تا از این رهگذر برای تحقق سیاست‌ها و برنامه‌هایش ابزار لازم حقوقی و پشتوانه‌ي قانونی را داشته باشد.

2 – قوه‌ي مقننه به خاطر کثرت مقررات و لوایح دولتی، فرصت کافی برای وضع تمامی مقررات، آيین­نامه‌ها و تصویب نامه‌های دولتی را به یقین ندارد، از این رو پاره‌ای از اختیارات را برای دولت در وضع مقررات، آيین نامه وتصویب نامه‌های دولتی برای به اجرا در آمدن و عملیاتی شدن قوانین داده است.

3 – ممکن است پاره‌ای از مقررات، تصویب نامه‌ها و آيین­نامه‌های دولتی چندان اهمیتی نداشته باشد، و از این رو مجلس قانونگزاری برای تصویب مسايل و موضوعات کم اهمیت اقدامی نمی‌کند.

4 – قوه‌ي اجرایی و اداری به دلیل اینکه از نزدیک با مسايل مختلف اجرایی و اداری درگیر می‌باشد، و می‌تواند از کارشناسان خبره و متعدد کمک بگیرد، از این رو می‌تواند تدابیر و تصامیم دقیق‌تر و راهگشاتری را در وضع مقررات، آيین نامه در امور مختلف اداری اتخاذ کند.

5 – در قوانین عادی، بیشتر مقررات کلی و ملی وضع می‌گردد، نیاز‌های محلی نظیر حمل و نقل، و نظافت امور شهری و محلی ممکن است چندان مورد توجه واقع نشود، و از این رو قانونگزار، به مقامات محلی با حفظ اصل مرکزیت به منظور تسریع و بهبود امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سهم گیری هرچه بیشتر مردم در انکشاف و توسعه حیات ملی صلاحيت‌های لازم را مطابق با احکام قانون، به اداره‌ي محلی بر اساس ماده 137 قانون اساسی تفویض کرده است. و بر اساس ماده 139 و 140 مشارکت شورا‌های ولایتی و محلی را با همکاری اداره‌ي ولایت و محلی، در اداره‌ي ولایت و محل در نظر گرفته است.

نتیجه

آنچه بیان شد، نظیر حقوق اساسی، قوانین عادی، مقررات دولتی اعم از آيین نامه‌ها، تصویب نامه‌ها و ابلاغیه‌ها، منابع معتبر اسلامی و نظاير آن، به عنوان منابع حقوق اداری، دولت را مکلف می‌دارد، که وظایف و تکالیف اداری و حکومتی را بر طبق آنها، اجرا و عملی سازد، و به اهداف قوانین جامه‌ي عمل بپوشاند. چنانکه فلسفه‌ي تشکیل ادارات دولتی، به موجب ماده 142 قانون اساسی، تعمیل احکام و تامین ارزش‌های مندرج قانون اساسی شناخته شده است. ولی منابع حقوق اداری منحصر به آنچه که ذکر شد نیست، عرف و عادت و رویه‌ي قضایی و قواعد و اصول کلی حقیقی که رعایت آنها مورد احترام و توجه قضات، حقوقدانان و مجریان حقوقی قرار گرفته، نظیر اصل عدم ضرر، اصل تساوی افراد در برابر قانون ، تساوی در استخدام، اصل نفی تبعیض، قاعده‌ي لاضرر، و نظاير آن را نیز می‌توان از منابع حقوق اداری به حساب آورد.

منابع

 

  1. ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، تهران، نشرمیزان، چ چهارم، 1381، ص 59.
  2. رنه داوید نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمه سید حسین صفایی، محمد آشوری، عزت الله عراقی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1364، ولی الله انصاری، کلیات حقوق اداری، پیشین، ص 17-18.
  3. منوچهر طباطبايی، حقوق اداری، تهران، سمت، چ هشتم، 1381، ص4 – 7.
  4. دکترناصر کاتوزیان، مقدمه‌ي علم حقوق، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ 36، 1382، ص 93،
  5. منوچهر طباطايی، حقوق اداری ، پیشین، ص 11.
  6. رضا موسا زاده، حقوق اداری، پیشین، ص 147 - 157. ولی الله انصاری، کلیات وق اداری، پیشین،
  7. Webster,s new tewntien eentieth centurury3 Dictionary unabridgcd second editlon world U.S.A 1968 New York .

 

انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۵

حقوق ثبت اسناد


حقوق ثبت اسناد

مقدمه

از دیرباز انسان در این اندیشه بوده است که محدوده ملک او مشخص باشد تا از طرفی مورد تعرض دیگران قرار نگیرد و از سوی دیگر با گسترش حریم املاک او مالیات متعلقه برای دولت مشخص باشد.آنگونه که از مطالعات تاریخی بر می آید در زمان غار نشینی انسان محدوده ملک او فقط به دیواره غارهایی که در آن می زیسته منحصر می گردیده و با توجه به استفاده مشترک انسانهای اولیه از کوه و دشت و طبیعت،مرزبندی و محدودیتی خارج از محیط غارها مشهود نیست.وجود نقش های باقی مانده بر دیواره غارها مبین آن است که انسان با زبان تصویر زندگی غار نشینی خود را به ثبت رسانده است.به تدریج با گسترش جوامع انسانی و تشکیل روستاها و شهرها بزرگان اقوام و قبائل و به عبارت دیگر حکومتهای جوامع به ثبت املاک بیشتر در جهت اخذ مالیات اهتمام ورزیده اند.

 

تاریخچه ثبت اسناد و املاک در ایران

تا قبل از سال 1302 شمسی ثبت معاملات درنزد اولیای مذهبی وحجج اسلام و مراجع تقلید که دفتری بنام « دفتر شرعیات » داشتند انجام می‌شد آنان هر نوع سند و نوشته‌ای که بنام قباله یا بنچاق نسبت به موارد قرارداد و معاملات برای اشخاص تنظیم می‌شد ثبت کرده و در ذیل نوشته‌ها یا حواشی آن, شخص صاحب دفتر اقرار و اعتراف و معامله ثبت شده را تصدیق و به مهر و امضای خود مهر می‌نمودند. ضمانت اجرائی این نوشته‌ها بر پایه آیات قرآنی و احادیث و روایات استوار بوده است.

ضمانت اجرائی بوسیله دستورات مذهبی که مانند قواعد حقوقی بوسیله قوه مادی در دست روحانیون ‌بود, بوسیله قواعد اخلاقی در محیط مذهبی متخلفین را سرزنش وشماتت و مومنین هم از بیم مجازات اخروی از آن دستورات تبعیت می‌کردند و از طرفی چون تعهد و تضمین رعایت قوانین و قواعد شرعی فی مابین متعاملین در محضر شخصی روحانی و معتمد انجام می گرفت کم کم حضور در چنین اماکنی که عموما در خانه ی آن شخص عالم صورت می گرفت با نام اختصاری محضر یا در محضر آقا تقلیل پیدا کرد که تا کنون نیز بر زبان عامه جاری است و جایگزین دفاتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق امروزی می باشد . بدین ترتیب این حوزه نیز همانند حوزه قضایی عصر قاجار در اختیار و انحصار علما بود .

نخستین بار در زمان ناصر الدین شاه قاجار فرمانی صادر شدکه اداره‌های تحت ریاست میرزا حسین خان سپهسالار تشکیل شود که مرجع ثبت اسناد بوده و موافق دول متمدنه تمبر زده و در دفاتر مخصوص ثبت و ضبط گردد. در عدلیه نیز برای اعتبار اسناد و جلوگیری از تقلب و تزویر اوراق و نوشته‌ها را مهر رسمی می‌زدند و بدینوسیله دارای اعتبار اسناد رسمی می‌شد ولی چون این کار اجباری نبود به ندرت به آن اقدام می‌شد

همچنین قانون ثبت و مهر دولتی را باید به عنوان کهن سالترین مقررات مدون مربوط به ثبت اسناد در ایران دانست که ناشی از افکار بارون اتریشی بود که به عنوان اداره و تعلیم فنون مالیه و ثروت به استخدام دولت درآمده بود .

در میان کتابچه های منتشر شده در دوره ناصری ، جزوه ای تحت عنوان «کاداستره» موجود است که در آن مطالبی درباره ثبت املاک ؛ البته به منظور امکان ممیزی املاک و وصول مالیات از آنها درج گردیده است .

در زمان پیش از مشروطه ، شناسایی و تعیین حدود املاک هر کس فقط بر اساس اسناد عادی و مبایعه نامه ها معلوم می شد و از این رو همیشه رایج ترین دعاوی میان افراد یا حتی بین افراد و دولت ها اختلاف بر سر مالکیت بود . پس از استقرار مشروطیت در دوره دوم قانونگذاری در سال 1290 هجری شمسی قانونی تحت عنوان قانون ثبت اسناد در 139 ماده تصویب و مقرر داشت که اداره ثبت اسناد مرکب از دائره ثبت اسناد و دفتر راکد کل در حوزه های محاکم ابتدائی وزارت عدلیه تأسیس شود

در این قانون ثبت اسناد اجباری نگردیده و اسناد ثبت شده هم لازم الاجرا نشده و به همین دلیل و عدم استقبال از ثبت اسناد مجلس چهارم آنرا نسخ و قانون دیگری بنام قانون ثبت اسناد و املاک در 126 ماده در سال 1302 بجای آن به تصویب رساندند در این قانون قید شده بود که اداره کل ثبت اسناد واملاک برای دو منظور تشکیل می‌شود.

1ـ ثبت املاک تا اینکه مالکیت مالکین وحقوق صاحبان حق نسبت به آنها رسماً تعیین و محفوظ گردد.

2ـ ثبت اسناد برای اینکه رسماً دارای اعتبار شود.

اداره مذکور تابع وزارت عدلیه بوده و رئیس کل آن به پیشنهاد وزیر عدلیه و فرمان شاه منصوب می‌شده است

ضمناً‌ در این قانون مقرر گردیده بوده اسناد ثبت شده بدون احتیاج به حکم دادگاه لازم الاجرا می‌باشد با توضیح باینکه این قانون هم به لحاظ نقایصی که داشت و ثبت اسناد طبق آن اختیاری بوده از آن استقبالی نشده متعاقب قانون در سالهای 1304 و 1306 و 1307 و 1308 به ترتیب قانون راجع به حق الثبت شرکت نامه‌ها و اوراق تجارتی و قانون ثبت عمومی املاک و مرور زمان در 9 ماده و قانون اصلاح ماده اول قانون ثبت عمومی املاک و مرور زمان در 10 ماده و متمم قانون ثبت املاک در 3 ماده و قانون اصلاح قانون ثبت عمومی املاک و مرور زمان در دو ماده و قانون ثبت اسناد و املاک در 28 ماده و قانون تشکیل دفاتر اسناد دولتی در 20 ماده و قانون ثبت اسناد و املاک در 256 ماده به تصویب رسید طبق ماده 255 قانون اخیر الذکر تقریباً کلیه قوانین قبل از آن نسخ گردید.

چون قوانین تصویبی قبل از سال 1310 کلاً‌ الزامی نبوده و ضمانت اجرائی هم نداشتند مورد استقبال عامه مردم هم قرار نگرفت دراسفند ماه سال 1310 لغو و قانون ثبت اجباری یا عمومی تصویب و از اول فروردین سال 1311 در 141 ماده به اجرا درآمد از آن موقع تاکنون 16 ماده به قانون مذکور الحاق و با اصلاحاتی که بتدریج در مواد قانون و آئین‌نامه مربوطه بعمل آمده در حال اجرا می‌باشد.

قانون تبدیل اداره کل ثبت اسناد واملاک به سازمان ثبت اسناد واملاک مصوب سال 1352 با توجه به پیشرفت تکنولوژی و نقش غیر قابل انکار رایانه‌ها در زندگی بشر متمدن پیش بینی می‌شود که در آتی نیز قوانین ثبت اسناد و املاک دچار تغییر و تحول گردد.

 

قوانين مربوط به زمین‌ شهری‌ - مصوب‌ 22/ 6/ 1366

ماده‌ 1 ـ به‌ منظور تنظیم‌ و تنسیق‌ امور مربوط‌ به‌ زمین‌ و ازدیاد عرضه‌ و تعدیل‌ و تثبیت‌ قیمت‌ آن‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از عوامل‌ عمده تولید و تامین‌ رفاه‌ عمومی‌ و اجتماعی‌ و ایجاد موجبات‌ حفظ‌ و بهره‌ برداری‌ هر چه‌ صحیح‌ تر و وسیع ‌تر از اراضی‌ و همچنین‌ فراهم‌ نمودن‌ زمینه‌ لازم‌ جهت‌ اجرای‌ اصل‌ 31 و نیل‌ به‌ اهداف‌ مندرج‌ در اصول‌ 43 و 45 و 47 قانون‌ اساسی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ برای‌ تامین‌ مسکن‌ و تاسیسات‌ عمومی‌ مواد این‌ قانون‌ به ‌تصویب‌ می‌رسد و از تاریخ‌ تصویب‌ در سراسر کشور لازم‌ الاجرا است‌.

ماده‌ 2 ـ اراضی‌ شهری‌ زمینهایی‌ است‌ که‌ در محدوده قانونی‌ و حریم‌ استحفاظی‌ شهرها و شهرکها قرار گرفته‌ است‌.

ماده‌ 3 ـ اراضی‌ موات‌ شهری‌ زمینهایی‌ است‌ که‌ سابقه عمران‌ و احیا نداشته‌ باشد. زمینهای‌ مواتی‌ که‌ علیرغم‌ مقررات‌ قانون‌ لغو مالکیت‌ اراضی‌ موات ‌شهری‌ بدون‌ مجوز قانونی‌ از تاریخ‌ 5 4 1358 به‌ بعد احیا شده‌ باشد همچنان‌ در اختیار دولت‌ می‌باشد.

ماده‌ 4 ـ اراضی‌ بایر شهری‌ زمینهایی‌ است‌ که‌ سابقه عمران‌ و احیا داشته‌ و بتدریج‌ به‌ حالت‌ موات‌ برگشته‌ اعم‌ از آنکه‌ صاحب‌ مشخصی‌ داشته‌ و یا نداشته‌ باشد.

ماده‌ 5 ـ اراضی‌ دایر زمینهایی‌ است‌ که‌ آن‌ را احیا و آباد نموده‌اند و در حال‌ حاضر دایر و مورد بهره‌برداری‌ مالک‌ است‌ زمینهای‌ دایر مشمول‌ این‌ قانون‌ صرفا اراضی‌ کشاورزی‌ یا آیش‌ اعم‌ از محصور یا غیر محصور می‌باشد.

ماده‌ 6 ـ کلیه‌ زمینهای‌ موات‌ شهری‌ اعم‌ از آنکه‌ در اختیار اشخاص‌ یا بنیادها و نهادهای‌ انقلابی‌ دولتی‌ یا غیردولتی‌ باشد در اختیار دولت‌ جمهوری ‌اسلامی‌ است‌ و اسناد و مدارک‌ مالکیت‌ گذشته‌ ارزش‌ قانونی‌ ندارد. ادارات‌ ثبت‌ اسناد و املاک‌ مکلفند به‌ درخواست‌ وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ اسناد آنها را به‌ نام‌ دولت‌ صادر نمایند مگر آنکه‌ از تاریخ‌ 22 11 1357 توسط‌ دولت‌ واگذار شده‌ باشد.

ماده‌ 7 ـ کسانی‌ که‌ طبق‌ مدارک‌ مالکیت ‌، از زمینهای‌ موات‌ شهری‌ در اختیار داشته‌اند مشروط‌ بر آنکه‌ از مزایای‌ مواد 6 و 8 قانون‌ اراضی‌ شهری‌ مصوب ‌1360 استفاده‌ نکرده‌ و مسکن‌ مناسبی‌ نداشته‌ باشند، طبق‌ ضوابط‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ در سراسر کشور قطعه‌ و یا قطعاتی‌ جمعا معادل‌ 1000 (هزار) متر مربع‌ در اختیارشان‌ گذاشته‌ می‌شود تا در مهلت‌ مناسبی‌ که‌ در آیین ‌نامه‌ تعیین‌ خواهد شد عمران‌ و احیا کنند در صورت‌ عدم‌ عمران‌ و احیا بدون ‌عذر موجه‌ اجازه‌ مذکور ساقط‌ و زمین‌ به‌ دولت‌ باز می‌گردد.

ماده‌ 8 ـ کلیه‌ اراضی‌ بایر شهری‌ که‌ صاحب‌ مشخصی‌ نداشته ‌باشد در اختیار ولی ‌فقیه ‌می‌باشد.

ماده‌ 9 ـ وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ موظف‌ است‌ زمین های‌ مورد نیاز برای‌ امر مسکن‌ و خدمات‌ عمومی‌ را ضمن‌ استفاده‌ از کلیه‌ اراضی‌ موات‌ و دولتی‌در شهرهایی‌ که‌ به‌ پیوست‌ این‌ قانون‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ تکافوی‌ اراضی‌ مذکور در این‌ شهرها ضرورت‌ آن‌ حتمی‌ است‌ به‌ ترتیب‌ از زمینهای‌ بایر و دایر شهری ‌تامین‌ نماید.

ماده‌ 10 ـ از تاریخ‌ تصویب‌ قانون‌ اراضی‌ شهری‌ مصوب‌ 1360 کلیه‌ زمینهای‌ متعلق‌ به‌ وزارتخانه ‌ها و نیروهای‌ مسلح‌ و موسسات‌ دولتی‌ و بانکها و سازمانهای‌ وابسته‌ به‌ دولت‌ و موسساتی‌ که‌ شمول‌ حکم‌ مستلزم‌ ذکر نام‌ است‌ و کلیه‌ بنیادها و نهادهای‌ انقلابی‌ در اختیار وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ قرارمی‌گیرد.

ماده‌ 11 ـ وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ موظف‌ است‌ براساس‌ سیاست‌ عمومی‌ کشور طبق‌ آیین‌نامه‌ اجرایی‌ نسبت‌ به‌ آماده‌سازی‌ یا عمران‌ و واگذاری‌ زمینهای‌ خود مطابق‌ طرحهای‌ مصوب‌ قانونی‌ اقدام‌ کند.

ماده‌ 12 ـ تشخیص‌ عمران‌ و احیا و تاسیسات‌ متناسب‌ و تعیین‌ نوع‌ زمین‌ دایر و تمیز بایر از موات‌ به‌ عهده وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ است‌ این ‌تشخیص‌ قابل‌ اعتراض‌ در دادگاه‌ صالحه‌ می‌باشد.( مصوبه‌ مجمع‌ تشخیص‌ مصلحت‌ مصوب‌ 3 11 70)

ماده‌ 13 ـ هرگونه‌ دخل‌ و تصرف‌ و تجاوز به‌ اراضی‌ شهری‌ متعلق‌ یا منتقل‌ شده‌ به‌ دولت‌ و شهرداری ها و یا احداث‌ هرگونه‌ بنا بدون‌ پروانه‌ مجاز و یاهرگونه‌ نقل‌ و انتقال‌ به‌ موجب‌ اسناد عادی‌ و یا رسمی‌ و تفکیک‌ و افراز اراضی‌ مزبور و یا هرگونه‌ عملی‌ برخلاف‌ این‌ قانون‌ جرم‌ شناخته‌ می‌شود و با متجاوزین‌ براساس‌ تبصره‌ 2 ماده‌ 148 اصلاحی‌ قانون‌ ( اصلاح‌ و حذف‌ موادی‌ از قانون‌ ثبت‌ اسناد و املاک‌ مصوب‌ 1310 و اصلاحات‌ بعدی‌ آن‌ ) مصوب‌ 31 4 1365 مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ رفتار می‌شود.

ماده‌ 14 ـ تبدیل‌ و تغییر کاربری‌، افراز و تقسیم‌ و تفکیک‌ باغات‌ و اراضی‌ کشاورزی‌ و یا آیش‌ ( اراضی‌ موضوع‌ ماده‌ 2 این‌ قانون‌) با رعایت‌ ضوابط‌ و مقررات‌ وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ و مواد این‌ قانون‌ بلااشکال‌ است‌.

ماده‌ 15 ـ هرگونه‌ تفکیک‌ و تقسیم‌ اراضی‌ بایر جهت‌ عمران‌ و احداث‌ بنا با رعایت‌ ضوابط‌ و مقررات‌ وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ و مواد این‌ قانون ‌بلااشکال‌ است‌.

ماده‌ 16 ـ هریک‌ از کارمندانی‌ که‌ در اجرای‌ این‌ قانون‌ به‌ تشخیص‌ دادگاه‌ صالح‌ رعایت‌ دقیق‌ مقررات‌ آن‌ را ننموده‌ و تخطی‌ کرده‌ باشند علاوه‌ بر جبران ‌خسارت‌ وارده‌ به‌ دولت‌ یا اشخاص‌ و اعاده‌ وضع ‌، بر حسب‌ مورد به‌ انفصال‌ موقت‌ یا دایم‌ از خدمات‌ دولتی‌ محکوم‌ می‌گردند.

ماده‌ 17 ـ وزارت‌ مسکن‌ و شهرسازی‌ مأمور اجرای‌ این‌ قانون‌ می‌باشد و موظف‌ است‌ حداکثر ظرف‌ مدت‌ 3 ماه‌ آیین ‌نامه‌ اجرایی‌ مواد این‌ قانون‌ و نیز اساسنامه‌ سازمان‌ زمین‌ شهری‌ را تهیه‌ و به‌ تصویب‌ هیات‌ دولت‌ برساند.

 

آيين نامه اجرايي ماده 2 قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعي و ذخاير جنگلي كشور

مصوب 16/12/71 هيات وزيران

ماده 1- تشخيص منابع ملي شده و مستثنيات ماده (2) قانون ملي شدن جنگلها بر اساس تعريف مصرح در فصل اول قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها ومراتع به عهده وزارت جهاد سازندگي است كه از طريق سازمان جنگلها و مراتع كشور اقدام مي نمايد .

ماده 2- در برگ تشخيص خصوصيات منابع ملي از حيث وضع طبيعي و تعريف قانون همچنين مشخصات ثبتي ، نسق زراعي ، محل وقوع ، حدود مساحت منطقه مورد بازديد ومستثنيات موضوع ماده (2) قانون ملي شدن جنگلها با استعلام از مراجع ذيربط ذكر مي شود و هرگاه درمرز منطقه مورد بازديد كوه يا رودخانه يا بزرگراه يا جاده عمومي وجود داشته باشد شرح داده مي شود تا محل منابع و مستثنيات آن از هر حيث مشخص باشد . ادارات ثبت اسناد و كشاورزي وساير مراجع موظفند اطلاعات لازم را در اختيار مأمورين سازمان جنگلها ومراتع كشور قرار دهند .

ماده 3- مأمور بازديد كننده منطقه بايد از منطقه مورد بازديد نقشه تهيه نمايد و در صورت عدم امكان ، كروكي تهيه نموده و تحقيقات لازم را به وسايل مقتضي نسبت به وضعيت منظقه مورد بازديد و مستثنيات قانوني ان بنمايد و اگر احراز كند كه مستحدثات بعد از تصويب قانون ملي شدن جنگلها احداث شده تاريخ احداث و دلايل آن را در برگ بازديد بنويسد و با اظهار به واحدي كه او را مأمور رسيدگي نموده تسليم كند .

ماده 4- چنانچه ظرف شش ماه از تاريخ اخطار به وسيله انتشار آگهي يا الصاق آن در معابر عمومي اعتراض نرسيده باشد مرجع ذيربط در سازمان جنگلها و مراتع كشور موظف است مراتب را به اداره ثبت اسناد و املاك محل اعلام نمايد تا مطابق ماده (2) قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعي و ذخاير جنگلي كشور و ماده 39 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع و ماده (13) آيين نامه قانوني ملي شده جنگلها نسبت به منابع ملي مورد تشخيص ، سند مالكيت تحت عنوان منابع ملي به نام دولت جمهوري اسلامي ايران ( با نمايندگي وزارت جهاد سازندگي ) صادر گردد .

ماده 5- اعتراض نسبت به تشخيص منابع ملي و مستثنيات ماده (2) قانون ملي شدن جنگلها بر اساس مقررات قانوني تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع ماده (56 ) قانون جنگلها و مر اتع مصوب 1367 مورد رسيدگي قرار مي گيرد .

ماده 6- ترتيب وصول و ثبت اعتراضات ، تشكيل جلسات و نحوه رسيدگي هيأتها و پرداخت حق الزحمه اعضاء و همكاران هيأت كه علاوه بر وظايف محول شده ، خارج از وقت اداري همكاري مي نمايند و نحوه وصول و تأمين هزينه هاي مربوط مطابق آيين نامه اي است كه به استناد تبصره ( 6) قانون تعيين اراضي اختلافي به تصويب وزارت جهاد سازندگي مي رسد .

ماده 7- تآمين و تداركات امكانات تجهيزات و لوازم و ابزار كار مورد نياز هيأتهاي مقرر درقانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع ماده (56 ) قانون جنگلها و مراتع برعهده سازمان جنگلها و مراتع كشور مي باشد .

ماده 8- درمواردي كه تشخيص منابع ملي ياد شده و مستثنيات ماده (2) قانون ملي شدن جنگلها بر اساس مقررات مربوط و ماده (56) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور انجام شده باشد حسب مورد به ترتيب زير رفتار مي گردد .

الف – در صورتي كه به اجراي مقررات ماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع اعتراض شده باشد و موضوع دركميسيون مقرر درماده (56) مورد رسيدگي واقع نشده باشد اعتراضات رسيده براي رسيدگي به هيأت مقرر در ماده واحده قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده (56) قانون جنگلها و مراتع ارجاع مي شود .

ب- چنانچه به اجراي مقررات ماده (56) اعتراض نشده باشد پس از انقضاء مهلت مقرر درماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع حسب تقاضاي سازمان جنگلها و مراتع كشور ادارات ثبت موظف به صدور سند مالكيت به نام دولت جمهوري اسلامي خواهند بود

ماده 9- پس از صدور رأي هيأت ماده واحده قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده (56) قانون جنگلها ومراتع چنانچه درمحدوده منابع ملي شدن تصرفات غيرمجاز وجود داشته باشد با اعلام واحد ذيربط در سازمان جنگلها و مراتع كشور قواي انتظامي باستناد تبصره (4) قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده (56) قانون جنگلها و مراتع مكلف به خلع يد از تصرفات مذكور خواهند بود .

ماده 10- دراجراي اين آيين نامه دادگستري ، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ، وزارت كشاورزي وساير مراجع ذيربط مكلف به انجام همكاريهاي لازم با وزارت جهادسازندگي ( سازمان جنگلها و مراتع كشور ) مي باشند .

ماده 11- سازمان برنامه و بودجه مكلف است بنا برپيشنهاد وزارت جهادسازندگي هزينه هاي اجرايي اين ماده قانون را اعم از خريد ماشين آلات ، تجهيزات و امكانات و تأمين نيروي انساني موردنياز ، هرساله تأمين و در بودجه عمومي كشور منظور نمايد.

 

منابع

ـ تاریخ حقوق ایران ـ سید حسن امین ـ دایره المعارف ایران شناسی

ـ تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران ج2 ـ حسین محبوبی اردکانی ـ انتشارات دانشگاه تهران

ـ نگاهی به پیشینه ثبت اسناد در ایران ـ سید علی آل داود ـ انتشارات نشر تاریخ ایران

 

انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۵

حقوق و تکالیف زن و مرد از دیدگاه اسلام


حقوق و تکالیف زن و مرد از دیدگاه اسلام

 

مقدمه

زن و شوهر با قرارداد ازدواج، حقوق و تکالیف مختلفى نسبت‏به یکدیگر پیدا مى‏کنند. در حقوق اسلام و ایران اصل استقلال مالى زوجین مبناى روابط مالى زوجین است و هر یک از زن و شوهر در اکتساب و تصرف اموال خود استقلال کامل دارند. اما در حقوق کشورهاى غربى از جمله فرانسه، در رژیم اشتراک اموال، مرد به عنوان رئیس اشتراک، اداره اموال مشترک زوجین را در اختیار دارد و در رژیم جدایى مطلق اموال نیز مطابق فرض قانونى، حق تصرف در اموال زن را دارد مگر اینکه زن صریحا آن را رد نماید. از طرف دیگر تامین هزینه خانواده در حقوق اسلام تعهدى یک جانبه است و زن در این زمینه هیچ تکلیفى ندارد ولى در حقوق فرانسه یک تعهد دو جانبه است و زن نیز مکلف به تامین آن است.

ریاست‏شوهر بر خانواده با عنایت‏به ضرورت وجود مدیر و سرپرست در هر تشکل و جامعه‏اى، یک ریاست ادارى است نه استبدادى و هرگز زن، ملزم به اطاعت از مرد در امور شخصى او نیست.

هدف اساسى این مقاله، بررسى تطبیقى میان حقوق اسلام و حقوق فرانسه و تبیین برجستگیهاى قوانین اسلام در این زمینه است.

یکى از مسائلى که به عنوان تبعیض بین زن و مرد عنوان گردیده، روابط حقوقى میان زن و شوهر است. برخى در این باره ابراز داشته‏اند که بسیارى از قوانین فقهى بین زن و مرد تبعیض قائل شده است. و ضرورت دارد ایران هم به کنوانسیون بین‏المللى حقوق زنان که خواهان تساوى همه جانبه زن و مرد است‏بپیوندد.

براى روشن شدن زوایاى مختلف این بحث، روابط زن و شوهر را در مسائل مالى و مسائل غیر مالى آنها (مساله ریاست‏شوهر در خانواده) در دو گفتار مطرح خواهیم کرد.

 

گفتار اول: روابط مالى زن و شوهر

در این گفتار پس از توضیح برخى مفاهیم، اختیارات زن و شوهر را در مسائل مالى و چگونگى تامین هزینه خانواده بیان خواهیم نمود.

 

الف) تبیین برخى مفاهیم

حقوق کشورهاى مختلف در باره ارتباط مالى زن و شوهر دو نوع نظام مالى مهم دارد که حدود اختیارات هر یک از زوجین در تصرف و بهره‏بردارى از اموال و حقوق و تکالیف آنها را براى تامین هزینه زندگى تعیین مى‏کند که به طور اجمال به معرفى آن دو مى‏پردازیم.

 

1- رژیم استقلال مالى (جدایى اموال)

استقلال مالى زوجین عبارت است از این که زن و شوهر پس از ازدواج (در دوران زندگى زناشویى) از دو دارایى ممتاز و جدا از هم برخوردارند. اموال زن و مرد دارایى مشترکى را تشکیل نمى‏دهند و زن پس از عقد نکاح در اداره، تنظیم و تصرف اموال و دارایى‏هاى سابق یا اموال مکتسبه در دوران زناشویى استقلال کامل دارد و مى‏تواند هر گونه عمل مادى و حقوقى را نسبت‏به آنها انجام دهد. ریاست‏شوهر بر خانواده، هیچ گونه اختیارى در اموال زوجه، براى او به وجود نمى‏آورد. حقوق ایران و بسیارى از کشورهاى اسلامى، این رژیم را به عنوان تنها رژیم حاکم بر روابط مالى زوجین پذیرفته‏اند. در حقوق کشورهاى اروپایى; همانند فرانسه، سوییس و آلمان نیز به عنوان یکى از مدلهاى قرارداد مالى نکاح با نام رژیم جدایى اموال پذیرفته شده است.

 

2- رژیم اشتراک در اموال

در این رژیم، دارایى زن و شوهر پس از ازدواج یک دارایى مشترک را تشکیل مى‏دهد. شمول این اموال مشترک نسبت‏به اموال منقول و غیر منقول و دارایى قبل از ازدواج و پس از آن، با توجه به مدلهاى مختلف رژیم اشتراک مالى که در حقوق بسیارى از کشورهاى اروپایى وجود دارد متفاوت خواهد بود; اما در غالب آنها مرد، اداره، تنظیم و تصرف در این اموال (اموال مشترک) را بر عهده دارد و یا لااقل اختیارات مرد گسترده‏تر از اختیارات زن مى‏باشد. این رژیم هم در سیستم حقوقى رومى - ژرمنى; مانند فرانسه و آلمان و هم در سیستم حقوقى کامن‏لا; مثل انگلستان وجود دارد.

 

ب) اختیارات زن و شوهر در مسائل مالى

اصل استقلال مالى زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافى در آن وجود ندارد. قانون مدنى هم در ماده 1118 خود آن را پذیرفته است و مطابق آن:

«زن در مسائل مالى و اقتصادى، استقلال و آزادى کامل دارد و مى‏تواند در اموال شخصى خود هر گونه دخل و تصرفى نماید; بدون آن که موافقت‏شوهر لازم باشد. اعم از این که آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و یا بعد از آن‏» .

براى اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهى مى‏توان استناد نمود.

1- آیه «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن‏»

یعنى: مردان را از آنچه کسب مى‏کنند و نیز زنان را از آنچه به دست مى‏آورند بهره‏اى است.

کلمه اکتساب به معنى به دست آوردن است اما فرقى که راغب اصفهانى بین معناى کسب و اکتساب متذکر مى‏شود بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست; وى مى‏گوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایده‏اى استعمال مى‏شود که انسان مى‏خواهد خودش از آن استفاده کند و بهره‏بردارى اختصاصى از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود مى‏خواهد استفاده کند شامل مى‏شود و هم آن چیزى را که براى دیگران به دست مى‏آورد. از این جهت معناى کلمه کسب از معناى اکتساب عامتر است. مطابق این معنى، زن و مرد چیزى را که به دست مى‏آورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهره‏بردارى از آن را خواهند داشت.

از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزى را که به دست مى‏آورند - خواه اختیارى باشد; مانند کسب درآمد یا غیراختیارى; مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره‏بردارى را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مى‏گوید:

«اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزى به دست مى‏آورد خاص خود اوست و خداى تعالى نمى‏خواهد به بندگان خود ستم کند .از اینجا روشن مى‏شود که مراد از اکتساب در آیه نوعى حیازت و اختصاص دادن به خویش است; اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیارى باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیارى. لیکن بالاخره منتهى مى‏شود به صفتى که داشتن آن صفت‏باعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزى را کسب کند از آن بهره‏اى خواهد داشت و هر کسى هر بهره‏اى دارد، به خاطر اکتسابى است که کرده است‏» .

یکى از مفسرین با برداشت وسیعترى از این آیه، نسبت‏به آزادى زنان در اشتغال و تجارت، مى‏گوید:

«خداوند در کسب و تجارت نسبت‏به سعى و کوشش هر کسى از مرد و یا زن از نعم خود عطا مى‏فرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم مى‏توانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبت‏به سعى و کوشش خود از نعم الهى بهره‏مند شوند» .

2- عموم قاعده «الناس مسلطون على اموالهم‏»

این قاعده که به نام قاعده «تسلیط‏» معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهاى شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد مى‏شود.

مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت‏به اموال خودشان حق هر گونه تصرفى را دارند و استثنایى هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت «لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه‏» (8) بدین معنى است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگرى که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالت‏بر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایى که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد; بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.

از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهره‏بردارى از اموال، مطابق منابع فقهى شیعه بلکه بسیارى از منابع اهل سنت جاى هیچ تردیدى نیست.

البته در برخى از کتابهاى اهل سنت نقل شده است که بعضى با استناد به آیه «لاتؤتوا السفهاء اموالکم‏» زنان را از تصرف در اموالشان ممنوع دانستند، با این تفسیر که سفها شامل اولاد صغیر و زنان است; اما مطابق تفسیرهاى مفسرین شیعه آیه فوق درباره ایتام است و منظور از سفها در این آیه، همان ایتام صغیر است که به رشد کافى در مسائل مالى نرسیده‏اند.

در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالى زوجین از زمان تدوین قانون مدنى در سال 1307، از یک ثبات نسبى برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشى از منشا و مبناى محکم آن دانست. ریشه مذهبى و الهى داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بى‏عدالتى در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است; زیرا از ابتدا، اسلام به جاى تشابه‏سازى به «اصل عدالت‏» توجه نموده است و همانگونه که برخى از صاحب‏نظران دینى اظهار نموده‏اند:

«اصل عدل که یکى از ارکان کلام و فقه اسلامى است، همان اصلى است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است; یعنى از نظر فقه اسلامى - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابت‏بشود که عدل ایجاب مى‏کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است; زیرا شرع اسلام طبق اصلى که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطرى و طبیعى خارج نمى‏شود. علماى اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند»

علاوه بر پایه‏گذارى قوانین اسلامى براساس عدالت، اسلام حتى به زوجین اجازه نداد که توافقى نمایند تا منجر به بى‏عدالتى شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد مى‏تواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوى با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:

«خیر چنین شرطهایى صحیح نیست، هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا مى‏کند ...» .

باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقى اسلام پیاده شده است و یا ثباتى که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتى در طول قانونگذارى حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد; بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعى ایجاب مى‏کند هر از چند گاهى راه کارهاى مناسب جهت اجراى هر چه بهتر قوانین اسلامى، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پویایى آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوى نیازهاى زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلى حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبى برخوردار بوده است.

شایان ذکر است که وقتى این اصول و قوانین مترقى، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهاى اروپایى تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکى از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانى هم برخوردار نبودند و اصلا اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند و به اعتراف یکى از نویسندگان فرانسوى ، در روابط مالى زوجین، مرد ارباب زندگى مشترک بود و اختیارات او در اداره، تنظیم و تصرف اموال حتى در اموال اختصاصى زن، شبه مطلق بوده است; زیرا در رژیم قانونى 1804م. فرانسه، اداره و تصرف تمام اموال مشترک و اختصاصى زن، به عهده مرد نهاده شده بود و آن هم به عنوان یک مدیر غیر مسؤول. طبیعى خواهد بود که چنین قانونى با توجه به تحولات زمان به دلیل ظالمانه بودن آن، باید متحول شود و به تعبیر این نویسنده فرانسوى:

«قانون 1965م. تنها سعى کرده اختلاف موجود بین زن و شوهر را کاهش دهد» .

 

و یا به قول کورنو:

«در این بازنگرى سعى شده، برابرى زن و مرد در نظام اشتراک اموال برقرار شود و یا حداقل گرایش به برابرى در آن دیده مى‏شود و تحت این روابط متنوع، زن و شوهر در وضعیتهاى آن چنان تبعیض‏آمیزى قرار نداشته باشند»

اما باید گفت على‏رغم همه گرایشها به سمت اعطاى استقلال به زن، هنوز هم در رژیم قانونى جدید که اکثر زوجین فرانسوى تحت این رژیم ازدواج مى‏کنند، اموال مشترک زن و مرد، در صورت فقدان شرط خلاف، توسط مرد اداره مى‏شود. حتى مطابق رژیم جدایى مطلق اموال، قانونگذار فرض را بر این نهاده که شوهر اجازه تصرف در اموال زوجه را دارد و مطابق آن شوهر مى‏تواند، انواع تصرفات را در مورد اموال زن انجام دهد; مگر این که زوجه صریحا تصرف شوهر را رد نماید. اما به هیچ وجه چنین فرضى در حقوق ایران و اسلام مطابق فقه شیعه وجود ندارد.

به همین سبب با مقایسه اجمالى بین قانون اسلام و قوانین دنیاى متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنى فرانسه باشد مى‏توان گفت‏بر خلاف تصور عده‏اى، حدود اختیارات زن و آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شریعت و نظام حقوقى اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایى است که در نظام‏هاى حقوقى کشورهاى مدعى تمدن براى زن شناخته شده است.

با توجه به مطالب فوق، تعجآثور است که بعضى از حقوقدانان فرانسوى از باب نمونه تنها حقوق اسلام را به عنوان یک رژیم حقوقى مطرح مى‏کنند که هیچ نظم مالى در خصوص زوجین ندارد. در حالى که قبل از تدوین هر قانونى در فرانسه، قواعد و قوانین بسیار ریز و دقیقى در باب ارث، تامین هزینه (نفقه)، مهر و مسائل مالى دوران نکاح و پس از نکاح در قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام تدوین شده بود. حمل این گونه نظریات بر بى‏اطلاعى آنها هم آسان نیست.

 

ج) تامین هزینه و معاش خانواده (نفقه)

یکى از حقوقدانان با انتقاد از قانون مدنى ما که به تبعیت از حقوق اسلام تامین هزینه زندگى خانواده را به عهده مرد گذاشته است، چنین مى‏گوید:

«قانون مدنى ما از یک سوى مرد را وا مى‏دارد که به زن خود نفقه بدهد; یعنى جامه، خوراک و مسکن وى را آماده کند، همچنان که مالک اسب و استر باید براى آنان خوراک و مسکن فراهم آورد مالک زن نیز باید این حداقل زندگى را در دسترس او بگذارد» .

در بسیارى از حقوق کشورهاى اروپایى از جمله فرانسه، تامین هزینه زندگى مشترک و تکلیف انفاق یک تعهد دو جانبه است و زن و شوهر هر دو مکلف به کسب درآمد و تامین هزینه خانواده هستند. اما از نظر اسلام تامین هزینه خانواده و از جمله مخارج شخصى زن (نفقه زن) به عهده مرد است. و زن از این نظر هیچ‏گونه مسؤولیتى ندارد. بنابراین، تکلیف مرد در دادن نفقه زن، یک تکلیف یک جانبه است و موسر (متمکن) یا معسر بودن زن، تاثیرى در آن ندارد. حتى اگر زن داراى ثروت کلانى هم باشد، الزامى ندارد که از اموال شخصى خود، مخارج و مایحتاج زندگى خود را تامین کند.

بنابراین، اگر کسى بخواهد انتقادى بر حقوق اسلام نماید، باید از جانبدارى حقوق اسلام از زن بگوید. ولى چنان که برخى از اسلام‏شناسان معاصر اظهار نمودند:

«حقیقت این است که اسلام نخواسته به نفع زن و علیه مرد، یا به نفع مرد و علیه زن قانونى وضع کند. اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد. اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و فرزندانى که باید در دامن آنها پرورش یابند و بالاخره سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است‏» .

از این رو مدعیان حمایت از حقوق زن به تعبیر مرحوم شهید مطهرى بناچار به یک دروغ شاخدار متوسل مى‏شوند و مى‏گویند: فلسفه نفقه این است که مرد خود را مالک زن مى‏داند و او را به خدمت‏خود مى‏گمارد همانگونه که مالک حیوان ناچار است مخارج ضرورى حیوانات مملوک خود را بپردازد. باید از این مدعیان پرسید که از کجاى قانون اسلام شما استنباط کردید که مرد مالک زن مى‏باشد و علت نفقه دادن مرد، مملوک بودن زن است. این چگونه مالکى است که از نظر اسلام حق ندارد به مملوک خود بگوید این ظرف آب را به من بده! این چگونه مالکى است که مملوکش هر درآمدى کسب کند به خودش تعلق دارد و مالک، حق دخالت در آن را ندارد! این چگونه مالکى است که اگر زن به کودکش شیر دهد مى‏تواند اجرت آن را مطالبه نماید! چنین نسبتى به آن دسته از نظامهاى حقوقى کشورهاى غربى از جمله فرانسه نزدیکتر است که در رژیمهاى اشتراک اموال، اختیارات شوهر مطابق قانون 1804 تا قبل از اصلاح 1965، شبه مطلق بوده است و مرد، حاکم و ارباب اموال اشتراکى شناخته مى‏شد.

 

گفتار دوم: ریاست‏خانواده

ریاست‏شوهر و اجازه زن از او در مسائلى که مربوط به اداره خانواده است، هم قانونى است و هم شرعى.

بر اساس شرع اسلام و ماده 1102 قانون مدنى، پس از انعقاد قرارداد نکاح، هر یک از زوجین حقوق و تکالیفى در مقابل یکدیگر پیدا خواهند نمود. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «لهن مثل الذى علیهن بالمعروف‏» ; یعنى براى زنان، همانند وظایفى که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته‏اى قرار داده شده است همچنان که تکالیفى بر عهده زنان قرار گرفته از حقوقى نیز برخوردارند و بین حقوق و تکالیف آنها تعادلى برقرار است. عدالت اقتضا مى‏کند که حقوق و تکالیف بر اساس تواناییهاى روحى و طبیعى و جسمى بین آنها تقسیم شود. از این رو در حقوق اسلام، همانطورى که تکلیف انفاق و تامین هزینه زندگى خانواده مطابق آیه 34 سوره نساء بر عهده مرد نهاده شده است، زن نیز در مقابل مکلف شده تا از مرد به عنوان رئیس تشکل خانواده، اطاعت نماید. در ذیل به طور مختصر فلسفه و ادله و حدود اطاعت زن از مرد را بیان خواهیم نمود.

 

الف) فلسفه ریاست‏شوهر بر خانواده

خانواده به عنوان اولین و بنیادى‏ترین تشکل در جامعه، نیاز به مسؤول یا سرپرست دارد و پر واضح است که هیچ تشکل و اجتماعى بدون مسؤول و رهبرى واحد که تدبیر امور را در دست داشته باشد، ممکن نیست. واگذارى اداره خانواده که متشکل از زن و مرد است‏به هر دوى آنها در واقع به معناى فقدان مسؤول و سرپرست در چنین تشکل بنیادى جامعه است. متاسفانه در بسیارى از کشورهاى غربى که تا قبل از قرن بیستم، زن از حداقل حقوق انسانى خود هم برخوردار نبود و با ازدواج، در زمره محجورین در مى‏آمد امروزه با افراطى‏گرى فمینیسمى و واگذارى ریاست‏خانواده به هر دوى آنها یا به عبارت دیگر بى‏سرپرست نمودن کانون خانواده، باعث اضمحلال این جامعه بنیادین شدند.

اگر منظور مدعیان تساوى حقوق زن و مرد تشابه حقوق و تکالیف آنها در همه امور، بدون توجه به توانایى‏ها و خصلتهاى روحى و جسمى آنها باشد، مى‏تواند از مصادیق ظلم به شمار آید. نقش مردانه دادن به زن و تقسیم وظایف بین زن و مرد بدون توجه به زن بودن او، ظلمى مضاعف است.

گویا مدعیان تساوى حقوق زن و مرد مى‏خواهند از غرب پیشى گیرند; زیرا به اعتراف برخى از حقوقدانان غربى تشابه حقوق زن و مرد ممکن نیست; مازو یکى از معروفترین حقوقدانان فرانسوى که به نام مادر حقوق مدنى فرانسه شهرت دارد، در ارزیابى قانون اصلاح حقوق ازدواجى 1965م. که از مهمترین اصلاحات است مى‏نویسد:

«آرمانى خواهد بود اگر بخواهیم رژیم مالى تنظیم کنیم که مطابق آن نه زنى وجود داشته باشد و نه شوهر، بلکه در این نظام، زوجینى قرار گیرند که مطلقا داراى وضعیت‏یکسان و مشابه باشند; زیرا تساوى صرف، قابل تحقق نخواهد بود. و قانون 1965 هم نخواسته است‏به چنین امرى دست پیدا کند. و تنها سعى کرده است که اختلاف موجود بین زن و شوهر را کاهش دهد..» .

برخى نیز الفاظ مورد استعمال را مورد انتقاد قرار داده و گفته‏اند:

«استفاده از کلمه ریاست در خانواده نه تنها حافظ نظم و امنیت نیست‏بلکه در مرد خودبزرگ‏بینى ایجاد مى‏کند و سایر افراد خانواده را زیر سلطه آن، گرفتار تنش مى‏کند» .

على‏الظاهر لازمه گفته ایشان این است که باید عنوان ریاست را از رئیس جمهور یا ریاست فلان اداره یا کارخانه نیز برداشت; چرا که اگر عنوان ریاست در مجموعه کوچک خانواده تا بدین حد خطرساز و موجب خودبزرگ‏بینى است، به طریق اولى در مجموعه‏هاى وسیعتر موجب خود بزرگ‏بینى در فرد خواهد شد.

 

ب) ادله

اثبات ریاست‏شوهر بر خانواده از ناحیه قرآن و روایات روشن و قطعى است.

1- «الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم‏» . (28)

مردان سرپرست زنان هستند، به خاطر برتریهایى که خداوند براى بعضى نسبت‏به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر نفقه‏ایى که از اموالشان به زنان مى‏پردازند.

خداوند متعال در آیه فوق حق ریاست‏بر خانواده و سرپرستى و تدبیر امور خانواده را به دلیل برتریهاى طبیعى جنس مرد به او سپرده است و در مقابل، مرد مکلف شده است که مخارج و هزینه زندگى او را تامین نماید. آیه فوق بعد از این که اصل سرپرستى و ریاست‏شوهر را بیان مى‏کند به حکمت‏یا علت این امتیاز و حق اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:

«بما فضل الله بعضهم على بعض‏»;

یعنى «این سرپرستى به خاطر تفاوتهایى است که خداوند از نظر آفرینش روى مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده‏» و بلافاصله در مقابل چنین حقى، تکلیفى را به عهده شوهر قرار مى‏دهد و مى‏فرماید:

«و بما انفقوا من اموالهم.»;

یعنى «این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» .

باید توجه داشت که این برترى جنس مرد بر زن در ریاست و اداره خانواده، از حیث وزن انسانى و اجتماعى او نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعى و از باب خاصیتهاى طبیعى و فطرى زن و مرد به او داده شده است. قرآن کریم هیچ نقشى براى جنسیت در برترى و کرامت انسانى قائل نشده است و فقط تقوى را ملاک برترى انسان نسبت‏به دیگران دانسته است. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه چنین آورده است:

«خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگى و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخه‏هایى از یک تنه درختند و اجزا و ابعاضى هستند براى طبیعت واحده بشریت و مجتمع در تشکیل یافتن، محتاج به همه این اجزا است. همان مقدار که محتاج جنس مردان است محتاج جنس زنان خواهد بود; همچنان که فرمود «بعضکم من بعض‏» (همه از همید) . این حکم عمومى منافات با این معنا ندارد که هر یک از هر دو طایفه زن و مرد خصلتى مختص به خود داشته باشد; مثلا نوع مردان داراى شدت و قوت باشند و نوع زنان داراى رقت و عاطفه. چون طبیعت انسانیت هم در حیات تکوینى و هم اجتماعى‏اش نیازمند به ابراز شدت و اظهار قدرت و هم محتاج به اظهار مودت و رحمت است ... این دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومى در مجتمع بشرى است روى این حساب دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودى با هم متعادلند; همچنان که افراد طایفه مردان با هم اختلافى در شؤون طبیعى و اجتماعى دارند... پس مى‏توان گفت‏بلکه باید گفت که این است آن حکمى که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط منبعث مى‏شود. از ذوق مجتمعى که طبق سنت فطرت تشکیل شده عمل مى‏کند و از آن منحرف نمى‏شود» .

همچنین در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است:

«قرآن در اینجا تصریح مى‏کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود... و این موقعیت‏به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است‏» .

2- روایات روایات متعدد معتبرى دلالت‏بر این امر دارد که از جمله آنها، حدیث امام محمد باقر علیه السلام است که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: زنى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت‏حق شوهر بر زن چیست؟ پیامبر فرمودند:

از مرد اطاعت کنید و عصیان نکنید...، بدون اجازه او روزه نگیرید...، بدون اذن شوهر از منزل خارج نشوید.

روایت دیگرى - که هم به سند کلینى و هم مرحوم صدوق داراى سند معتبرى است - از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده‏اند که فرمود:

زنى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى فرستاده خداوند، حق شوهر بر زن چیست؟ فرمود: ...از خانه‏اش بیرون نرود، مگر با اجازه شوهرش و اگر بى‏اجازه او بیرون رود، فرشتگان آسمان، فرشتگان زمین، فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت، او را نفرین کنند، تا به خانه‏اش برگردد...

بنابراین، اصل اعطاى ریاست‏خانواده به شوهر از منظر قرآن و روایات جاى تردید نیست و ماده 1105 قانون مدنى نیز به صراحت آن را بیان نموده است.

 

ج) حدود ریاست‏شوهر

ریاست‏شوهر بر خانواده به هیچ وجه استبداد یا تحکم و یا به زعم بعضى، اختیار مالکانه نیست، بلکه به تعبیر یکى از حقوقدانان عرب‏زبان، ریاست‏شوهر یک سلطه حکیمانه ادارى است; نه استبدادى. علامه طباطبایى دانشمند و مفسر بزرگ اسلامى در تفسیرى از آیه «فلا جناح علیکم فیما فعلن فى انفسهن بالمعروف‏» مى‏فرماید:

«همچنین قیمومت (ریاست) مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است‏بکند و معناى قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او در دفاع از منافعش سلب کند پس زن همچنان استقلال و آزادى خود را دارد و هم مى‏تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند و هم مى‏تواند از آن دفاع نماید و هم مى‏تواند براى رسیدن به این هدفهایش به مقدماتى که او را به هدفهایش مى‏رساند متوسل شود» .

 

همچنین در تفسیر نمونه در ذیل آیه «الرجال قوامون على النساء ...» آمده است:

«قرآن در اینجا تصریح مى‏کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست‏بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهاى لازم است) ... و این موقعیت‏به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است‏» .

از این رو، زنان تا آن حد موظف به اطاعت از شوهر هستند که مربوط به حقوق همسران است و هرگز مردان، حق دخالت در اموال و درآمدهاى اقتصادى زنان را ندارند - آن طورى که در حقوق اروپایى قبل از قرن بیستم وجود داشته است - و حتى وظیفه رسیدگى به کارهاى شخصى شوهر، اعم از تهیه غذا یا شستن لباس و غیره را نیز ندارند; نه این که چنین وظیفه‏اى ندارد بلکه در امور شخصى زن، شوهر موظف است در صورت نیاز و متعارف بودن آن، براى او خادم بگیرد. بدین جهت، موضوع ریاست‏شوهر و اطاعت زن از او محدود مى‏شود به خروج زن از منزل و اشتغال او به کارهایى که به تشخیص شوهر به عنوان سرپرست و مسؤول این جامعه، آن را به مصلحت نداند و یا به نظر برخى از فقها خروج از منزل شوهر در صورتى بر زوجه ممنوع است که با حق شوهر منافات داشته باشد. اما با وجود این، کسانى که در پى حذف هر گونه سرپرستى در این جامعه کوچک و بنیادى هستند، چنین مى‏گویند:

«کسب اجازه زن از شوهر براى خروج از خانه... جنبه تصریحى و آمرانه نداشته بلکه ارشادى و غیر مستقیم بوده است‏» .

علاوه بر این که نویسنده هیچ استنادى براى کلام خود ارائه ننموده است، لزوم کسب اجازه زن از شوهر براى خروج از منزل در روایات متعددى به صراحت‏بیان شده و آن را در زمره حقوق شوهر دانسته است که پیش از این بدان اشاره گردید. این نویسنده در بخش دیگرى از کلام خود مى‏نویسد:

«بر پایه نظرهاى فقهى که عقل و مقتضیات اجتماعى و عامل زمان و مکان در شکل‏یابى آن لحاظ شده است ... خروج زن از خانه بدون اجازه شوهر حداکثر به ناشزگى زن مى‏انجامد که مجازات زن ناشزه محرومیت از دریافت نفقه است... در نتیجه ممنوع‏الخروج شدن زنان از سوى شوهرانشان مبناى شرعى ندارد... اجبار زن به این تمکین فاقد دلیل شرعى است‏» .

علاوه بر این که چنین ادعایى نیز بدون مستند شرعى مى‏باشد، هیچ یک از فقها این نظریه را نپذیرفته‏اند. گذشته از این که به طور ابتدایى چنین اجازه‏اى به زن داده نشده است، حتى در صورت تخلف شوهر از وظایف خود در پرداخت نفقه زن حق ندارد خود را از اطاعت‏شوهر خارج کند، بلکه فقط مى‏تواند شوهر را از طریق مراجع قضایى ملزم به پرداخت نفقه نماید و حاکم مى‏تواند او را تعزیر کند یا تقاضاى طلاق نماید اما هرگز مجاز نیست‏خود را از تمکین خارج نماید. قانون مدنى ایران نیز به تبع شرع در ماده 1129و1205، حکم به الزام و یا طلاق داده و هرگز خروج از طاعت را تجویز ننموده است.

اصولا تعهداتى که هر یک از زوجین در اثر قرارداد ازدواج بر عهده مى‏گیرند جنبه اختیارى ندارد که زن بتواند به اختیار خود از آن سر باز زند. لازمه چنین تفسیرى از حقوق و تعهدات این است که شوهر نیز بتواند به طور اختیارى از دادن نفقه امتناع کند و در مقابل به زن گفته شود که مى‏توانى خود را از اطاعت‏شوهر خارج نمایى و به تعهدات خود عمل نکنى. روشن است که چنین برداشتى موجب ظلمهاى فراوانى در حق زنان خواهد شد.

 

 

 


نتیجه‏گیرى

روابط مالى و غیر مالى زن و شوهر در حقوق اسلام بر پایه عدل استوار است. در روابط مالى زوجین، زن از استقلال کامل در مالکیت و تصرف اموال خود برخوردار است و این را باید از افتخارات حقوق اسلام شمرد; چرا که تا قبل از قرن بیستم در اکثر کشورهاى اروپایى زن از حداقل حقوق انسانى برخودار نبوده و در زمره محجورین قرار داشت. در روابط غیر مالى نیز یاست‏خانواده به خاطر مصالح اجتماعى و مسائل روحى و طبیعى به شوهر واگذار گردیده است. اما هرگز این ریاست جنبه استبدادى ندارد بلکه یک ریاست ادارى حکیمانه است و اطاعت زن از شوهر و لزوم کسب اجازه براى خروج زن از منزل به همین جهت است و در سایر موارد، مانند رسیدگى به امور شخصى مرد، زن ملزم به اطاعت نیست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


منابع و مآخذ

 

1. قرآن مجيد

2. مهرانگیز کار، پیام هامون، ش‏13، مورخ 10/12/77، صص‏4و5.

3. سید مصطفى، محقق داماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامى، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.

4. حسین بن محمد، الراغب الاصفهانى، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.

5. سید محمد حسین، طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر همدانى، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1363 ج 4، ص 534.

6. محمد کریم، علوى حسینى موسوى، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبرى، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.

7. محمد بن على ابن بابویه، قمى (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، ج‏4، ص 93; محمد بن حسن، حر عاملى، وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 10، ص 449.

8. ابوبکر بن مسعود، کاشانى حنفى، بدائع الصنایع فى ترتیب الشرایع، المکتبة الحبیبیة، پاکستان، چاپ اول، 1409ق.، ج 7، ص 170; على بن احمد ابن حزم الاندلسى، المحلى، دارالفکر، بیروت، ج 8، ص 288.

9. سید محمد حسین، طباطبایى، پیشین، ص 270. و ناصر، مکارم شیرازى، و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، تهران 1366، ج 3، ص 267.

10. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان‏1374، صص 156- 155.

انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۵

چیلر


چیلر

دستگاهی است که آب سرد مورد نیاز کویل سرد را تامین می کند . این دستگاه در ساختمان تاسیسات قرار داده می شود و به وسیله آب به سمت کویل سرد هدایت می شود .

انواع چیلرها : ۱- جذبی ۲- تراکمی

سیستم جذبی در دو فشار کار می کند که ژنراتورو کندانسور در فشار بالا و جذب کننده و اواپراتور در فشار پایین می باشند .

اجزاء چیلرهای جذبی

ژنراتور : در محفظه بالایی چیلرهای جذبی قرار داشته و وظیفه تغلیظ محلول لیتیوم بروماید رقیق وجداسازی آب سردرابر عهده دارد . جذب کنند: درپوسته پائینی چیلرهای جذبی قرار داشته ووظیفه جذب بخارمبرد تولید شده در محفظه اواپراتوررا بر عهده دارد . اواپراتور : در پوسته پائینی چیلرهای جذبی قرار داشته می گیرد . مایع مبرد در اواپراتور به لحاظ فشار پایین محفظه ( خلا نسبی ) تبخیر شده و باعث کاهش درجه حرارت آب سرد درون لوله های اواپراتور می گردد

کندانسور : در پوسته های بالایی چیلرهای جذبی واقع شده است و وظیفه تقطیرمبرد تبخیر شده توسط ژنراتور را بر عهده دارد . بخارمبرد در برخورد با لوله های حاصل از آب برج ، تقطیر شده و به تشتک اواپراتور سرریز می شود .

محلول جاذب: این محلول در سیکل های پروژه حاضر محلول لیتوم بروماید و آب است .

مایع مبرد : مایع مبرد در جیلرهای جذبی آب خالص ( آب مقطر ) می باشد که به جهت فشار پایئن محفظه اواپراتور در اثر تبخیر خاصیت خنک کنندگی خواهد داشت .

کریستالیزه شدن : محلول بروماید در غلظت معمولی به صورت مایع است ولی چنانچه تغلیظ اولیه بیش از حد ادامه یابد ، حجم بلورهای ریزی که در آن تشکیل می شوند ، بزرگترشده و باعث مسدود شدن کامل مسیر عبور محلول شود . به این پدیده کریستایزه شدن گویند .

ضریب عملکرد : پارامتر ضریب عملکرد در دستگاههای مرورتی از جمله چیلر های جذبی شاخصی از بازدهی دستگاه می باشد .

مقادیر بالاتر این پارامتر نشان دهنده معرف بهینه انرژی حرارتی می باشد .

نحوه عملکرد سیکل تبرید جذبی لک اثره لیتوم بروماید و اب به شرح زیر است :

۱- مایع مبرد ( آب معمولی ) اواپراتور تبخیر آب سرد شدن لوله های تهویه ساختمان

۲- جذب بخارات حاصله توسط محلول غفیظ لیتوم بروماید رقیق شدن محلول با جذب آب انتقال محلول توسط پمپ به سمت ژنراتور

۳- داغ شدن و تبخیر آب لیتوم بروماید توسط لوله های بخار در قسمت ژنراتور غلیظ شدن لیتوم بروماید بازگشت به قسمت جذب کننده از طریق مبدل حرارتی تقطیر بخارات آب تبخیر شده توسط لوله های کندانسور در ژنراتور بازگشت دوباره به اواپراتور لوله های تهویه ساختمان ( لوله های سرد ) تا حدود ۶ درجه سانتی گراد سرد می گردند .

 

توجه به نکات ذیل در ارتباط با این سیکل تبرید جذبی ضروری است :

– درمناطق خشک فقط استفاده از یک سیکل تبرید گازی در این سیستم جهت خنک کردن اتاق ها پاسخگوی نیاز ماست زیرا تا زمانی که سیستم در حال کار می باشد رطوبت هوا نیز کاهش میابد . این رطوبت در مجاورت کویل اواپراتور با رسیدن به درجه حرارت نقطه شبنم تقطیر می گردد در نتیجه حتما باید از عمل رطوبت زنی در این مناطق استفاده کرد .

– دریچه های هوای ورودی و هوای برگشت در اتاقک مخلوط یا ملکیسنیگ بوکس با هم آمیخته شده و به سمت فیلترها می روند . با این کار توانسته ایم از هوای تمیز برگشتی از اتاق هم استفاده کنیم .

شباهت چیلر جذبی و چیلر تراکمی

الف : در اپراتور از گرمای آب تهویه ساختمان برای تبخیر یک مبرد فرار در فشار پایئن استفاده می گردد.

ب : گاز مبرد فشار پایئن از اواپراتور گرفته شده و گاز مبرد فشار بالا به کندانسور فرستاده می شود.

ج : گاز مبرد در کندانسور تقطیر می گردد .

د : مبرد در یک سیکل همواره در گردش است .

تفاوت های اصلی چیلر های جذبی و تراکمی عبارتند از :

– چیلرهای تراکمی برای گردش مبرد از کمپوسور استفاده می کنند در حالی که چیلرهای جذبی از انرژی گرمایی منابع مختلف استفاده می کند

– ژنراتور و جذب کننده در چیلر های جذبی جانشین کمپرسور در چیلرهای تراکمی شده است .

– در چیلرهای جذبی و ورنگ جاذب استفاده می شود که عموما آب یا نمک لیتوم بروماید است .

– مبرد در چیلر های تراکمی یکی از انواع کلرو فلوئوروکربن هاست در حالی که در چیلرهای جذبی مبرد معمولا آب یا آمونیاک است .

– چیلر های تراکمی ، انرژی مورد نیاز خود را از انرژی الکتریکی تامین می کنند در حالی که انرژی ورودی به چیلرهای جذبی از آب گرم یا بخار وارد شده به ژنراتور تامین می شود .

مهمترین مزایایی چیلر های جذبی نسبت به چیلر های تراکمی عبارتند از :

الف ) صرفه جویی درمصرف انرژی الکتریکی

ب ) صرفه جویی در هزینه خدمات برق

ج ) صرفه جویی در هزینه تجهیزات برق اضطراری

د) بهبود راندمان دیگ ها در تابستان

و) بازگشت سرمایه گذاری اولیه

ز) کاسته شدن صدا و ارتعاشات

ه) حذف مخاطرات زیست محیطی ناشی از صدا های مضر

ط) کاستن از میزان تولید گازهای گلخانه ای مانند Co2 آلاینده ها

ظ) هزینه اولیه چیزهای جذبی نسبت به چیزهای تراکمی بیشتر می باشد ولی از نظر مخارج راه اندازی و تعمیر و نگداری کم خرج هستند .

برج خنک کننده : گرمایی که در سیکل کار چیلر ، به آب داده می شود آبی که بدینصورت گرم شده به برج خنک کن منتقل می گردد تا گرمای خود را به محیط اطراف بدهد .

در گزینش صحیح دستگاه خنک کننده آب باید چند عامل اصلی را لحاظ کرد :

توان خنک کنندگی ، مسائل اقتصادی ، سرویس های مورد نیاز و شرایط طبیعی و …

عواملی همچون ابعاد دستگاه ،ظرفیت دستگاه ،مساحت محل نصب ، حجم هوای جریانی ، میزان مصرف انرژی فن و پمپ ، موارد به کار رفته در ساخت دستگاه سهولت یافتن دستگاه در بازار بر انتخاب نهائی تاثیر گذار خواهد بود .

برج های خنک کن در اندازه های مختلف برای رفع حرارت از یک تا چند تن تبریز ساخته می شوند .

انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۵

آلودگی خاک


آلودگی خاک

خاک یکی از منابع مهم و ارزشمند طبیعت است. خاک ها به عنوان پالاينده هاي طبيعت محسوب مي شوند . علاوه بر اينکه تأمين کننده مواد غذايي هستند ، خاصيت تصفيه کنندگي نيز دارد . اين خاصيت خاک در اثر خواص فيزيکي آنها ( عمل نفوذ آب از منافذ ) ، خواص شيميايي آنها ( جذب سطحي و تبخير ) و خواص زيستي آنها ( تجزيه و فساد مواد آلي ) حاصل مي گردد .

بدون داشتن خاک سالم حیات و زندگی روی زمین امکانپذیر نخواهد بود. 95% غذای انسان از زمین حاصل میشود. برنامه ریزی برای داشتن خاکی سالم و تولید کننده لازمه بقای انسان است. ورود مواد، ارگانیسمهای زیستی یا انرژی به درون خاک سبب تغییر کیفیت خاک میشود. همین مسئله باعث میشود که خاک از حالت طبیعی خود خارج شود.

خاک از دو بخش تشکیل شده است. یکی بخش زنده خاک و دیگری بخش مرده خاک میباشد. بخش مرده خاک شامل سنگهای هوازده و مواد معدنی حاصل از پوسیدگی گیاهان و جانوران میباشد (که مواد آلی یا هوموس نامیده میشود) و هوا و آب نیز در این بخش قرار میگیرند. اما خاک زنده، خاکی است که دارای جانوران کوچک همچون حشرات و کرمها است و در آن گیاهان، قارچها، باکتریها و سایر میکروبها قرار دارند. نمونه بارز خاک 50% مواد معدنی و آلی و 50% هوا و آب دارد که فضاهای خالی موجود در خاک را پر میکند و ارگانیسمهای زنده خاک را نگه میدارد.

بر اثر فعالیتهای مختلف انسانی، خاک دچار آلودگی میشود. اکثر این آلودگی ها بر اثر تصادف وسایل نقلیه ای که مواد آلوده کننده جا به جا میکنند، اتفاق می افتد.آلوده کننده های دیگری که سبب آلودگی خاک میشوند شامل اتومبیلها، کامیونها و هواپیماهایی هستند که زباله جا به جا نمیکنند ولی موادی از قبیل سوخت حمل میکنند، که بر اثر ریخته شدن و خارج شدن آنها از وسیله نقلیه آلودگی خاک رخ میدهد.عواملی مانند فعالیتهای انسانی نیز باعث آلودگی خاک میشوند. ریختن مواد سمی مانند انواع حلالها، مواد رنگی و شوینده ها آلودگی زمین و خاک را گسترش میدهند.

خاک ها به عنوان پالاینده های طبیعت محسوب می شوند . علاوه بر اینکه تأمین کننده مواد غذایی هستند ، خاصیت تصفیه کنندگی نیز دارد . این خاصیت خاک در اثر خواص فیزیکی آنها ( عمل نفوذ آب از منافذ ) ، خواص شیمیایی آنها ( جذب سطحی و تبخیر ) و خواص زیستی آنها ( تجزیه و فساد مواد آلی ( حاصل می گردد .

عوامل آلودگي خاک:

- عوامل کشاورزی

- فعالیت های صنعتی

- عوامل نفتی

- زباله ها

زباله ها:

یکی از مهمترین منابع آلوده سازی خاک ها زباله ها می باشند . زباله ها می توانند به داخل زمین نفوذ کنند و منابع آبی را نیز آلوده کنند .

روش های دفع زباله به طرق زیر است :

روش دفن

روش سوزاندن

روش بازیافت

در روش دفن ، مناطقی به نام لندفیلد ایجاد می کنند و زباله را در آنجا دفن می کنند . در این روش زباله را در زیر زمین مدفون می کنند تا از سطح زمین پاک شود ولی مشکلات بعدی ایجاد می شود . این مشکلات شامل :

1- آلودگی منابع آبی

2- تولید بوی بد و گازسمی متان که خطر آتش سوزی را فراهم می کند .

3- تجمع حشرات و موجودات موذی

برای رفع این مشکلات اقدامات زیر پیشنهاد می شود :

- بکارگیری فن آوری مؤثر برای دفن مثل فشرده سازی و پوشانیدن روزنه ها

- دفن زباله ها بالاتر از مرتفع ترین سطوح آب های زیرزمینی

- ایجاد لایه های غیرقابل نفوذ در ساختمان لندفیلدها

- ایجاد سیستم زهکشی برای جمع آوری شیرابه ها

- استفاده از گازهای تولید شده در لندفیلدها

در روش سوزاندن تمام زباله ها را در محلی دور از محل سکونت جمع آوری می کنند و بعد آنها را آتش می زنند . یکی از بدترین روش های دفع زباله همین روش سوزاندن است زیرا ایجاد گازهای بسیار سمی می کند که باعث آلودگی هوا می شود که جبران ناپذیر است و بعد مشکلات خاکستر زباله ها همچنان باقی می ماند و آلودگی بصری چشم اندازی ایجاد می کند .

بهترین روش دفع زباله روش بازیافت است . انسان می تواند با ذخیره برخی مواد زائد و استفاده مجدد از آنها به کاهش مقدار ضایعات کمک کند . در این روش نه تنها از ایجاد زباله های بیشتری جلوگیری می کنیم بلکه در هزینه نیز بسیار صرفه جویی می گردد .

فعالیتهای صنعتی:

در اکثر شهرها شاهدیم که پساب‌های کارخانه‌ها به رودخانه‌ها ریخته می‌شود که این مسئله علاوه بر آلودگی آب‌های سطحی و آلودگی خاک به آلوده شدن منابع زیرزمینی نیز منجر می‌شود. دود و آلاینده‌هایی که به‌صورت گاز و بخارات سمی از دودکش‌های عظیم کارخانه‌ها بیرون می‌آید، علاوه بر آلودگی‌های هوای شهرها و ایجاد مشکلات تنفسی برای انسان‌ها باعث تشکیل باران اسیدی می‌شود. بیشترین آلودگی‌ها در منابع خاک، در اطراف پالایشگاه‌هاست.

مقاومت و پایداری عناصر سنگین در خاک نسبت به سایر آلاینده‌ها بسیار طولانی بوده و آلودگی خاک توسط فلزات سنگین تقریبا دائمی است. فلزات سنگین شامل سرب، کادمیوم،

نقره و جیوه هستند که اثرات زیانبار آنها بر موجودات زنده ثابت شده است و بارها موجب حوادث زیست محیطی شده‌اند. بعضی از این اثرات زیانبار فلزات سنگین شامل موارد زیر است: اختلال فعالیت‌های بیولوژیک خاک، اثرات سمی بر گیاهان و اثرات زیانبار بر انسان در اثر ورود مواد به زنجیره غذایی.

این روش ها شامل کلیه آلاینده هایی است که توسط کارخانجات وارد خاک می شود .

این پسماندها شامل :

پسماندهای صنایع فولاد و نیروگاه ها

پسماندهای صنایع شیمیایی

پسماندهای صنایع ذوب آهن و فولادسازی

پسماندهای صنایع فلزکاری

پسماندهای صنایع نفت ( استخراج و پالایش )

پسماندهای صنایع چوب ، سلولز و کاغذ سازی

پسماندهای صنایع چرم سازی

پسماندهای صنایع مواد غذایی

می باشند .

بحث عمده آلودگی های صنعتی تجمع فلزات سنگین در خاک است . این فلزات شامل سرب ، کادمیوم ، نقره و جیوه هستند که اثرات زیانبار آنها بر روی موجودات زنده ثابت شده است و بارها موجب حوادث زیست محیطی شده اند . بعضی از این اثرات شامل :

1- اختلال فعالیت های بیولوژیک خاک

2- اثرات سمی روی گیاهان

3- اثرات زیانبار روی انسان در اثر ورود مواد به زنجیره غذایی می باشند .

سه روش اصلي براي پاکسازي خاک وجود دارد:

1- ميتوان خاک را تا عمق مشخصي حفر کرد از منطقه مورد نظر دور کرد و سپس آن را ترميم کرد.

2- ميتوان خاک را در همان منطقه اي که وجود دارد به صورت درجا ترميم کرد.

3- روش ديگر، روشي است که خاک را در منطقه نگه ميدارند و به آن مواد کمکي براي جلوگيري از گسترش آلودگي به گياهان، جانوران و انسان وارد ميکنند.

معمولاً براي جلوگيري از انتشار آلودگي خاک بر روي خاک پلاستيک بزرگي ميکشند تا آب باران به درون آن نفوذ نکند و آلودگي به ساير مناطق راه پيدا نکند.

روشهاي ترميم خاک شامل استفاده از آب براي خارج کردن آلاينده ها از خاک، استفاده از حلالهاي شيميايي يا هوايي، يا از بين بردن آلاينده ها با کمک سوزاندن، کمک به ارگانيسمهاي طبيعي براي شکستن اتمهاي آلاينده ها، اضافه کردن مواد به خاک براي محافظت آن و جلوگيري از انتشار آلودگي به ساير نقاط.

راههای مناسب جهت ترمیم خاک کشاورزی

سه روش اصلی برای پاکسازی خاک وجود دارد:

۱- میتوان خاک را تا عمق مشخصی حفر کرد از منطقه مورد نظر دور کرد و سپس آن را ترمیم کرد.

۲- میتوان خاک را در همان منطقه ای که وجود دارد به صورت درجا ترمیم کرد.

۳- روش دیگر، روشی است که خاک را در منطقه نگه میدارند و به آن مواد کمکی برای جلوگیری از گسترش آلودگی به گیاهان، جانوران و انسان وارد میکنند.

معمولاً برای جلوگیری از انتشار آلودگی خاک بر روی خاک پلاستیک بزرگی میکشند تا آب باران به درون آن نفوذ نکند و آلودگی به سایر مناطق راه پیدا نکند.

روشهای ترمیم خاک شامل استفاده از آب برای خارج کردن آلاینده ها از خاک، استفاده از حلالهای شیمیایی یا هوایی، یا از بین بردن آلاینده ها با کمک سوزاندن، کمک به ارگانیسمهای طبیعی برای شکستن اتمهای آلاینده ها، اضافه کردن مواد به خاک برای محافظت آن و جلوگیری از انتشار آلودگی به سایر نقاط .

 

 

آلودگی خاک خطرناک‌تر از آلودگی هوا

خطر آلودگی خاک کمتر از خطر آلودگی هوا نیست اما از آنجایی که این آلودگی ملموس نیست کمتر به آن توجه می‌شود. » آلودگی خاک اما تنها پایتخت را تهدید نمی‌کند بلکه بسیاری از شهرهای ما اینک در معرض این خطر قرار دارند. هرگونه تغییر در ویژگی اجزای تشکیل دهنده خاک به‌طوری که استفاده از خاک ناممکن شود، آلودگی خاک نامیده می‌شود. آلودگی خاک باعث از بین رفتن پوشش گیاهی و کاهش رشد و نمو گیاهان و در نهایت منجربه فرسایش خاک و بیابان‌زایی می‌شود. درحال حاضر در کشورهای اروپایی برای جلوگیری از آلودگی خاک عامل بازدارنده‌ای با عنوان «قانون خاک» وجود دارد که موجب شده تا حد زیادی از افزایش آلودگی‌های خاک جلوگیری شود.

این قانون اخیراً در کشور ما مطرح شده و در انتظار اجرای صحیح آن هستیم. مدیرکل دفتر آب و خاک سازمان حفاظت محیط‌‌‌زیست درباره قانون جلوگیری از آلودگی خاک‌های ایران می‌گوید:«اگر واحدی منجر به آلودگی خاک مناطق اطراف خود شود در مرحله اول به ۶ ماه تا ۲ سال حبس و در مراحل بعدی به پرداخت جرایم نقدی محکوم می‌شود، البته سعی شده تا از جرایم نقدی کمتر استفاده شود، زیرا تعیین میزان جریمه نقدی با توجه به وسعت آلودگی کار دشواری است و معمولاً نمی‌توان وسعت آلودگی را به‌طور دقیق مشخص کرد. همچنین واحد آلاینده موظف است برای رفع آلودگی ایجاد شده مشاور و پیمانکار استخدام کند تا زمانی که خاک به حد استاندارد می‌رسد و خطری منطقه را تهدید نمی‌کند کار خود را ادامه دهد.»

هزینه‌های پاکسازی‌ محیط‌‌‌زیست

تا سال ۲۰۰۰در ایالات متحده حدودا ۲درصد از درآمد ناخالص ملی صرف پاکسازی محیط‌‌‌زیست و کنترل آلودگی شده است. این میزان۵۰ درصد مبلغی است که ما برای پوشاک خود می‌پردازیم و ۳۳ درصد مبلغی است که به نیروهای نظامی پرداخت می‌شود.

پس از سال۲۰۰۰ این مبلغ به بیش از ۸/۲ درصد از تولید ناخالص ملی افزایش یافته است. به استثنای هلند، هیچ کشور دیگری به این میزان روی مشکلات زیست محیطی سرمایه‌گذاری نمی‌کند.

آلودگی خاک در ایران

براساس آمار، درصد کمی از فاضلاب‌های صنعتی و خانگی در کشور تصفیه ‌شده و بخش عمده فاضلاب‌های خانگی و صنعتی کشور بدون تصفیه و به‌صورت خام وارد محیط‌‌‌زیست می‌شود که این روند، آلودگی خاک و آب‌های زیرزمینی را در پی دارد که نمونه بارز آن افزایش میزان نیترات در آب چاه‌هاست. یکی از موارد آلودگی خاک که خوشبختانه در کشور ما کمتر دیده می‌شود، باران‌های اسیدی است.یکی از اقدامات سازمان محیط‌‌‌زیست برای جلوگیری از بارش باران اسیدی مخالفت شدید با تاسیس کارخانه کک‌سازی‌ در منطقه سوادکوه است. اطلس آلودگی خاک‌های ایران در حال تهیه است که به‌زودی آمار دقیقی از میزان آلودگی خاک در کشور به دست می‌آید.

تا به امروز مناطق زیر در شمار آلوده‌ترین مناطق ایران گزارش شده‌اند: استان اصفهان؛ جنوب تهران؛ عسلویه بوشهر؛ زمین‌های اطراف مس سرچشمه؛ استان سیستان و بلوچستان؛ بخش عمده‌ای از خوزستان.

آلودگی خاک در تهران

آلودگی‌های ناشی از نشت نفت لوله‌های انتقال نفت در جنوب تهران یکی از آلاینده‌های خاک در تهران گزارش شده است.

استفاده از سموم کشاورزی در سطح استان تهران از دیگر آلاینده‌های خاک ذکر می‌شود.

بارش باران‌های اسیدی به‌علت وجود آلودگی زیاد در هوای تهران نیز از دیگر موارد آلوده‌کننده خاک در این شهر به شمار می‌آید.

اثر شوینده‌ها در خاک

وجود شوینده‌ها در فاضلاب نفوذپذیری خاک را افزایش داده و میکروارگانیسم‌ها و حتی مولکول‌هایی که به‌طور معمول نمی‌توانند از صافی‌های خاک عبور کنند در حضور شوینده‌ها قادر خواهند بود از خلل و فرج لایه‌های متوالی و مختلف خاک عبور کنند و موجب آلودگی میکروبی آب‌هایی شوند که در فاصله زیاد نسبت به سطح زمین قرار دارند.

آلودگی کشاورزی

استفاده بیش از حد سموم و کودهای کشاورزی، آنتی‌بیوتیک‌ها و هورمون‌ها در دام و آبیاری مزارع با فاضلاب‌های آلوده از عوامل کشاورزی مؤثر در آلودگی خاک است. سرطان، بیماری‌های عصبی و تنفسی و پوستی از اثرات درازمدت آفت کش‌ها بر انسان است.

آفت‌کش‌ها از راه‌های مختلفی وارد خاک می‌شوند که عبارتند از: ‌از طریق کاربرد مستقیم آنها در خاک؛ از طریق سمپاشی و برگشت مستقیم ذرات سموم معلق در هوا به زمین؛ ‌سموم جذب شده در سطح ذرات خاک معلق در هوا و نشست آنها بر زمین و بقایای نباتی که به خاک اضافه می‌شوند و سموم جذب شده به وسیله موجودات زنده خاک (غیرذره‌بینی) است. کودهای شیمیایی خواص خاک را تغییر می‌دهند یعنی نفوذپذیری خاک را نسبت به هوا و آب کم می‌کنند و اصطلاحاً خاک‌ها را سخت می‌کنند.

سموم شیمیایی نیز در خاک آلودگی ایجاد می‌کنند. تعدادی از آفات به‌ویژه حشرات در مقابل سموم مصرفی مقاوم می‌شوند که ناچار هستیم یا تعداد سمپاشی را افزایش دهیم یا غلظت سموم را بالا ببریم. این سموم به راحتی تجزیه نمی‌شوند و برای سالیان دراز در خاک باقی می‌مانند.

سموم شیمیایی وآلودگی خاک

رشد سریع جمعیت، افزایش درآمد سرانه وبهبود سطح زندگی، همه از عوامل افزاینده تقاضا برای مواد غذایی بیشتر وبهتر بشمار می آیند و رویارویی با چنین شرایطی ایجاب می کند که خود را برای جوابگویی به این نیاز آماده کنیم. برای رسیدن به این هدف استفاده از سموم شیمیایی در سطح گسترده ای بخدمت گرفته شده است. غافل ازآن که همین سموم شیمیایی گر چه بظاهر کیفیت ومیزان محصولات کشاورزی را افزایش داده است،ولی دردراز مدت اثرات سوء بسیار در محیط زیست پدید خواهند آورد.

راه های ورود سموم شیمیایی به خاک

از طریق کاربرد مستقیم آنها در خاک

از طریق سمپاشی وبرگشت مستقیم ذرات سموم معلق در هوا به زمین

سموم جذب شده در سطح ذرات خاک معلق در هوا ونشست آنها بر زمین

بقایای گیاهانی که حاوی سموم هستند وسرانجام به خاک اضافه می شوند.

سموم جذب شده بوسیله موجودات زنده خاک

عوامل موثر در پایداری سموم شیمیایی در خاک

طبیعت شیمیایی سموم:طبیعت شیمیایی سموم بوسیله پایداری شیمیایی، قابلیت گریز از محیط، قابلیت انحلال ، غلظت وبالاخره فرمولاسیون آنها مشخص می گردد.

نوع خاک : پایداری سموم در خاک ،تابع بافت ومیزان مواد آلی محتوای آن است.

میزان مواد آلی : ماده آلی خاک ،یکی از عوامل مهم وموثر در پایداری سموم می باشد.

میزان رس : یکی از عوامل موثر در پایداری سموم، میزان مواد کلوئیدی موجود در خاک است.

درجه حرارت : سموم اصولا از طریق تجزیه شیمیایی وباکتریایی وبصورت گاز یا بخار از خاک خارج می شوند وتمام این فرآیندها ، تحت تاثیر درجه حرارت محیط قرار دارند.

رطوبت خاک : در اغلب موارد میزان انتشار سموم در خاک با رطوبت نسبی آن افزایش می یابد.

پوشش گیاهی : اثر سایه افکنی گیاهان ممکن است تا حد زیادی در درجه پایداری سموم تاثیر گذار باشد.

شخم زدن : زمان پایداری سموم رادر خاک می توان با شخم زدن های مکرر کاهش داد.

اسیدیته خاک : سموم فسفره در خاک های اسیدی پایداری بیشتری نشان می دهند.

یون های معدنی : اثر نوع ومیزان کانی های خاک ، بر زمان پایداری سموم از طریق تاثیر در ساختمان وتیپ خاک اعمال می گردد.

نقش سموم برروی موجودات زنده خاک

در شرایط طبیعی هر ذره ای از خاک در تماس وارتباط مستقیم با تعداد زیادی از موجودات زنده ای است که هرچند این موجودات از نظر کمی جزء بسیار کوچکی از حجم کل خاک را تشکیل می دهند واز این لحاظ در مقابل مواد بیجان، ناچیز جلوه می کنند، ولی در واقع هر گروه از آنها مانند سلول های عضوی از یک پیکرزنده، جزیی از هستی خاک محسوب می شوند. سمومی که در خاک پایدار میمانند، می توانند موجودات زنده خاک را به شیوه های زیر تحت تاثیر قرار دهند:

مسموم کنندگی مستقیم

تاثیرات ژنتیکی

تاثیر بر فعالیت ها،تولید مثل، سوخت وساز و...

جذ ب در اندام های موجودات زنده

آلودگی نفتی

مواد نفتی و مشتقات آنها در اثر حمل و نقل یا ذخیره سازی ممکن است موجب آلودگی خاک شود . هرقدر مواد نفتی به عمق بیشتری از خاک نفوذ کنند رفع آن آلودگی مشکل تر خواهد بود . آلودگی های نفتی یک پیامد اجتناب ناپذیر از افزایش سریع جمعیت و فرایند صنعتی شدن است که به‌دنبال آن آلودگی خاک توسط مواد هیدروکربنه نفتی به شکل وسیع در اطراف تاسیسات اکتشاف و پالایش و به شکل موضعی در مسیرهای انتقال این مواد قابل مشاهده است. برخی از باکتری ها و میکرو ارگانیسم ها در خاک می توانند موجب تجزیه مواد نفتی شوند که در بخش زدودن آلودگی به روش بیولوژیکی مورد بحث قرار می گیرند . علاوه بر انتشار مستقیم این آلاینده‌ها، غبارات حاصل از سوخت گازهای همراه نفت، طی سالیان متمادی توانسته مواد سمی و مضری به خاک‌های منطقه اضافه کند هرچقدر مواد نفتی به عمق بیشتری از خاک نفوذ کند، رفع آلودگی آن مشکل‌تر و هزینه آن چندین برابر خواهد بود.

راه های کنترل اثرات آلودگی مواد نفتی به شرح زیر است :

1- جلوگیری نکردن از پخش مواد نفتی در سطح گسترده

2- بهبود تهویه خاک از طریق شخم زدن و همزدن

3- افزایش عناصر غذایی به خاک مانند نیتروژن و فسفر

4- تلفیق خاک با میکروارگانیسم های تجزیه کننده مواد نفتی

انواع آلاينده هاي خاك

دور ريز ضايعات به خاك

زباله هاي صنعتي ، خانگي يا بهداشتي

ضايعات فلزي

مواد جامد خطرناك مثل آزبست ، سرب ، روي ، نيكل و...

مايعات شامل

پساب صنعتي

مواد شيميايي مانند اسيدها و بازها ، انواع مواد شوينده

مواد خطرناك مثل انواع سموم شيميايي ، حشره كش ها ، و...

مواد سوختي و نفتي (گازوئيل ، مازوت و...)

شيرابه زباله ها و زنگاب فلزات

بهداشت خاک و اهمیت آن

از دیدگاه جهانی پس از آب وهوا،خاک سومین جزء عمده محیط زیست تلقی می شود.

توسعه بخش کشاورزی ،بیش از هر زمانی اهمیت خاک را نمایان ساخته است.

آلودگی آب وهوا ،آلودگی خاک رانیز به د نبال خواهد داشت.

خاک در اثر بی مبالاتی بشر به شدت بوسیله مواد شیمیایی از جمله فلزات سنگین وفرآورده های صنعت نفت آلوده شده وازاین طریق وارد زنجیره غذایی، آبهای سطحی یا زیر زمینی گشته وسرانجام وارد بدن انسان میشود.

در بسیاری از نقاط دنیا بدلیل کمبود هایی که در توزیع کود های شیمیایی وجود دارد ،از مدفوع انسان وحیوان بعنوان کود کشاورزی استفاده می شود.

آلودگی خاک بوسیله عوامل بیولوژیکی بیماریزا

گروه اول : اورگا نیسم های بیماریزای دفع شده انسان که بوسیله تماس مستقیم با خاک آلوده ویا مصرف میوه وسبزیجات روئیده شده در خاک آلوده به انسان منتقل می شود. ( انسان – خاک – انسان ) مانند وبا،تیفوئید، اسهال باسیلی، آسکاریس و...

گروه دوم : اورگا نیسم های بیماریزای حیوانات که در اثر تماس مستقیم افراد با خاک آلوده به مواد دفعی حیوانات به انسان منتقل می گردد . ( حیوان – خاک – انسان ) مانند لپتوسپیروز، سیاه زخم، تب کیو و...

گروه سوم : اورگا نیسم های بیماریزا که بطور طبیعی در خاک یافت می شوند وانسان در اثر تماس مستقیم با این قبیل خاکها آلوده می شود. ( خاک – انسان ) مانند کزاز،بیماری های قارچی وبوتولیسم

نقش ترکیبات معدنی مسموم کننده در آلودگی خاک

در سال های اخیر آلودگی خاک ناشی از کاربرد ترکیبات معدنی مانند جیوه، کادمیوم،سرب،ارسنیک،مس، روی،نیکل، منگنزو...مورد توجه قرار گرفته است. فلزات سنگین اغلب در ترکیبات قارچ کش های آلی،علف کش ها وحشره کش هاشرکت دارند وموجبات آلودگی خاک را فراهم می کنند. همچنین فلزات سنگین در فاضلاب های شهری وصنعتی نیز وجود دارند که بخشی از آنها باعث آلودگی خاک می شوند.

شیوه های کاهش آلودگی ناشی از ترکیبات معدنی سمی :

عدم یا کاهش کاربرد آنها در خاک

مدیریت صحیح خاک وگیاه در جهت ممانعت از گردش بیشترآنها

کاهش آلودگی هوا

آلودگی خاک ناشی از فضولات آلی

پتانسیل آلودگی فضولات آلی مانند فضولات خانگی،صنعتی وکشاورزی زیاد بوده ودر نتیجه می تواند به عنوان یکی از عوامل موثر آلوده کننده منابع آب، خاک ودر شرایطی هوا بشمار آیند. از آنجاکه ترکیبات متشکله فضولات آلی تغییرات زیادی را نسبت به یکدیگر نشان می دهند، لذا اگر بدون آگاهی از کیفیت ترکیبی آنها ونیاز غذایی گیاهان مورد استفاده قرار بگیرند، خساراتی را ببار خواهند آورد. اما چنانچه قبل از بکارگیری فضولات آلی در خاک از عدم آلودگی آنها اطمینان حاصل گردد ،استفاده از آنها در کمک به افزایش تولید وبهبود حاصلخیزی خاک کاملا چشمگیر خواهد بود.

انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۵

تحقیق زندگینامه محمدرضا یوسفی


زندگینامه محمدرضا یوسفی

 

محمدرضا یوسفی در مهرماه سال 1332 در همدان متولد شد و در همان شهر به تحصیل پرداخت. سال 1352 پس از گرفتن دیپلم ادبی به تهران آمد و در دانشگاه تهران در رشته تاریخ مشغول به تحصیل شد و همزمان به همکاری با گروه های نمایش دانشجویی پرداخت. اولین کتاب یوسفی در سال 1357 با نام «سال تحویل شد» منتشر شد.

او از سال 65 به طور جدی به نویسندگی برای کودکان و نوجوانان پرداخت و تاکنون نزدیک به صد کتاب که عمدتاً داستانی اند ارایه نموده است. وی همچنین در زمینه نمایشنامه نویسی و فیلمنامه نویسی فعالیت هایی داشته است.

تاکنون دو کتاب یوسفی برنده ی دیپلم افتخار IbBy شده و کتاب های او در جشنواره های داخلی نیز جوایزی به دست آورده اند.

او یک بار نیز نامزد دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شد. داستان های او بیش تر دارای موضوعات اجتماعی و یا بر اساس فرهنگ عامیانه، افسانه ها و هنرهای سنتی تدوین شده اند.

 

تألیفات:

1- سال تحویل شد/ تهران؛ شباهنگ/ 22ص/ 15 ریال/ چاپ اول؟ (1357)

2- قهرمان قلابی/ تهران؛ چکیده/ 28ص/ چاپ اول 1359

3- امیدعلی خان/ تهران؛ زلال/ 100ص/ 1200ریال/ 5500نسخه/ چاپ اول 1366

4- ماه منیر/تهران؛ فرهنگ خانه ی اسفار/ 68ص/ 200ریال/10000نسخه/ رقعی/ چاپ اول1367

5- ماهان/تهران؛فرهنگ خانه ی اسفار/ چاپ اول1367

6- قصه ی آّب/ نقاش: سیاوش ذوالفقاریان/ ویراستار: علی همراه/ تهران؛ همکلاسی/ 23ص/10000نسخه/ خشتی/ چاپ اول 1370

7- یک باغچه بهار/ نقاش: نسرین خسروی/ تهران؛ قاصدک شادی/ 24ص/ 400 ریال/ 10000نسخه/خشتی/ چاپ اول 1370

8- خانه ای رو به آفتاب/ تصویر: محمدعلی بنی اسدی/ تهران؛ خانه ی آفتاب/ 24ص/ 350 ریال/11300 نسخه/ چاپ اول 1369

9- قفس/ نقاش: نفیسه شهدادی/ تهران؛ امیرکبیر، کتاب های شکوفه/ 27ص/ 500 ریال/ 1100 نسخه/ چاپ اول 1369.

 

¡از کودکی و نوجوانی خود بگویید

*کودکی من در میان یخ و برف و سختی ها وقصه ها گذشته است. تا آن جا که به یاد می آورم در آرزوی داشتن یک ماشین پلاستیکی و در شکل تکاملی آن رسیدن به یک دوچرخه سال ها و سال ها انتظار کشیدم و هرگز به آن ها نرسیدم. البته بخشی از این روزگار را در رمانی نوشته ام که هنوز چاپ نشده است. اما آن چه قابل توضیح و به یاد آمدنی می باشد، سرشار از آه و یأس و امید بود. بچه ی پنجم خانواده بودم و پدر بسیار زحمتکش ما فرصت آن را نداشت که زمانی کوتاه در کنار ما باشد، از صبح تا پاسی از شب کار می کرد و همیشه او را خشمگین می دیدیم تا شاد. روزگار با او نامهربان بود، بر مدار آرزوهایش نمی چرخید و چه جایی مناسب تر از چهار دیواری خانه که او در آن فریاد بکشد؛ حتی در نماز خواندن هم خشمگین بود، من با کودکی خویش احساس می کردم که آقاجان- به پدرم چنین می گفتیم- با خدا هم دعوا دارد. اگر در حق آقاجان خوبم، مرد کار و زحمت و تلاش ناحقی نکرده باشم و او را شب بنامم، بی راه حرفی نزده ام؛ چون او برای من مانند شب پر از راز و رمز و پیچیدگی بود. هیچ گاه نتوانستم به دنیای ذهن او نقبی بزنم. مرا در میان خواهر برادرها بسیار دوست داشت. اما برای کار و کار و کار. انگار فرصت سخن گفتن نداشت. به همین دلیل مانند شب نامکشوف و بیگانه و رازآلود بود، و دو برابر او مادرم «مامان» بود که دنیایی سیال و شفاف و پر از قصه و مثل و ترانه و عشق بود. همه چیز را از او آموختم. حافظه ای به وسعت دریاها داشت و هرگز پایان نمی یافت و نمی یابد. هر چه پدر کم حرف و در خود فرو رفته بود، او عاشق بود و به هزار زبان با ما سخن می گفت.

حتی آن لحظه های غروب که خروارها رخت چرک ما را شسته بود و دست هایش از ظلم اسپرون و سردی آب و زمختی رخت ها تاول زده بود، روی ایوان خانه می نشست و قل قل قلیان می کشید. من گنجشک ها را بسیار دوست دارم، شاید ریشه در همین دوران کودکی دارد که کنار مامان می خوابیدم و به صدای قل قل قلیان او گوش می دادم و مهربانی خورشید چهره اش از قصه های بسیار برای من سخن می گفت و گنجشک ها جیک جیک می کردند و یا وقتی که مامان به نماز می ایستاد. بچه های طایفه به او «خاله سوتی» می گفتند. چون هنگام نماز خواندن و به وقت تلفظ بعضی واژه ها سوت می زد و من از همین صدای سوت لذت می بردم و با تسبیح گلی او بازی می کردم. نعمتی ست کسی از کودکی، آن زمان که نمی تواند یک واژه را بنویسد، استاد قصه و داستان و هنر داشته باشد. من چنین بودم و مامان استاد اول و آخر من بود و هست. حکایت و قصه ی من و مامان به گفتن و روایت کردن نمی آید، هر آن چه تاکنون نوشته، و احتمالاً پس از این خواهم نوشت از سرچشمه ی وجود اوست و هر بار که بسیاری از قصه هایم را جرئت می کنم و دوباره می خوانم، اشک در چشمانم حلقه می زند، چون او و آن دوران را به یاد می آورم.

نوجوانی ام نیز در کار و زحمت و سختی گذشته است. شاگرد قصاب بوده ام، زنجیرباف، شاگرد قهوه چی، چوپان، دوره گرد، شاگرد کفاش، شاگرد کتابفروش، و دیگر شغل هایی که برای یک بچه ی پایین شهری ممکن باشد، اغلب همه را انجام داده ام تا بتوانم درسی بخوانم. آن روزها همه ی آینده ی آدم ها به درس و درس خواندن گره خورده بود. فردا بدون یک مدرک، تاریک و پوچ بود. برای همین من انواع قماربازی ها را کرده ام. اگر فوتبال یاد گرفتم، برای شرط بندی آن بود، و گرنه خودش در آغاز جذابیتی برایم نداشت.

البته فقط دزدی و کارهای ناشایست دیگر را اصلاً انجام ندادم. چون حضور و روح مادرم همیشه مانند یک معلم و ناظر مهربان بر بالای سرم بود و در محیط پر از فساد و بزه و بدبختی که می زیستم، حضور مامان با آن اخم مهربان و صدای آرامش همیشه در برابرم بود و از او کودکانه حجالت می کشیدم و به سمت کارهای ناشایست نمی رفتم. البته یک بار که مرغ مسجد یهودی ها را دزدیدیم و بعد هم لو رفتیم، با سکوت مامان آن قدر خجالت کشیدم که زارزار گریه کردم و او هیچ حرفی به من نزد، اما من نقره داغ شدم و دیگر به طرف دزدی نرفتم.

مامان از کودکی به ما آموخته بود که باید سخت جان و سخت کوش بود و خودش در این راستا استادی بود که حرف نمی زد و در عمل همه چیز را نشان می داد. به خداوندی خدا بهشت هم پاسخ همه ی رنج های او را نمی دهد. و من فرزند ناسپاسی هستم اگر دروغ گفته باشم.

گفتم نوجوانی در خطی از کار و تلاش و سختی گذشت و در جایی گفته ام که فرصت آن را نداشتم، یا زمانه مهلت نمی داد تا به آرزوها، فرداها، آینده بیندیشم. همین طوری، نه قارچ وار، که مانند یک شاخه گل شمعدانی بر جان مامان بودیم و می روییدیم و او چه دریایی بود!

 

¡ در سنین نوجوانی و جوانی کدام کتاب یا نویسندگان ایرانی خارجی بر شما تأثیر گذاشته و یا برایتان الگو بوده اند؟

* در آن روزها من کتابی خواندم به نام «دوزخ نشینان» که بر دل و جانم تأثیر بسزایی گذاشت، اما بیش تر از هر کتاب و نویسنده ای من عاشق قصه هایی بودم که در قهوه خانه ها از زبان نقالان می شنیدم و در خانه مادرم برایم تعریف می کرد. غیر از این مورد هیچ وقت لحظات به یاد ماندنی کتاب «کلبه ی عموتم» را از خاطر نمی برم.

¡ چگونه به دنیای حرفه ای ادبیات وارد شدید؟

* ادبیات هیچ وقت برای من به منزله ی حرفه نبوده و نیست، عشق و علاقه ام بود که یکباره به گونه ای از زندگی آتش زدم و آمدم تا خودم را بیازمایم. در آغاز همه چیز مبهم و گنگ بود. تا آن جا که به یاد دارم پیش از من کسی حرفه ای نزیسته است. حرفه ای به این معنا که شب و روز بنویسی، نه شغل و حرفه ات باشد. تجربه ای وجود نداشت و من شب و روز می نوشتم. انواع بیماری را پیدا کردم. به اتکاء پیشینه ای که در تئاتر داشتم، نمایشنامه (چندتایی) نوشتم و بعد کتاب و سپس فیلمانه، تا این که به تدریج دریچه های دیگر به رویم باز شد و هیچ وقت سوای علائق دل و قلبم ننوشته ام، عاشق محیط و طبیعت و زندگی مردم هستم و هر چه هم دارم از همین هاست. در این مملکت با عشق به ادبیات و مردم می شود زندگی کرد، اما با حرفه ای نوشتن- به معنای خاص کلمه که شغل باشد- نمی توان زندگی کرد، مگر وابسته ی نهاد، سازمانی بود که این با مقوله ی هنر در تضاد است و روایتی دیگر است. وقتی به درستی دقت می کنم، می بینم من هرگز حرفه ای زندگی نکرده ام، چه اگر چنین بود بسیار چیزها باید می نوشتم که ننوشتم، چون اصلاً آن چیزی که بر دلم ننشیند، بر قلمم جاری نمی گردد. البته حساب تلویزیون را- که به نظر من تلویزیون ما با دنیای هنر بیگانه می باشد- از این مبحث باید جدا کرد.

 

¡ شما از پرنویس ترین قصه نویسان هستید. آیا فکر نمی کنید کثرت کتاب هایتان بر افت کیفی آن ها انجامیده؟

* البته واژه ی پرنویس، درست نیست، نمی دانم این را از کجا پیدا کرده اید. اما عزیز، چرا نمی گویی نویسندگان ما کم نویس هستند و بیشتر ژورنالیست نویس هستند؟ این «نویس ها» را از خود شما گرفته ام، درست و غلطش باشد. اما من هنگامی که اثری را می نویسم، تمام جان و دلم را در آن اثر می گذارم تا مبادا آن درد، شادی، هر چه شما می گویید را بیان کرده باشم. من کاری جز نوشتن ندارم. نه رئیس کسی هستم و نه مرئوس کسی و اما تأثیر کیفی را منتقدین باید بگویند، من فقط می نویسم؛ گاه هم اشتباه می کنم، که ناشی از یکی شدن من با بعضی شخصیت های قصه ها می باشد.

¡ در کارهای شما هم آثاری برای کودکان و هم قصه هایی برای نوجوانان دیده می شود، خود را بیشتر نویسنده کدام گروه سنی می دانید؟

* من برای همه ی گروه های سنی، حتی بزرگسالان داستان نوشته ام. هر سوژه ای که بر دل من بنشیند، شروع به نوشتن آن می کنم، بعد از نوشتن است که اثر گروه سنی خودش را پیدا می کند و بعضی آثار گروه سنی خاصی ندارد. اصلاً مگر این تقسیم بندی های سنی در همه جا، و درباره ی همه ی بچه ها و خوانندگان صدق می کند؟ همیشه درست از آب در نمی آید.

 

¡ شما تجربیاتی در تئاتر، فیلمنامه نویسی و کارهای تلویزیونی داشته اید. در این باره توضیح دهید و بفرمایید چه قدر آن ها را با ادبیات کودک هم راستا می دانید.

* کارهایی که من تاکنون برای تلویزیون نوشته ام، بیشتر جنبه ی تأمین هزینه های زندگی را برای من به همراه داشته، تا بتوانم بنشینم و کتابم را بنویسم، و متأسفانه تاکنون فرصتی در تلویزیون پیش نیامده تا بشود در آن جا کاری هنری- فرهنگی کرد؛ چون با کمال تأسف تلویزیون ما از این وادی بسیار دور است و به همان سرگرم بودن بسنده کرده است.

اما تئاتر هنوز از دل مشغولی من است، آن را دوست دارم، و اخیراً نمایشی از من در راه است و امیدوارم که بتوانم در این راه گام های جدی تری بردارم، چون در گذشته به کسب تجربه پرداخته ام، تئاتر کودک ما بسیار فقیر است. نهادهایی که داعیه ی تئاتر کودک را دارند، هنوز این مهم را به خوبی نشناخته اند. راه بسیار طولانی است. اما تئاتر کودک کاملاً در راستای هنر و ادب کودک و نوجوان ما می باشد، چون متن نمایشنامه در تئاتر از استقلال خاص خودش برخوردار می باشد، برخلاف فیلمنامه که معلوم نیست، به هزار و یک دلیل چه از آب درخواهد آمد.

من معتقدم که هنوز فیلمنامه در سینما و تلویزیون کودک ما جایگاهش شناخته نشده است و هنوز پدیده ای هنری و مستقل نیست، و عجیب است که باید اعتراف کرد بزرگ ترین ضعف و مشکل سینما و تلویزیون در حال حاضر نبود فیلمنامه می باشد (البته فیلمنامه ی قوی و کامل) و در این راستا باید بسیار راه رویم تا به سر منزل مقصود برسیم.

 

¡ یکی دو کتاب شما در سالهای پیش از انقلاب منتشر شده از فضای حاکم بر ادبیات کودک و نوجوان در ایران، در آستانه ی انقلاب و سالهای اولیه پس از آن بگویید.

* کتابی از من پیش از انقلاب چاپ نشده است. البته دو نمایشنامه زیر چاپ داشتم که با فرا رسیدن انقلاب، چاپ آن ها به تأخیر افتاد و بعد ناشر به چاپ کتاب های سیاسی پرداخت. به نظر من چند ساله ی پس از انقلاب زیباترین شکل ارایه و نشر کتاب کودک بود. اگر چه بسیاری از کتاب ها سیاسی و شعاری مد روز بودند، اما بستری مهیا بود تا هر کسی تجربه ای فراگیرد. و مهمتر از این مسأله مردم بودند که تشنه وار همه ی کتاب های خوب و بد، ضعیف و قوی را می خریدند. بحث کتاب خوانی برای مردم یک امر ضروری بود. لازم نبود که روزنامه ها، مجله ها، مسئولین در برابر سؤال «وای چه کنم؟» بایستند که چرا جوانان، نوجوانان، مردم کتاب نمی خوانند؟ در آن سال های بی نظم و قاعده کتاب هایی چاپ شده که امروز کمتر ناشری می پذیرد دوباره آن ها را چاپ کند. و آن همه کتب گوناگون راهی بازار می شد چون مردم می خواستند، نیاز احساس می شد. به آمارهای افتخارآمیز نهادهای گوناگون مرتبط یا کتاب در آن سال ها بنگرید و با وامصیبتای آمارهای امروز که تیراژ کتاب کودک و نوجوان به دو هزار و سه هزار و پنج هزار رسیده است، مقایسه کنید. به کجا رسیده ایم؟ بهتر است بگوییم ما را به کجا رسانده اند؟ آن خواننده ها چه شدند؟ اولین کتاب من نویسنده ی گمنام، با کیفیتی بسیار نازل در تیراژ 20000 به مدت یک ماه چاپ و پخش گردید و به فروش رفت، حال چه شده است؟ درد بسیار عمیق است، بگذاریم و بگذریم و به امید بازگشت آن روزهای طلایی کتاب کودک- لااقل در تیراژ و استقلال خوانندگان- قاصدک های آرزو را پرواز دهیم.

 

¡ در فاصله سال های 59 تا 66 (هفت سال) کتابی از شما منتشر نشده است، چرا؟

* در این سالها بیشتر تئاتر کار کردم. در اصل تئاتر شوق و ذوق نخستین من به کودک و ادبیات کودک بود و طی سال های نامبرده چندین نمایش از آن جمله «قصه ی جنگل سبز» و «گنج» و «خاله تنها، خاله با ما» و چندین نمایشنامه ی دیگر نوشتم، که اغلب اجرا هم شدند، در اصل از 1362 به بعد فکر داستان کوتاه و رمان در ذهنم دوباره بیدار گشت و پس از آن با افت تئاتر کودک، به شکل جدی در این زمینه فعال گشتم.

 

نمونه آثار

در این بخش نمونه هایی از آثار محمدرضا یوسفی نقل شده اند. اولین نمونه از کتاب «ماه منیر» انتشار یافته به سال 1367 است. نمونه دوم صفحات آغازین کتاب «فرزندان خورشید» (1369) است. گزیده ای از داستان «وقتی شهر شلوغ شد» (1374) نمونه بعدی است و به دنبال آن چند صفحه از فصل سوم کتاب «ستاره ای به نام غول»(1375) آمده است. ابتدای فصل آخر رمان «قصه کوچ» ( 1376) نمونه ی پایانی این بخش است. لازم به ذکر است نمونه ها بدون هیچ گونه ویرایش و تغییر نگارش نقل شده اند.

 

فرزندان خورشید

وقتی ما شهر را پشت سر گذاشتیم، پدرم در خیالش درخت های بلند را تماشا می کرد. مادرم با گلدان انارش که انارهای کوچک و سرخش به اندازه ی یک فندق بود، خداحافظی می کرد و من تنها کیف و کره ی زمینم را برداشتم. چون فکر می کردم مثل یک روز تعطیلی که مدرسه تعطیل می شد و برای گردش به خارج از شهر می رفتیم، حالا هم شهر را ترک می کنیم، تا روزی دیگر برگردیم. شاید عمو داریا هم همین فکر را داشت، چون فقط قفس قناریش را برداشت، حتی چپق و کیسه ی توتونش را فراموش کرد. شاید مثل من فکر می کرد، فردا برمی گردیم. البته پدرم برگشت، هر چقدر عمو داریا و دیگران سعی کردند جلویش را بگیرند و نگذارند به شهر بازگردد، قبول نکرد.

من برای اولین بار چشمان پدرم را پر اشک دیدم. «خدایا، چه اتفاقی افتاده که چشمان بابا مثل انار گلدان سرخ شده؟» پدرم رفت. عمو داریا عصبانی شد و چیزهای پشت سر پدرم گفت که من معنی آن ها را نفهمیدم؛ چون کلمات را درست نمی شنیدم. اما معلوم بود، حرف های خوبی نبود. پدرم به شهر برگشت. وقتی ما شهر را پشت سر گذاشتیم، مادرم گم شد. شهر بوی دود و خاکستر می داد. پدرم به دنبال مادرم رفت.

ما در بیابان چادرنشین شدیم. یک چادر به من و عمو داریا دادند. تو صحرا پر چادر بود. عمو داریا قفس قناریش را گوشه ی چادر گذاشت و گفت:

- «این جا مدرسه هم هست»

آن وقت چپق تازه اش را توی کیسه ی توتون فرو کرد. من برای قناری بشکن زدم و وقتی به عمو داریا نگاه کردم، عمو داریا نگاه کردم، عمو داریا دود چپق را از میان انبوه ریش و سبیل سفیدش که مثل پشمک بود، به صورت من پف کرد.

من پرسیدم.

- «عمو داریا، مامانم کجاست، بابا کی برمی گردد؟»

عمو داریا سرش را پایین انداخت. چند ماه بود که ما چادرنشین بودیم. روزهای اول در یک گاراژ زندگی کردیم. من با چشمان خودم توی گاراژ چند تا موش چاق و گنده دیدم. حوض کثیف و بزرگی وسط گاراژ بود، که به جای آب داخل آن، جعبه شکسته، عروسک بی سر، دمپایی، شیشه خرده، دبه ی مربا و هزار جور چیزهای دیگر بود. روزهای اول از مدرسه و کلاس خبری نبود. من و بچه های دیگر با همان خرت و پرت های وسط حوض حیاط بازی می کردیم. عمو داریا گفت:

- «از بس تو این آشغال ها بازی کردی، خودت را مریض کردی. این جا دوا و درمان پیدا نمی شود!»

من گریه کردم و داد زدم.

- «مامان کجاست، بابا کی برمی گردد؟»

عمو داریا سریع گره ی ابروانش را باز کرد. ریشش مثل برف برق زد و گفت:

- «آن جا را خوب نگاه کن.»

همیشه همین را می گفت. من به قفس قناری نگاه کردم. عمو داریا گفت:

- « همین امروز و فردا یک قناری کوچک از توی آن تخم بیرون می آید...بگو ببینم صاحب قناری کوچک کی هست؟»

من پوزخندی زدم و قاشق شربتی را که عمو داریا به دهانم نزدیک کرد، قورت دادم. یک چادر بزرگ دور از همه ی چادرها بود که ما می رفتیم آن جا و درس می خواندیم. آقا معلم موهایش جوگندمی بود و عینک قشنگی به چشم هایش می زد. البته کلمه ی «جوگندمی» را من از عمو داریا شنیدم.

یک روز درس جغرافی داشتیم. آقا معلم پنج قاره ی روی زمین را به وسیله ی کره ی کوچک چرخانی که در دستش بود. توضیح می داد.من گفتم:

- «آقا اجازه هست؟»

آقا معلم گفت:

- «سؤال داری؟»

من دستپاچه شدم و گفتم:

- «آقا شما می دانید، پدر و مادر من کجای این کره هستند؟»

آقا معلم ساکت شد و مثل شاگردی که نتواند جواب سؤال معلمش را بدهد، کمی فکر کرد و بعد گفت:

«کره ی زمین خیلی بزرگ است.»

بچه ها خندیدند. من نفهمیدم بچه ها به آقا معلم خندیدند یا به من!

از فردای آن روز من دیگر به مدرسه نرفتم. مریض شدم. نمی دانم به چه دلیلی مریض شدم. هر روز صبح و ظهر و شب عمو داریا یک کف دست قرص و چند قاشق شربت می داد به خوردم.

خیلی دلم می خواست، لااقل مریضی دیرتر می آمد تا درس کره ی زمین تمام می شد، ولی مریضی آمد. یک روز تو چادر مدرسه سرم گیج رفت. و مثل مداد پاک کن دار که نمی تواند سیخ بایستد، با سر به زمین خوردم. بعدش نفهمیدم، چی شد. وقتی چشمانم را باز کردم، عمو داریا با آن ریش بادکنکی اش بالای سرم بود.

- «پسر تو زیاد فکر می کنی.»

عمو داریا با من بود. چشمانم پر از اشک شد، بغضم ترکید و گفتم:

- «عمو داریا، مامان و بابا کی بر می گردند؟»

عمو داریا پک محکمی به چپقش زد و گفت:

- « شاید با ما قهر کرده اند؟ به هر حال یک روزی بر می گردند.»

من عصبانی شدم و گفتم:

- « نه عمو داریا چنین حرفی نزن، مامان و بابا که بچه نیستند تا با ما قهر کنند، آن ها حتماً اسیر هستند.»

عمو داریا به چشمان من خیره شد و دود چپقش را قورت داد و سرفه کرد.

- «راست می گویی، تو بچه فهمیده ای هستی. عموجان آن ها با ما قهر نیستند، آن ها اسیر هستند.»

نگاهی به آثار

یوسفی تا پایان سال 1377 (محدوده ی تعریف این تحقیق) حدود هشتاد کتاب منتشر کرده که اکثریت قریب به اتفاق آن برای کودکان و نوجوانان است. بیش از نصف این تعداد کتاب های کودکان هستند و مابقی یا رمان نوجوان هستند و یا تک قصه ها و مجموعه داستان های نوجوان. یوسفی کتاب غیرداستان ندارد. (به جز یک نمایشنامه) دو تا از قصه های او بازنویسی قصه های خارجی هستند اما چون آن ترجمه ها هم آزاد و خلاقانه بوده آن ها را هم در میان داستان ها معرفی خواهیم کرد.

 

قصه های کودکان

یوسفی کار خود را با قصه های کودکان آغاز کرد و از نظر تعداد عناوین کتاب ها اکثریت کتاب های او (نزدیک به پنجاه عنوان) او نیز در همین دسته می گنجد. اولین کتاب یوسفی «سال تحویل شد» نام دارد که فاقد تاریخ است اما ظاهراً سال 1357 منتشر شده است. کتاب مضمونی انقلابی و مرتبط با فقر و اختلاف طبقاتی دارد و به طغیان کودکی که پدر و مادرش خدمتکاران خانه ای اشرافی هستند می پردازد. گروه سنی مخاطب در کتاب ذکر نشده است اما یوسفی آن ها کتاب کودک دانسته و کتاب شناسی سه جلدی کانون آن را ویژه ی گروه سنی ج و د.

قهرمان قلابی سال 58 یا 59 منتشر شده است و متأسفانه نتوانستیم کتاب را ببینم و یا اطلاعات بیشتری درباره ی آن بیابم.

کتاب بعدی یوسفی برای کودکان 9 سال بعد یعنی 1368 منتشر شد. (به طور کلی یوسفی در فاصله سال های 59 تا 67 کتابی منتشر نکرد).

«قصه ی آب» که توسط نشر همکلاسی منتشر شد حکایت بی آبی است. دهقانی که از بی آبی به تنگ آمده قناتی را احیا می کند و گل ها، زمین و زنبور عسل از تشنگی نجات می یابند و در پایان عروسی دخترش ممکن می شود. نام این کتاب با درجه متوسط برای گروه سنی «ب و ج» در فهرست کتاب های مناسب کانون جلد پنجم به چشم می خورد اما کتابخانه حسینیه ارشاد آن را در میان کتاب های گروه سنی «ب» جای داده است.

«وقتی باران بارید» بازنویسی کتابی خارجی است که سال بعد در خانه آفتاب منتشر شد. موش سفیدی به خانه دو موش سیاه می آید و به آن ها زورگویی می کند. پس از مدتی بچه های موش سیاه پدر و مادر را بر علیه موش سفید تحریک می کنند و او را از خانه بیرون می کنند. کتاب برای گروه سنی «الف و ب» است.

«خندانه» را همان سال همان ناشر منتشر کرد. «خندانه دختری بود که همه از خنده ی او شاد بودند یک روز خسته و غمگین شد و هواپیماهای عراقی شهر را بمباران کردند. دیگر کسی خندانه را ندید ولی بچه های دیگر جای او را گرفته و مانند خندانه خندیدند. جنگ تمام شد. هفت دختر همانند خندانه فریاد زدند، کلاغ ها رفتند و کبوترها آمدند.» (به نقل از کتاب شناسی سه جلدی کانون). خندانه داستانی است که به طور تمثیلی و تلویحی به جنگ و شهادت کودکان اشاره می کند. کتاب ویژه گروه سنی «ج» است اما کتابخانه حسینیه ارشاد آن را برای گروه سنی «ج و د» مناسب دانسته و کمیته کتاب کانون آن را با درجه متوسط برای گروه سنی «ج» پذیرفته است. نام این کتاب در فهرست کتاب های مناسب کافل (چشمه 2 و 3) به چشم می خورد.

«خانه ای رو به آفتاب» همان سال و همان ناشر. سارا که کلاس دوم است مادرش را گم می کند. اما گریه نمی کند دختری کلاس اولی را که گم شده به مدرسه اش می رساند و بعد با کمک بچه ها خانه اش را پیدا می کند. کتاب ویژه گروه سنی «ج و د» است.

«قفس» را امیرکبیر منتشر کرد. امیر شاگرد خردسال یک کفاش است. صاحب مغازه نمی گذارد او که هفت ساله شده به مدرسه برود و می گوید هر وقت این بلبل به مدرسه رفت تو هم برو. او روزی بلبل را آزاد می کند و تصمیم می گیرد که به مدرسه برود. در داستان به استفاده های مختلفی از واژه بلبل در فرهنگ مردم اشاره شده است.

نام این کتاب با درجه متوسط برای گروه سنی «ج» در فهرست کتاب های مناسب کانون جلد ششم به چشم می خورد.

 

داستان های نوجوانان

نزدیک به چهل درصد کتاب های یوسفی برای نوجوانان است که از این میان بخشی از آن ها رمان و دسته دیگر مجموعه داستان ها و داستان های نیمه بلند هستند. فعلاً به بررسی دسته دوم می پردازیم.

ماه منیر(1367) قصه ای افسانه ای است. در شهر آفتاب که دچار بی آبی شده دختری به نام ماه منیر خواستگارانی دارد. تا این که با گل آقا که توانسته با حفر چهل قنات آب را به شهر برساند ازدواج می کند.

«پروانه ها» (1369) شامل سه قصه به نام «پروانه ها، چرا موهای پدربزرگ سفید شد، قوی و ستاره های آسمان» بود.

این کتاب در مجله سروش نوجوان شماره آبان 77 معرفی شد. کمیته کتاب کانون با درجه متوسط این کتاب را برای سنین «ج و د» پذیرفته است. «ماهی دم طلا» سال 70 در کانون منتشر شد. دلیر ماهیگیر نوجوان آرزو دارد ماهی دم طلا را صید کند و بر انگشتر عقیقی که همه آرزوها را برآورده می کند دست یابد. مادربزرگ او سخت بیمار است. او شبی به تنهایی به دریا می رود و صید بسیار می کند. فردا انگشتر عقیقی در دست مادربزرگ می بیند. نام این کتاب در فهرست کتاب های مناسب کافل (چشمه 2 و 3) به چشم می خورد.

زخم زبان همان سال در انتشارات سروش منتشر شد. این کتاب بازنویسی پنج قصه ی عامیانه برای گروه سنی «د» بود. «گاوی که نان گدایی بخورد دیگر تن به کار نمی دهد، مزدهی یه جرینگ است، زیر آب رفتن نه از غرض است، زخم زبان بدتر از زخم تبر است، گربه تنبل را موش طبابت می کند» قصه های کتاب است. نام کتاب در فهرست کتاب های مناسب کافل (چشمه 2 و3) به چشم می خورد.

«حکایت کوزه گر جوان» که سال 72 برای گروه سنی «د» منتشر شد از سویی قصه ای کارگری و اجتماعی و از سوی دیگر حکایت افسانه ای و قصه ای عامیانه است. شورای کتاب کودک این کتاب را «خوب» ارزیابی کرد.

«تاسارا، اسب بالدار» سال 72 در انتشارات مدرسه منتشر شد و شامل دو داستان به نام های «تاسارا، اسب بالدار» و «نامه های روستا» بود. داستان اول درباره سواکار نوجوانی است که حاضر نمی شود در مسابقه تقلب کند و قصه دوم شامل یازده نامه از کودکی به نام مراد منوچهری به معلمش است که درباره نویسندگی با او صحبت می کند و یاد می گیرد که قصه بنویسد. فرهاد حسن زاده در نقدی به نام «اسب، بال آدم است» که در کیهان بچه ها شماره 751 به چاپ رسید قصه اول را بررسی کرد. او نوشته است: «... نویسنده کتاب، تعریف و توصیف های زیبایی از طبیعت می کند و حال و هوای مکانی را که داستان در آن اتفاق می افتد، به خوبی بیان می کند...نویسنده می تواند به وجود آورنده ی شخصیت ها باشد...

اما بیان حالت های درونی یک اسب کار آسانی نیست. او به تاسارا ارزش و اعتبار می بخشد و او را یکی از شخصیت های اصلی داستان می کند.»

او سپس به اشتباهی در شخصیت پردازی و پس از آن به بحث درباره مفهوم پیروزی و شکست در این داستان می پردازد. منتقد سپس می گوید: «توصیف های داستان از طبیعت خوب و قشنگ هستند، اما این توصیف ها خیلی زیاد شده اند و کمک کمتری به پیشبرد داستان می کنند. مخصوصاً فصل های اول تا سوم که شاید خواننده ی کم علاقه به کتاب را بی حوصله کند. در حقیقت انگار ماجرای اصلی داستان از فصل چهارم شروع می شود...برخی از گفتگوها از حرف های عادی و روزانه آدم ها دور و به شعر و جمله های ادبی نزدیک شده است... در پایان باید گفت چه خوب می شد اگر نویسنده معنی بعضی کلمه ها...را در پای صفحه برای بچه ها توضیح می داد.» گاهنامه قلمرو شماره 10 ضمن طبقه بندی این کتاب میان کتاب های متوسط گروه سنی «د- ه» درباره آن می گوید: «مایه داستانی تاسارا...بکر و طراحی آن نیز تا حدودی محکم است. اما زیاده گویی در داستان و تغییر نامتناسب زاویه دید، در کنار مخفی سازی برخی اطلاعات از خواننده، از مشکلات داستان محسوب می شود. همچنین تغییر نظر تانان [صاحب اسب]. در پایان داستان منطق داستان را سست کرده و پایانی خوش باورانه و باورنکردن به کار بخشیده است. بخش دوم کتاب حاضر نیز در واقع نقل وقایعی است که در عین صداقت، جذابیت چندانی ندارد و به نظر می رسد از کتاب «آقای هنشا و عزیز» ترجمه خانم پروین علیپور الهام گرفته باشد. این کتاب به فهرست کتاب های مناسب سما جلد سوم و الفبای قصه نویسی جلد دوم راه یافته است.

 

رمان نوجوان

گرچه تنها حدود 20% کتاب های یوسفی را رمان های او تشکیل می دهد اما عمده شهرت و موفقیت او مرهون این آثار است. اولین کتاب یوسفی را که می توان آن را رمان نامید «امیرعلی خان» بود که سال 1366 منتشر شد و ناشر آن انتشارات زلال (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) بود. امیرعلی با ترس و وحشت از دختر کدخدا خواستگاری می کند و برخلاف امیرعلی که خیلی فقیر اس خواستگار دیگر دختر، پسر خان است. کدخدا به او وعده ای می دهد اما می داند که امیرعلی موفق نمی شود. برخلاف تصور کدخدا امیرعلی موفق می شود و دختر کدخدا را به دست می آورد. پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان شماره 2 این کتاب را چنین ارزیابی کرده است: «...در این قصه... ماجرا و حرف قصه قدیمی را به کلی تغییر می دهد و به مخاطب می گوید که...به فکر و خیال و آرزوهایت اعتماد کن...از لحاظ فنی، نویسنده قلمی شیرین و روان دارد... شخصیت پردازی و زمینه سازی های خوب و درستی دارد ولی به نظر می رسد که کار با شتاب انجام گرفته...شخصیت و ظاهر و رفتار قهرمان داستان... به گونه ای انتخاب شده که در مخاطب احساس هم ذات پنداری و هم دردی عمیق ایجاد نمی کند. تحول شخصیت او...باورنکردنی نیست...»

«فرزندان خورشید» سال 69 منتشر شد و مخاطبان آن گروه سنی «د و ه» بودند. اما فهرست کتاب های مناسب کانون جلد ششم این کتاب با درجه ضعیف رو به متوسط برای گروه سنی «ج و د» پذیرفته شده است. همچنین نام آن در فهرست کتاب های مناسب چشمه جلد 2 و3 آمده است.

«مسافر دریا» سال 72 در انتشارات مدرسه منتشر شد. این ماجرای پسری به نام عبدو است که پدرش مدت هاست به کشورهای آن سوی خلیج رفته و برنگشته است. مادر او با فروش کالای قاچاق زندگی می کند و مردی پاکستانی به مادرش علاقه مند است. او حال باید ثابت کند که می تواند مرد خانه باشد. یکی از خوانندگان مجله سروش نوجوان به نام پریسا کوشا از آبادان به بررسی این کتاب در شماره 113 آن مجله پرداخته است. او گفته : «...یوسفی... می کوشد تصویری نیم کلیشه ای و بسیار واقعی از مردم این دیار نشان بدهد. مسافر دریا نشان دهنده ی آگاهی یوسفی از موقعیت، رفتار، زندگی و تفاوت های شخصیتی این آدم ها، با دیگر نقاط پهناور کشورمان است.» او در ادامه به اشکال ها و ابهام های مختلف داستان اشاره می کند. کمیته کتاب کانون این کتاب را برای گروه سنی «د و ه» متوسط ارزیابی کرده است. و نام آن در فهرست کتاب های مناسب «سما» جلد سوم به چشم می خورد.

منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران(فورکیا)

http://daneshyaran.4kia.ir 

تحقیق زندگینامه حضرت آیت الله محمد مومن


زندگینامه حضرت آیت الله محمد مومن

تولد و دوران‌ كودكي‌ :

آية‌الله‌ محمد مؤمن‌، در روز پنج‌ شنبه‌، دهم‌ ذي‌القعدة‌ سال‌ 1356 هجري‌ قمري‌ برابر با 23 دي‌ 1316 هجري‌ شمسي‌ در خانواده‌اي‌ مذهبي‌ و علاقه‌مند به‌ خاندان‌ مكرم‌ پيامبر اسلام‌(ص‌) در شهر قم‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ مرحوم‌ حاج‌ عباس‌ مؤمن‌ كه‌ فردي‌ سرشناس‌ و مورد اعتمادمردم‌ بود، با پيشة‌ كشاورزي‌ روزگار مي‌گذراند و نزديك‌ به‌ صد سال‌ زيست‌ و سرانجام‌ در سال‌ 1377 هجري‌ شمسي‌ دار فاني‌ را وداع‌ گفت‌. مادر او نيز زني‌ پاكدامن‌ و وارسته‌ بود كه‌ چهار سال‌ پيش‌ از پدرش‌ يعني‌ در سال‌ 1373 در گذشته‌ بود. پدر و مادر ايشان‌ نيز متولد قم‌ بوده‌اند و تا آنجا كه‌ خود از آن‌ اطلاع‌ دارد، خاندانش‌ حدود 200 سال‌ است‌ در قم‌ سكونت‌ دارند. كودكي‌ آية‌الله‌ مومن‌ باتنگي‌ معيشت‌ خانواده‌ همراه‌ بوده‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ ايشان‌ را براي‌ آينده‌اي‌ پر از جهاد و مبارزه‌ آماده‌ مي‌ساخته‌ است‌.

 

دوران‌ تحصيل‌:

تحصيلات‌ خود را در هفت‌ سالگي‌ آغاز نمود و در مكتب‌ خانه‌اي‌ واقع‌ در محلة‌ «باغ‌ پنبه‌» قم‌، به‌ فراگيري‌ قرآن‌ مشغول‌ شد پس‌ از آن‌ به‌ مكتب‌ ديگري‌ رفته‌ در آنجا كتاب‌ نصاب‌ الصبيان‌ و برخي‌ از كتب‌ ديگر را آموخت‌. پس‌ از مدتي‌ با سفارش‌ برخي‌ به‌ پدر ايشان‌ و موافقت‌ پدر، تحصيلات‌ خود را در مدارس‌ اسلامي‌ ـ ملي‌ آن‌ زمان‌، به‌ تحصيل‌ علوم‌ دبستاني‌ اشتغال‌ پيدا كرد و در مدت‌ دو سال‌ تا كلاس‌ ششم‌ ابتدائي‌ تحصيل‌ كرد بعد از آن‌ سال‌ اول‌ دبيرستان‌ را خواند اما به‌ دليل‌ كم‌ بودن‌ سن‌ قانوني‌ نتوانست‌ در آزمون‌ پايان‌ سال‌ شركت‌ كند. در سال‌ 1332 به‌ تحصيل‌ علوم‌ ديني‌ روي‌ آورد و طي‌ دو سال‌، ادبيات‌ عرب‌، بخش‌ بسياري‌ از «مطوّل‌» و همه‌ «معالم‌ الاصول‌» را فرا گرفت‌ و هم‌ زمان‌، به‌ دليل‌ تنگي‌ معيشت‌ خانواده‌، به‌ آموزگاري‌ نيز مي‌پرداخت‌. پس‌ از آن‌، با توسل‌ به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌الرضا(ع‌) و امام‌ عصر (عج‌) توانست‌ رضايت‌ پدر خود را جلب‌ نمايد و صرفاً به‌ تحصيل‌ علوم‌ ديني‌ بپردازد. «شرح‌ لمعه‌» و «قوانين‌ الاصول‌» را در طي‌ يك‌ سال‌ فرا گرفت‌ و «مكاسب‌» و «رسائل‌» شيخ‌ انصاري‌ را پس‌ از دو سال‌ به‌ اتمام‌ رساند و در ششمين‌ سال‌ تحصيل‌، جلد اول‌ «كفايه‌» را آموخت‌ و در درس‌ خارج‌ اصول‌ و فقه‌ شركت‌ جُست‌. هم‌ زمان‌ با تحصيلات‌ فقهي‌ و اصولي‌، به‌ تحصيل‌ حكمت‌ الهي‌ و فلسفه‌ نيز مي‌پرداخت‌ و «شرح‌ منظومه‌» سبزواري‌ و «الهيات‌ شفا» و بخش‌ عمده‌ «اسفار» را فرا مي‌گرفت‌.

در اواخر سال‌ 1342 براي‌ تحصيل‌ عازم‌ نجف‌ اشرف‌ شد و به‌ مدت‌ شش‌ ماه‌ از محضر استادان‌ حوزه‌ علميه‌ بهره‌هاي‌ فراوان‌ برد و سپس‌ به‌ ايران‌ بازگشت‌ و تا سال‌ 1353 به‌ تحصيل‌ خود ادامه‌ داد.

 

استادان‌، هم‌ مباحثه‌ايها و شاگردان‌:

حضرت‌ آيت‌الله‌ مؤمن‌ در دوران‌ تحصيل‌ خود از محضر استادان‌ برجسته‌اي‌ بهره‌ برده‌ است‌؛ از جمله‌ «شرح‌ منطق‌» حاجي‌ سبزواري‌ را نزد «حاج‌ شيخ‌ محمد واعظ‌ زاده‌» و «مكاسب‌» شيخ‌ انصاري‌ را نزد آيت‌ الله‌ مشكيني‌ و آيت‌ الله‌ شاه‌ آبادي‌ و شيخ‌ ابوالفضل‌ خوانساري‌ و ديگر اساتيد آن‌ زمان‌ فرا گرفت‌ همچنين‌ «رسائل‌» شيخ‌ انصاري‌ را نزد «آية‌الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمد شاه‌ آبادي‌» و جلد اول‌ «كفايه‌ الاصول‌» را نزد مرحوم‌ «آية‌الله‌ سلطاني‌» و مقداري‌ از جلد دوم‌ آن‌ رانزد مرحوم‌ «آية‌الله‌ حاج‌ ميرزا محمد مجاهدي‌ تبريزي‌» فرا گرفت‌.

وي‌ در درس‌ اصول‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌) شركت‌ نمود و چند ماهي‌ نيز در درس‌ فقه‌ آية‌الله‌ بروجردي‌ حاضر شد و سپس‌ به‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ امام‌(ره‌) كه‌ در باره‌ «مكاسب‌ محرمه‌ و بيع‌» بود، رفت‌ و پايه‌هاي‌ استنباط‌ فقهي‌ خود را نزد آن‌ بزرگوار مستحكم‌ كرد. پس‌ از تبعيد امام‌(ره‌) در سال‌ 1342، به‌ درس‌ فقه‌ و اصول‌ «آية‌ الله‌ محقق‌ داماد» رفت‌ و پس‌ از آن‌ مرحوم‌، از درس‌ خارج‌ فقه‌ «آية‌الله‌ حاج‌ آقا مرتضي‌ حائري‌» بهره‌ برد.

استاد او در «فلسفه‌» و «شرح‌ منظومه‌» سبزواري‌، مرحوم‌ حاج‌ آقا مصطفي‌ خميني‌(ره‌) بود و بعد از آن‌ براي‌ تحصيل‌ الهيات‌ «شفا» و «اسفار» به‌ درس‌ «علامه‌ سيد محمد حسين‌ طباطبايي‌» (ره‌) رفت‌ و سالها به‌ حضور در درس‌ تفسير ايشان‌ نيز توفيق‌ يافت‌. ايشان‌ عمده‌ استادان‌ خود را در حوزه‌، مرحوم‌ امام‌، مرحوم‌ محقق‌ داماد و مرحوم‌ شيخ‌ مرتضي‌ حائري‌ مي‌داند و در باره‌ آنها مي‌گويد: «اين‌ سه‌ بزرگوار، صرف‌ باز گو كردن‌ در نظرشان‌ نبود؛ بلكه‌ تحقيقي‌ بحث‌ مي‌كردند؛ مخصوصاً امام‌ كه‌ وقتي‌ مسأله‌اي‌ را مي‌خواست‌ طرح‌ بكند، مانند اين‌ بود كه‌ اصلاً خودش‌ مي‌خواهد اين‌ مسأله‌ را عنوان‌ كند. با كمال‌ دقت‌ مطرح‌ مي‌كردند و حرفهاي‌ علماي‌ ديگر را مطرح‌ مي‌كردند و نقض‌ و ابرام‌ مي‌كردند و طلبه‌ را اجتهادي‌ بار مي‌آوردند».

از هم‌ مباحثه‌ايهاي‌ آية‌الله‌ مؤمن‌، مي‌توان‌ از «آية‌الله‌ حاج‌ ميرزا ابوالحسن‌ مصلحي‌ اراكي‌» (فرزند آية‌الله‌ اراكي‌)، «آية‌الله‌ طاهري‌ خرم‌ آبادي‌»، «آية‌الله‌ حاج‌ سيد محمد حسيني‌ كاشاني‌»، «مرحوم‌ رباني‌ املشي‌»، «شهيد حيدري‌ نهاوندي‌» و «استاد حاج‌ شيخ‌ حسن‌ تهراني‌» نام‌ برد. همچنين‌ شاگردان‌ بسياري‌ از محضر ايشان‌، كسب‌ فيض‌ نموده‌اند كه‌ در بين‌ آنها، مي‌توان‌ از «دكتر حسن‌ روحاني‌»، دبير شوراي‌ امنيت‌ ملي‌، «حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ فياضي‌»، «حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ ناظم‌ زاده‌»، «حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ برهاني‌» و «حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ اختري‌»، سفير ايران‌ در سوريه‌ نام‌ برد. اينان‌ برخي‌ از شاگردان‌ وي‌ بوده‌ كه‌ در مباحث‌ سطح‌ عالي‌ از تدريس‌ وي‌ بهره‌ بردند. همچنين‌ در درس‌ خارج‌ اصول‌ و فقه‌ ايشان‌، فضلاي‌ متعددي‌ شركت‌ كرده‌اند كه‌ عده‌اي‌ از آنها هم‌ اكنون‌ به‌ تدريس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ و سطوح‌ عالي‌ حوزه‌ اشتغال‌ دارند.

فعاليتهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌:

زندگي‌ آية‌الله‌ محمد مؤمن‌ با تلاشهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌ فراواني‌ همراه‌ است‌. ايشان‌ در طي‌ سالهاي‌ متمادي‌ به‌ تربيت‌ طلاب‌ جوان‌ همت‌ گماشته‌ است‌ و در اين‌ ميان‌، شاگردان‌ ممتازي‌ را به‌ جامعة‌ علمي‌ و سياسي‌ كشور تقديم‌ داشته‌ است‌. ايشان‌ پس‌ از فراگيري‌ يك‌ دورة‌ كامل‌ اصول‌، به‌ تدريس‌ چند دوره‌ «رسائل‌» شيخ‌ انصاري‌، مقداري‌ از «مكاسب‌» و «شرح‌ تجريد الاعتقاد»، «بداية‌الحكمه‌» و «نهاية‌الحكمه‌» و بخشي‌ از «اسفار و عرشيه‌» نائل‌ آمد. با پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و كم‌ شدن‌ حجم‌ مسؤوليتها، در سال‌ 1362 به‌ تدريس‌ درس‌ خارج‌ اصول‌ پرداخت‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ به‌ تدريس‌ دورة‌ سوم‌ آن‌ اشتغال‌ دارد. تدريس‌ بحث‌ معاملات‌ «تحريرالوسيله‌» حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌)، كتاب‌ قضا و شهادات‌ و عمدة‌ حدود و مسائل‌ مستحدثه‌ در قالب‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ از ديگر برنامه‌هاي‌ درسي‌ ايشان‌ براي‌ پرورش‌ طلاب‌ جوان‌ و طالب‌ اجتهاد بوده‌ است‌ ايشان‌ هم‌ اينك‌ به‌ تدريس‌ مبحث‌ حكومت‌ اسلامي‌ نيز مشغول‌ است‌.

از آية‌الله‌ مؤمن‌، آثار فراواني‌ در مطبوعات‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. همچنين‌ ايشان‌ در زمينه‌ علوم‌ اسلامي‌ كتب‌ شايان‌ توجهي‌ به‌ جامعه‌ علمي‌ كشور تقديم‌ نموده‌ است‌ كه‌ به‌ برخي‌ از آنها اشاره‌ مي‌رود:

1ـ تقريرات‌ درسهاي‌ اصول‌، مكاسب‌ محرمه‌ و بيع‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌) با حواشي‌ معظم‌ له‌ بر آن‌؛

2ـ تقريرات‌ درس‌ مرحوم‌ آية‌الله‌ محقق‌ داماد در مبحث‌ صوم‌ و صلات‌؛

3ـ يك‌ دورة‌ كامل‌ اصول‌ فقه‌ استدلالي‌ با نام‌ «تسديد الاصول‌»؛

4ـ ده‌ رساله‌ فقهي‌ در موضوعات‌ و مسائل‌ مستحدثه‌ با نام‌ «كلمات‌ سديده‌»؛

5ـ ولايت‌ امام‌ و پيامبر(ص‌) بر امر قانونگذاري‌ كلي‌؛

6ـ ولايت‌ امام‌ و پيامبر(ص‌) بر جامعه‌ اسلامي‌؛

7ـ حاشيه‌ بر اسفار و شواهد الربوبيّه‌.

از ديگر فعاليتهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌ ايشان‌ مي‌توان‌ از تدوين‌ و تنظيم‌ آيين‌ نامه‌هاي‌ داخلي‌ شوراي‌ مديريت‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ ياد كرد كه‌ در دوره‌ تصدي‌ ايشان‌ انجام‌ گرفت‌ و هم‌ اكنون‌ با همت‌ مسؤولان‌ آن‌ مركز سير تكاملي‌ خويش‌ را مي‌پيمايد.

 

فعاليتهاي‌ سياسي‌:

دفتر زندگاني‌ آية‌الله‌ محمد مومن‌، پيش‌ و پس‌ از انقلاب‌، سرشار از مبارزه‌ و هدايتهاي‌ سياسي‌ است‌. در حدود سال‌ 1343 در مجلس‌ آن‌ روز، لايحة‌ كاپيتولاسيون‌ مطرح‌ شد. به‌ دنبال‌ اين‌ قضيه‌، امام‌ خميني‌(ره‌) در نطقهاي‌ آتشين‌ خود، ضمن‌ محكوم‌ كردن‌ اين‌ مسأله‌، همة‌ مسلمانان‌ و علماي‌ اسلام‌ را به‌ مبارزه‌ با آن‌ دعوت‌ كردند. رژيم‌ شاه‌ كه‌ از افشاگريهاي‌ امام‌ خميني‌(ره‌) مي‌هراسيد ايشان‌ را دستگير و پس‌ از دو ماه‌ آن‌ بزرگوار را در منزلي‌ در قيطريه‌ تهران‌ محصور و ممنوع‌ الملاقات‌ مي‌كند در اواخر سال‌ 1342 به‌ قصد زيارت‌ عتبات‌ عاليات‌ و حضور در درس‌ خارج‌ علماء نجف‌ اشرف‌ به‌ عراق‌ مشرف‌ شد و نزديك‌ 6 ماه‌ اين‌ سفر به‌ طول‌ انجاميد پس‌ از آن‌ در مرداد ماه‌ 1343 به‌ ايران‌ مراجعت‌ مي‌كردند. به‌ دنبال‌ دستگيري‌ مجدد حضرت‌ امام‌ (ره‌) و تبعيد به‌ تركيه‌، آيت‌ الله‌ مؤمن‌ به‌ عنوان‌ سفر زيارتي‌ قصد تشرف‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ داشت‌ را كه‌ مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ حائري‌ از ايشان‌ خواست‌ تا پيامي‌ را به‌ «آية‌الله‌ سيد محسن‌ حكيم‌» ابلاغ‌ نمايد. قرار بود آية‌الله‌ مؤمن‌ اين‌ پيام‌ را از طريق‌ امام‌ موسي‌ صدر(ره‌) يا حاج‌ شيخ‌ نصرالله‌ خلخالي‌(ره‌) به‌ سمع‌ آيت‌الله‌ حكيم‌ برساند. پيام‌ اين‌ بود كه‌ هم‌ اكنون‌، حاج‌ آقا روح‌الله‌ (حضرت‌ امام‌ خميني‌) در صف‌ مراجع‌ تقليدند و دستگيري‌ و تبعيد ايشان‌، در واقع‌، توهين‌ به‌ مرجعيت‌ شيعه‌ خواهد بود. از اين‌ رو، لازم‌ است‌ آية‌الله‌ سيد محسن‌ حكيم‌، نسبت‌ به‌ اين‌ مسأله‌ واكنش‌ نشان‌ داده‌، خواستار بازگشت‌ ايشان‌ و رفع‌ تبعيد معظم‌ له‌ شوند.

از فعاليتهاي‌ ديگر كه‌ در كارنامة‌ مبارزاتي‌ آية‌الله‌ مؤمن‌ مي‌درخشد، رساندن‌ مفاد نامة‌ تعدادي‌ از اعضاي‌ جامعة‌ مدرسين‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌، مبني‌ بر اعلام‌ مرجعيت‌ امام‌ خميني‌(ره‌) به‌ دست‌ امام‌ خميني‌(ره‌) بود. مفاد اين‌ نامه‌ را آية‌الله‌ مومن‌، در نجف‌ اشرف‌ به‌ محضر امام‌(ره‌) تقديم‌ نمود. امام‌ خميني‌(ره‌) كه‌ هميشه‌ از قبول‌ مرجعيت‌ و عناويني‌ اين‌ گونه‌ سرباز مي‌زد، ابتدا بدان‌ اعتراض‌ مي‌كند. آية‌الله‌ مومن‌ با بيان‌ وضعيت‌ حساس‌ آن‌ دوره‌، جنبه‌هاي‌ سياسي‌ و مبارزاتي‌ اين‌ تصميم‌ را خدمت‌ امام‌(ره‌) عرض‌ مي‌نمايد و به‌ ايشان‌ عرض‌ مي‌كند علت‌ تصميم‌ اعضاء جامعه‌ مدرسين‌ مبني‌ بر اعلام‌ مرجعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها تنها حضرتعالي‌ را براي‌ مقابله‌ با رژيم‌ فاسد شاه‌ صالح‌ مي‌دانند از اين‌ رو وظيفه‌ خود دانستند تا حضرتعالي‌ را به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقليد معرفي‌ كنند. بدين‌ گونه‌ امام‌(ره‌) در برابر اين‌ اعلام‌ مرجعيت‌، سكوت‌ مي‌فرمايد.

حضور ايشان‌ در جلسات‌ جامعه‌ مدرسين‌، در پيش‌ از انقلاب‌، و پي‌گيري‌ مصوبات‌ و بيانيه‌هاي‌ آن‌ از فعاليتهاي‌ درخشان‌ ايشان‌ است‌ كه‌ سرانجام‌ به‌ دستگيري‌ و تبعيد ايشان‌ در سال‌ 1353 منجر شد. ايشان‌ به‌ سه‌ سال‌ اقامت‌ اجباري‌ در شهداد كرمان‌ محكوم‌ شد كه‌ پس‌ از گذراندن‌ هفت‌ يا هشت‌ ماه‌ اقامت‌ در شهداد بقيه‌ مدت‌ را در تويسركان‌ به‌ تبعيد گذراند اما تبعيد ايشان‌ باعث‌ نشد كه‌ افشاگريها و مبارزات‌ سياسي‌ ايشان‌ پايان‌ يابد؛ بلكه‌ در آنجا نيز با بيان‌ احكام‌ اسلامي‌ و در لابلاي‌ آن‌، مسائل‌ مهم‌ انقلاب‌، ماهيت‌ رژيم‌ شاه‌ را بر مردم‌ آشكار مي‌كردند و آنها را به‌ تقليد و پيروي‌ از مرجعيت‌ شيعه‌، به‌ ويژه‌ امام‌ خميني‌(ره‌)، كه‌ در آن‌ زمان‌ پرچمدار مبارزه‌ بود، دعوت‌ مي‌كردند.

با پيروزي‌ انقلاب‌ شكوهمند اسلامي‌ ايران‌، فعاليتهاي‌ آية‌الله‌ مؤمن‌ در قالب‌ مسؤوليتهاي‌ اجرايي‌ و روشنگريهاي‌ درسي‌ و اخلاقي‌ ادامه‌ يافت‌. مهم‌ترين‌ مسؤوليتهاي‌ ايشان‌، پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ شرح‌ زير است‌:

1ـ مسؤوليت‌ انتخاب‌ و اعزام‌ قضات‌ شرع‌ دادگاههاي‌ انقلاب‌ در سراسر كشور به‌ دستور حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌)؛

2ـ رياست‌ دادگاه‌ عالي‌ انقلاب‌ اسلامي‌؛

3ـ عضويت‌ شوراي‌ عالي‌ قضايي‌؛

4ـ عضويت‌ در شوراي‌ نگهبان‌ با حكم‌ امام‌ خميني‌(ره‌) در سال‌ 1362 و ابقاء در آن‌ مسؤوليت‌ با حكم‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌؛

5ـ مديريت‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ و عضويت‌ در شوراي‌ عالي‌ سياستگذاري‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ از سال‌ 1371 تا 1374 و نيز عضويت‌ در دوره‌ چهارم‌ شوراي‌ عالي‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ ؛

6ـ نمايندگي‌ در دورة‌ اول‌ و دوم‌ مجلس‌ خبرگان‌ رهبري‌ از طرف‌ مردم‌ سمنان‌ و در دوره‌ سوم‌ به‌ نمايندگي‌ از مردم‌ قم‌؛

7ـ رياست‌ مجمع‌ فقه‌ اهل‌ بيت‌ (ع‌).

منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران فورکیا

http://daneshyaran.4kia.ir 

تحقیق زندگینامه سنائی( دانش یاران)


زندگینامه سنائی

 

ابوالمجد مجدود بن آدم سنائي غزنوي، عارف بزرگ و شاعر نامدار دوره غزنويان. در حدود سال 473 هجري در غزنه به دنيا آمد. ابتدا به مدح پادشاهان غزنوي مانند بهرامشاه پرداخت؛ اما ناگهان تغيير فکر و رويه داد و به سير و سلوک آغاز کرد و رديف بزرگترين شاعران تصوف قرار گرفت و از نخستين شاعران بزرگ عارف بشمار آمد.

 

دوران کودکی و جوانی او در غزنین گذشت و در همین شهر به تحصیل علوم و معارف زمانه پرداخت و در تمامی میدانهای معرفت عصر، از ادبیات عرب گرفته تا فقه و حدیث و تفسیر و طب و نجوم و حکمت و کلام به درجه والایی رسید و این مقام علمی او را، از خلال یک یک آثار او ، می توان بروشنی دریافت.

 

سنائي سالي به سفر حج رفت و شهرهاي خراسان را ديد و صاحبان معرفت و اهل تصوف را ملاقات کرد. پس از آن روي به حق و حقيقت آورد و آثار جاويدان ذوق و عرفان و شعر و ادب خود را به وجود آورد و در سال 545 هجري زندگي را بدرود گفت.

 

سنائي از نخستين کساني است که از غزل براي بيان تفکرات عرفاني استفاده کرده اند و بدين ترتيب براي آيندگان سرمشقي آفريد. اعم از اينکه اين اولويت را براي سنائي قايل باشيم يا نه، اهميت وي در اين است که زهد و عرفان را به عنوان يک جهان بيني به طرزي مؤثر وارد مثنوي اندرزي که دامنه اي کمابيش وسيع دارد ساخت. سنائي مواضعي مسجع با موضوعهاي آزاد و بدون داشتن مباحثي با حدود معين را همراه با تمثيل ها و روايت هائي از زندگاني اولياءالله و ابرار با داستان هاي ساده غير قانوني بهم پيوسته و اسلوبي تازه پديد آورده است. خدمات سنائي در پيشرفت و تکامل ادبيات عرفاني بسيار زياد است و نمي توان طي چند سطر مختصر راجع به آن قضاوت کرد. زيرا براي اين کار بايد يک مسئله غامض، يعني رابطه تصوف با قاطبه مردم و پيوستگي هاي ادبيات عرفاني با افسانه هاي ملي و سنت هاي بي حد و حصري که غالبا هيچگونه وجه اشتراکي با اسلام ندارد مورد مطالعه قرار گيرد. بيهوده نيست که جلال الدين بلخي (مولوي) گفته است:

 

عطار روح بود و سنائي دو چشم او ما در پي سنائي و عطار آمديم

 

آثار مهم سنائي عبارتست از مثنويهاي: حديقةالحقيقه، که داراي 10 هزار بيت شعر است و آن را در آذر سال 524 هجري آغاز کرده و در دي سال 525 هجري به انجام رسانده است؛ که يکي از آثار منظوم تصوف ايراني بشمار ميرود.

طريق التحقيق، که داراي هزار بيت است و آن را در سال 528 هجري به نظم درآورده است.

سيرالعباد الي المعاد که پانصد بيت دارد که صحنه اي از مسافرت روح اشراق طلب انسان به همه مناطق مادي و معنوي جهان است و بقول پرفسور ريپکا يک نوع "کمدي الهي" به صورت مينياتور است.

و ديوان قصيده ها و غزل ها که در حدود بيست هزار بيت است. علاوه بر اينها مثنويهاي ديگر:

عقل نامه، عشق نامه، کارنامه و عفونامه نيز به او نسبت داده شده است.

وفات او به سال 545 هجري در غزنين اتفاق افتاد. مزارش در آن شهر معروف است.

خاندان سنائی از خاندانهای اصیل غزنه بودند و پدرش آدم ، مردی با بهره از معرفت بود و به احتمال قوی، در تعلیم و تربیت فرزندان رجال عصر، صاحب مقام و اعتبار. این نکته را از سخنانی که سنائی در حق پدرش، خطاب به ثقة الملک طاهر بن علی ، در کارنامه بلخ، گفته است بروشنی می توان استنباط کرد. بدین گونه معلوم می شود که پدرش در حواشی زندگی دولتمردان عصر حضور داشته و شاید هم با دربار غزنه مرتبط بوده است. سنائی در جوانی ، هنگامی که هنوز پدرش زنده بود ، یک چند به بلخ سفر کرد و این مسافرت گویا برای پیدا کردن شغلی و ممر معیشتی بود. بعد از این سفر، سنائی سفر دیگری به نواحی دورتر خراسان،از جمله سرخس و نیشابور و هرات کرد و بیشترین اقامت او در سرخس بود. در این شهر با محمد بن منصور سرخسی ، از صوفیان و علمای عصر که خانقاه مشهوری در سرخس داشت ، آشنا شد و یک چند مقیم آن خانقاه بود. معلوم نیست که توجه سنائی به مشرب عرفان و صبغه عرفانی گرفتن شعر وی تا چه حد متاثر از محیط سرخس و اقامت در این خانقاه بوده است. ظاهراً سالها قبل از سفر به سرخس ، وی در شعر عرفانی سرودن پایگاه ممتازی بدست آورده بوده است.

یکی از نکاتی که در زندگی سنائی، همراه با افسانه های شگفت آور شده است ،مساله دگرگونی احوال او و در نتیجه تحول شعر اوست. از قدیم، تذکره نویسان قصه ای پرداخته اند که در چند کلمه خلاصه آن این است که سنائی شاعری مدیحه سرای بود و عمر خود را در این راه سپری کرده بود. وقتی از کنار گلخن حمامی عبور می کرد، متوجه شد که یکی از مجذوبان عصر که به نام "دیوانه لای" خوار شهرت داشت با ساقی خود می گوید : " پر کن قدحی تا به کوری چشم ابراهیمک غزنوی ( یعنی پادشاه ممدوح سنائی که در فاصله 451-492 سلطنت کرده است) بنوشم." ساقی گفت: " ابراهیم پادشاهی ست عادل و خیر. مذمت او مگوی." دیوانه گفت: "بلی، همچنین است اما مردکی ناخشنود و بی انصاف است. غزنین را ضبط ناکرده در چنین زمستانی سرد، میل ولایت دیگر دارد..." و آن قدح ستد و نوش کرد. و باز ساقی را گفت: " پر کن قدحی دیگر تا به کوری چشم سنائیک شاعر بنوشم." ساقی گفت: " در باب سنائی زبان طعن دراز مکن که او مردی ظریف و خوش طبع و مقبول خاص و عام است." گفت :" غلط مکن که بس مردکی احمق است. لاف و گزافی چند فراهم آورده و شعر نام نهاده.

از روی طمع هر روز دست بر دست نهاده و به پا در پیش ابلهی دیگر ایستاده و خوش آمدی می گوید. و این قدر نمی داند که او را از برای شاعری و هرزه گویی نیافریده اند. اگر روز عرض اکبر ازو سؤال کنند که " ای سنائی به حضرت ما چه آوردی؟" چه عذر خواهد آورد؟" حکیم چون این سخن بشنید از حال برفت و دل او از مذمت مخلوق بگردید و از دنیا دل سرد شد و دیوان مدح ملوک را در آب انداخت و طریقت انقطاع و زهد و عبادت را شعار خود ساخت. این قصه را به صورتهای مختلف روایت کرده اند و بی گمان علت بوجود آمدن این داستان در پیرامون زندگی سنائی این بوده است که خوانندگان اهل و آشنای عالم شعر، از دوگانگی شخصیت سنائی و دو گونگی شعر او، در شگفت بوده اند و از خود می پرسیده اند که سراینده شعرهایی از نوع:

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی؟

چگونه می تواند گوینده آن مدایح اغراق آمیز و چاپلوسانه باشد. برای ا، که توچیهی فراهم آورند ، این داستان را برساخته اند تا خاطر آیندگان آسوده شود که آنچه شعر زهد و مثل و عرفانی و متعالی است مربوط به یک مرحله از زندگی سنائی است و آنچه مدح و هجو است از آن دوره قبل از آن و مرز این دو مرحله از زندگی سنائی را، در برخورد سنائی با آن دیوانه لای خوار و شنیدن حرفهای او دانسته اند. اما چنان که جای دیگر به تفصیل نشان داده شده است نمیان دو سطح شاعری او و در فاصله دو ساحت وجودی او ، هیچ مرز زمانی یی وجود نداشته و او تا پایان عمر ، میان این دو عالم ، در نوسان بوده است.

سنائی پس از مدتی اقامت در سرخس و پس از گردش در هرات و نیشابور در سالهای پایانی عمر ، دوباره به غزنین بازگردید و به جمع آوری آن دسته از شعرهای عرفانی و اخلاقی خویش که در قالب مثنوی و در بحر خفیف سروده شده بود، پرداخت و قصد داشت که منظومه ای مرکب از فصول متنوع در باب اخلاق و عرفان به نام " فخری نامه" یا "الاهی نامه" یا " حدیقة الحقیقة" فراهم سازد و آن را تقدیم محضر بهرامشاه غزنوی (511 تا 548) پادشاه عصر خویش کند که این پادشاه سلطانی فرهنگ دوست و ادب شناس بود و در حق سنائی عقیدتی تمام داشت و بارها کوشیده بود که او را به دربار خویش بکشاند و سنائی در بازگشت از سفرهای خویش ، ظاهراً ، از پذیرفتن دعوتهای پادشاه دوستانه سر باز زده بود. هنوز کار جمع آوری و تنظیم ابواب و فصول حدیقه یا فخری نامه به پایان نرسیده بود که سنائی بنا به روایت مقدمه دیوانش، بر اساس ضبط نسخه قدیمی موزه کابل، در شب یکشنبه یازدهم شعبان سال 529 رد خانه عایشه نیکو، در محله نو آباد غزنین زندگی را بدرود گفت و ظاهراً بیماری وی چندان چندان بیماری درازی نبود زیرا به گفته همین مقدمه وی تا یک روز قبل از فوت خویش سرگرم تهیه مقدمات برای تنظیم کتاب و تقدیم آن به بهرامشاه بود و یک روز قبل از فوتش تبی او را گرفت و روز بعد در گذشت. البته از قراین پیداست که سنائی خود، در آن ایام ، چندان به ماندن خویش امیدوار نبوده است و در همین مقدمه به این نکته اشارت رفته است.

خاکجای سنائی در غزنه، از همان روزگار در گذشت او تا عصر ما، همواره زیارتگاه اهل ذوق و عرفان بوده است و در طول قرون و اعصار شواهدی در دست است که مردمان بر سر مزار او حاضر می شده اند و خاکجای او، همواره مورد توجه بوده است.

 

آثار او:

سنائی، علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و رباعیات و مقطعات، که شامل حدود چهارده هزار بیت است، چند اثر منظوم دیگر دارد که عبارتند از:

1) حدیقة الحقیقة ، یا الاهی نامه و یا فخری نامه که این اثر به این هر سه نام از قدیم شهرت داشته و تردیدی وجود ندارد که این نامها، هر سه، مربوط به یک اثر است ، همان منظومه ای که امروز بیشتر به نام " حدیقة الحقیقة" شهرت دارد و شروح بسیار بر آن نوشته شده و بارها به طبع رسیده است.

تعداد ابیات این منظومه و نظم فصول و ابواب آن، در نسخه های مختلف بسیار متفاوت است از حدود پنج هزار بیت تا حدود دوازده هزار بیت.

2) سیر العباد الی المعاد ، منظومه ای است رمزی و عرفانی که در آن نوعی سفر به عالم روحانیات ، به نظمی سخته و استوار ، بیان شده و یکی از مشهورترین منظومه های عرفانی به زبان فارسی است بارها چاپ شده و شروحی نیز بر آن نوشته اند.

3) کارنامه بلخ، یا مطایبه نامه منظومه کوتاهی است در حدود پانصد بیت که سنائی به هنگام اقامت در بلخ آن را سروده و به غزنه فرستاده است و در آن به گوشه هایی از زندگی شخصی خودش و پدرش و بعضی از معاصرانش پرداخته است.

4) تحریمة القلم ، مثنوی بسیار کوتاهی است در حدود صد بیت که خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضی مسائل عرفانی می شود.

5) مکاتیب سنائی ، اتاد نذیر احمد از محققان برجسته هند، مجموعه آثار منثور سنائی را که محدود به چند نامه است در یک کتاب گردآوری و نقد و بررسی کرده است و آن را مکاتیب سنائی خوانده است. تردیدی نیست که قسمت اعظم این آثار از قلم سنائی است و لی در اصالت بعضی دیگر از این نامه ها، جای تردید باقی است.

 

چند اثر منسوب به سنائی:

1) طریق التحقیق ، این مثنوی که تا همین چند سال قبل در انتسابش به سنائی کوچکترین تردیدی وجود نداشت امروز، بر اثر مطالعات دقیق و عالمانه آقای بواوتاس استاد دانشگاه اوبسالا، در سوئد، روشن شده است که نمی تواند از آثار سنائی باشد. ولی استاد مدرس رضوی آن را در شمار آثار سنائی و در مجموعه « مثنویهای حکیم سنائی» انتشار داده است.

2) عقلنامه، در مجموعه ای که استاد مدرس رضوی با عنوان « مثنویهای حکیم سنائی» انتشار داده است این منظومه جزء آثار سنائی آمده است ولی بقراین سبک شناسی و به دلایل نسخه شناسی نمی تواند از آن سنائی باشد. موضوع این مثنوی مراتب انسان است و باید از یکی از شعرای قرن هشتم یا نهم باشد.

3) عشقنامه، این منظومه نیز در « مثنویهای حکیم سنائی» به نام او چاپ شده است ولی سبک سخن و اسلوب شعرها ، از عوالم سخن سنائی بدور است.

4) سنائی آباد، منظومه کوچکی است احتمالا از یکی از شعرای قرن دهم که در آن آداب مراد و مریدی را از روی کیمیای سعادت و احیاء علوم الدین غزالی بنظم در آورده است و سبک آن به سخن سنائی هیچ ارتباطی ندارد. استاد مدرس رضوی این منظومه را نیز به نام سنائی در « مثنویهای حکیم سنائی» انشار داده اند.

 

دیگر آثار منسوب به سنائی:

گذشته از این چهار منظومه که به نام سنائی شهرت یافته و حتی توسط استاد بزرگی مانند مدرس رضوی بعنوان آثار مسلم او چاپ شده ولی از او نیست، آثار دیگری نیز از قدیم به سنائی نسبت داده اند که به هیچ وجه با کارهای سنائی تناسبی ندارند از قبیل « غریب نامه» و « زاد السالکین» و « بهرام و بهروز» که یا نام دیگری است برای برخی از آثار قبلی و یا از آثار منظوم متأخران است و استاد مدرس نیز آنها را در شمار آثار سنائی نپذیرفته است.

 

نمونه اي از كاربرد قرآن در شعر سنائي:

حكیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است كه علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانه‌های بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سروده‌های او دیده می‌شود.

 

 

 

اینك نمونه‌هایی از اثر پذیرهای قرآنی او:

 

غفلت خوش همی‌نمایاند مهر جاه و زر و زن و فرزند

كی بود كاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند

دیوان، ص‌154

 

ابیات، گویای این نكتهٔ قرآنی هستند كه: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگی‌های دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی می‌زند و او را از هدف اصلی زندگی بی‌خبر می‌سازد و پس از مرگ است كه این نقاب را از چهره و چشم او بر می‌دارند و تازه می‌فهمد كه در چه غفلت و خسارتی بوده است.

 

این نكته، آشكار را در آیهٔ شریفه ذیل آمده است:

 

«لَقَد كُنتَ في غَفلَةً مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاؤَكَ فَبَصَرُكَ الیَومَ حَدید؛ [به او خطاب می‌شود:]‌ تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو كنار زدیم و امروز چشمت كاملاً تیز بین است.» (سورهٔ ق، آیهٔ‌22)

 

طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و كبر و حفد به پیوند

هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند

همین كه در دست تو است قفل امروز در هر هفت محكم اندر بند

دیوان، ص‌153

 

در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و كبر؛ هفت در دوزخ شمرده شده‌اند كه در وجود آدمی جای گرفته‌اند و باز كردن آن درها و وارد شدن بدان‌ها سر‌انجام، آدمی را به دوزخ می‌كشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست.

 

هفت در داشتن دوزخ، نكته‌ای است كه در آیهٔ شریفه ذیل آمده است:

«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَةُ اَبوابً لِكُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا كه دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده‌اند.» (سورهٔ حجر، آیات 43و44)

گزيده اي از اشعار:

خورشيد تويی و ذره ماييم بی روی تو روی کی نماييم؟

تا کی به نقاب و پرده؟ يک ره از کوی برآی تا برآييم

چون تو صنم و چو ما شمن١ نيست شهری و گلی تويی و ماييم

آخر نه ز گلبن تو خاريم؟ آخر نه ز باغ تو گياييم؟

گر دستهی گل نيايد از ما هم هيزم ديگ را بشاييم٢!

آب رخ ما مبر ازيراک٣ با خاک در تو آشناييم

از خاک در تو کی شکيبيم تا عاشق چشم و توتياييم

يک روز نپرسی از ظريفی کاخر تو کجا و ما کجاييم

زآمد شد ما مکن گرانی پندار که در هوا هباييم٤

با سينهی چاک همچو گندم گرد تو روان چو آسياييم

بر در زدهای چو حلقه ما را ما رقصکنان که در سراييم

وندر همه ده جوی٥ نه ما را ما لافزنان که دهخداييم٦!

ما را سگ خويش خوان که تا ما گوييم که شير چرخ ماييم

پرسند ز ما کهايد؟ گوييم: ما هيچکسان پادشاييم

تو بر سر کار خويش میباش تا ما هله خود همی درآييم

کز عشق تو ای نگار چنگی اکنون نه سناييم ناييم

 

 

چند رباعی

با دل گفتم: چگونهای داد جواب: من بر سر آتش و تو سر بر سر آب

ناخورده ز وصل دوست يک جام شراب افتاده چنين که بينيم مست و خراب

آنم که مرا نه دل نه جان و نه تن است بر من ز من از صفات هستی بدن است

تا ظن نبری که هستی من ز من است آن سايه ز من نيست که از پيرهن است

ای ديدهی روشن سنايی ز غمت تاريک شد اين دو روشنايی ز غمت

با اين همه يک ساعت و يک لحظه مباد اين جان و دل مرا جدايی ز غمت

تا هشياری به طعم مستی نرسی تا تن ندهی به جان پرستی نرسی

تا در ره عشق دوست چون آتش و آب از خود نشوی نيست، به هستی نرسی

 منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران(فورکیا)

http://daneshyaran.4kia.ir 

تحقیق زندگینامه دكتر محمد جواد باهنر (دانش یاران)


زندگینامه دكتر محمد جواد باهنر

ولادت و تحصیل دكتر باهنر

شهید محمد جواد باهنر در سال 1312 در شهر كرمان در محله ای به نام "محله شهر" كه از محله های بسیار قدیمی و مخروبه شهر كرمان بود، به دنیا آمد. ایشان فرزند دوم خانواده و دارای نه خواهر و برادر بود. پدر ایشان پیشه ور ساده ای بود كه زندگی محقرانه ای داشت و به واسطه مغازه كوچكی كه در سرگذر محله داشت امرار معاش می كرد. شهید باهنر در سن پنج سالگی به مكتب خانه ای سپرده شد و نزد بانوی متدینه ای قرآن را فرا گرفت از حدود یازده سالگی با راهنمایی حجةالاسلام حقیقی، فرزند بانوی متدینه مكتب خانه، به مدرسه معصومیه كرمان وارد شد و تعلیم دروس حوزوی را آغاز نمود. حجةالاسلام ایرانمنش پسردائی شهید باهنر در این باره می گویند: "حدود سن 5 سالگی بود كه با هم در كرمان به مكتب خانه رفتیم، در آنجا خواندن قرآن و در ضمن خواندن فارسی و دیوان حافظ را فرا می گرفتیم. در آن زمان مدرسه خیلی كم بود و تعداد معدودی بودند كه به مدرسه می رفتند و كسانی كه از نظر مالی در حد متوسط و یا ضعیف بودند به همین مكتب خانه اكتفا می كردند و بعد دنبال كسب و كارمی رفتند؛ چون دیگر مقتضیات زمان اجازه نمی داد. مدرسه معصومیه بعد از سالها كه در دوران رضا خان تعطیل شده بود، فعالیت های خود را آغازكرد و چند نفری از طلاب را پذیرا شده بود. شهید باهنر مقدمات را با نصاب البیان و جامع المقدمات شروع نمود و در كنار دروس رسمی حوزوی، تحصیلات جدید را نیز پی گرفت و به صورت متفرقه در امتحانات شركت می نمود و موفق شد مدرك پنجم علمی قدیم را اخذ كند. در این دوران، تحصیلات دینی ایشان به حدود سطح رسیده بود و در اوائل مهر ماه 1332 جهت ادامه تحصیلات دینی عازم شهر قم گردید. در سال اول ورود به حوزه علمیه قم، در مدرسه فیضیه سكونت یافت و دروس كفایه و مكاسب را نزد اساتیدی چون آیت الله سلطانی، آیت الله مجاهدی و شیخ محمد جواد اصفهانی فرا گرفت و در همین سال بود كه دیپلم كامل متوسطه را نیز اخذ كرد. در ادامه و تكمیل دروس دینی از سال 1333 به درس خارج علما حاضر شد و ضمن شركت در درس خارج فقه آیت الله بروجردی كه آن زمان با توجه به مرجعیت ایشان و گستردگی درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصی داشت به درس خارج اصول حضرت امام خمینی (ره) نیز حاضر می شد و مدت هفت سال یعنی تا اوائل سال 41 از دروس خارج فقه و اصول امام بهره مند گردید. شهید باهنر هم چنین به مدت شش سال در درس فلسفه (اسفار) علامه طباطبائی شركت نمود و در كنار آن نیز از درس تفسیر علامه كه بعدها به صورت كتاب "المیزان" منتشر شد بهره های فراوانی كسب نمود. شهید باهنر در توصیف دوران تحصیل خود در حوزه عملیه چنین می گوید: "ما بهترین خاطرات علمی و تحصیلی مان را در این دوراننه ساله تحصیلات قم داریم" در سال سوم ورود به حوزه علمیه قم و پس از گرفتن مدرك دیپلم، دكتر باهنر در امتحانات دانشگاه شركت كرده و وارد دانشكده الهیات شد و به ادامه تحصیلات دانشگاهی در كنار دروس حوزوی پرداخت و با توجه به این كه دروس دانشگاهی از نظر علمی و كیفی مطالب جدید و تازه ای برای ایشان نداشت، به ندرت در كلاسها حضور پیدا می كرد و لذا حدود سال 37 دوره لیسانس را به پایان رساند. در ادامه تكمیل تحصیلات دانشگاهی و پس از اخذ لیسانس، دوره فوق لیسانس رشته امور تربیتی و دكترای الهیات را گذراند. شهید باهنر در حدود سالهای 36-35 به شهر مقدس نجف مشرف شد و تصمیم داشت در آنجا به ادامه تحصیلات دینی خود بپردازد، لذا در مدرسه آیت الله بروجردی سكونت یافت و در درس آیت الله حكیم شركت می نمود، اما به دلایلی از جمله حضور عالمان برجسته در حوزه علمیه قم، مجدداً به حوزه علمیه قم بازگشت. مدت توقف ایشان در نجف به یك سال نیز نرسید.

آغاز فعالیت های فرهنگی و اجتماعی

در سال سوم اقامت ایشان در قم و مدرسه فیضیه، به مدرسه حجتیه نقل مكان كرد و در حجره ای با بزرگانی چون حجةالسلام هاشمی رفسنجانی، آیت الله موحدی كرمانی، حجت الاسلام مهدوی كرمانی و ... هم اطاق شد و این آشنایی زمینه همكارهای فرهنگی، مطبوعاتی و انقلابی آینده را فراهم نمود. در سال 1336 با همكاری و كمك آقایان هاشمی رفسنجانی و مهدوی كرمانی نشریه مكتب تشیع را منتشر نمود. نوع مقالات و مطالب مطروحه در نشریه باعث تحول فكری و فرهنگی عمیقی در حوزه علمیه قم شده بود و به علت استقبال طلاب و علما انتشار آن به صورت فصلنامه در آمد و به دلیل اقبال بیش از انتظار و حساسیت و توجه رژیم به این مسئله در نتیجه پس از انتشار هفت شماره، توقیف شد. جناب آقای هاشمی رفسنجانی در این رابطه می گوید: "ایشان در اداره مجله مكتب تشیع نقش درجه اول داشت. در سال 36 یا 37 من و ایشان و عده دیگری از دوستان كه حدوداً چهار پنج نفر می شدیم تصمیم گرفتیم یك مجله منتشر كنیم... عمده مسئولیتهای فرهنگی مانند چاپ و رسیدگی به مقالات، به دوش آقای باهنر افتاد. البته ما هم همكاری می كردیم اما چون ایشان قلمش از ما بهتر بود و یك مقدار سابقه كار مطبوعاتی داشت، آمادگی بیشتری در ایشان وجود داشت.... لذا مجموعاً كاربسیار خوبی در آمد و در آن روزها كه تیراژ ده هزار و پانزده هزار خیلی بود اولین چاپ ما با تیراژده هزار بود كه بلافاصله تمام شد و پیش فروش كرده بودیم."

اولین دستگیری ها

شهید باهنر كه در سال 37 جهت انجام سفر تبلیغی به آبادان عزیمت كرده بود به مناسبت تقارن به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط دولت ایران به صورت دو فاكتو (de fact ) حمله شدید و سختی به این مسئله نمود و پس از پایان سخنرانی توسط شهربانی دستگیر شد و این اولین بر خورد شهید با رژیم پهلوی بود.

دومین دستگیری ایشان مصادف بود با جریانات خرداد ماه سال 42؛ قرار بود در محرم سال 42 مبلغینی از حوزه علمیه به سراسر كشور اعزام شوند و مطالب یكنواخت و هماهنگی را در جهت محكومیت رژیم طاغوت و دین ستیزی رژیم در منابر بیان كنند. دستگاه امنیتی رژیم شاه از این جریان مطلع شد و اقداماتی را جهت كنترل و فشار بر سخنرانان پیش بینی نمود. شهید باهنر در آن سال به همدان اعزام شد و در روز هفتم محرم سال 42 به دنبال یك سخنرانی پرشور دستگیر شد اما به دلیل هجوم و فشار مردم و اجتماعی كه مردم همدان برگزار كردند، دستگاه مجبور شد شهید باهنر را آزاد كند آزادی ایشان همراه بود با اخراج از شهر همدان؛ اما ایشان تا 12 محرم به سخنرانیهای خود ادامه داد و نهایتاً مخفیانه از شهر خارج شد. شهید باهنر خود در این باره می گوید: "خاطرم هست دستور این بود كه از روز ششم ماه محرم سخنرانی ها اوج بیشتری پیدا كند و مبارزه شدت گیرد و علتش هم این بود كه گفتند نگذارید جلسات پر جمعیت باشد و الا اگر بخواهید از اوائل شروع كنید قبل از اینكه اجتماعی از مردم باشد، شما را دستگیر می كنند و از همان روز ششم كه اوج گرفت ظاهراً روز هفتم بود كه ما دستگیر شدیم".

سومین دستگیری همزمان بود با سخنرانی های تند و انقلابی ایشان در مسجد جامع بازار تهران به مناسب سالگرد حمله رژیم به مدرسه فیضیه. پس از پایان سخنرانی ایشان در شب سوم، سرهنگ طاهری و دیگر ماموران شهربانی وی را دستگیر و به زندان قزل قلعه اعزام كردند و پس از محاكمه در دادگاه نظامی به چهار ماه زندان محكوم شد.

شهربانی كل در تاریخ 21/12/42 موضوع دستگیری ایشان را چنین به ساواك گزارش كرد: "شیخ محمد جواد باهنر در شبهای 18و19 اسفند در شبستان مسجد جامع بالای منبر مطالب تحریك آمیز ایراد و قضیه مدرسه فیضیه در سال گذشته را به میان كشیده و اظهارات ناروایی نموده بود لذا ساعت 21 روز 19 اسفند در موقع خروج از مسجد به وسیله مامورین ویژه دستگیر و با پرونده مقدماتی جهت تعقیب قانونی به ساواك اعزام و تحویل گردید."

همكاری با هیئت موتلفه

یكی از مهمترین فعالیت های شهید باهنر در ابتدای حضورشان در تهران، آشنایی با هئیت موتلفه بود. شهید باهنر به وسیله شهید بهشتی به تشكیلات هئیت موتلفه وارد شد و در حوزه ها و كانون های آن به آموزش عقیدتی نیروهایی موتلفه پرداخت. شهید باهنر در تعمیق مفاهیم و آموزش های دینی اعضای هیئت موتلفه از مباحث و مطالبی كه شهید مطهری تهیه كرده بودند و نیز بحثهایی كه خودشان آماده می كردند، بهره برداری و استفاده می كرد. پس از ترور حسنعلی منصور توسط هیئت موتلفه و دستگیری سران آن و متلاشی شدن سازمان، به منظور ایجاد وحدت و انسجام و جلوگیری از فروپاشی و انزوا و پراكندگی نیروهای مبارز و متعهد، شهید باهنر با همفكری دیگر بزرگان چون شهید بهشتی، شهید مطهری، هاشمی رفسنجانی و ... تصمیم گرفتند یك تشكیلات نیمه علنی به وجود آورند.

ممنوع المنبر شدن

به دنبال اظهارات و سخنان شهید باهنر در خصوص جشن های 2500 ساله شاهنشاهی و بیاناتی كه به تعبیر رژیم تحریك آمیز بود، وی توسط ساواك احضار و سپس ممنوع المنبر گردید. ممنوع المنبر بودن ایشان تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. با این وجود ایشان به مناسبت های مختلف در محافل و هیاتها مبادرت به سخنرانی می نمود. دكتر شیبانی در رابطه با حوادث انقلاب چنین نقل می كند: "خاطراتی كه از شهید باهنر دارم سخنرانی ایشان در شیراز بود كه ساواك به شدت جلوگیری می كرد و قرار بود كه این سخنرانی حتماً برگزار شود. ایشان عبا و عمامه را كنار گذاشت و باكت و شلوار سخنرانی كرد و تا ساواك آمد جریان را بفهمد از جلسه فرار كرد".

گسترش فعالیت های فرهنگی

شهید باهنر در دوران ممنوع المنبر بودن، ضمن اشتغال به امر اصلاح كتب درسی، فعالیت های فرهنگی و آموزشی دیگری را با كمك و مساعدت همفكران خود انجام می داد؛از جمله تاسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی. این دفتر موفق شده بود كه سالانه میلیون ها نسخه كتب مفید را منتشر كند و در چند ساله آخر پیش از انقلاب و به دنبال تعطیل شدن شركت انتشار، در واقع محلی بود برای مراجعه كسانی كه به دنبال كتب مفید اسلامی بودند. در این دوران هم چنین ایشان با كمك آیت الله موسوی اردبیلی كانون توحید را تاسیس كردند. این مركز تبدیل به كانون علمی تبلیغی مهمی در تهران شد. لازم به یادآوری است كه مهندس موسوی طرح ساختمان آن را تهیه نمود و با كمك و پشتیبانی شهید باهنر موفق به تكمیل و راه اندازی آن مجتمع عظیم شد.

هم چنین شهید باهنر در تاسیس مدرسه راهنمایی مفید و نیز در ایجاد مكتب امیرالمومنین، (جنب مسجد امیرالمومنین درخیابان نصرت) كه توسط آیت الله موسوی اردبیلی آغاز شده بود شركت داشت.

بطور خلاصه اهم فعالیت های فرهنگی ایشان در این دوران عبارت است از:

1- تاسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی

2- تاسیس و راه اندازی مدرسه راهنمایی مفید

3- تاسیس مكتب امیرالمومنین (ع)

4- تاسیس و بنای كانون توحید

5- راه اندازی و تاسیس مدرسه رفاه

دستگیری مجدد

در سال 1352 و به دنبال فعالیت های گسترده شهید باهنر و حساسیت و كنترل شدید ساواك بر اعمال و رفت و آمدهای ایشان، و به منظور تضعیف روحیه و تزلزل در اراده محكم ایشان در مبارزه علیه رژیم، دستگاه امنیتی شاه به طور مرتب و مكرر، نزدیكان به خصوص همشیره ایشان را دستگیر و مورد بازجویی قرار می داد و در بیابانهای اطراف تهران رها می كرد. به دنبال این قضایا و در پی گزارش یكی از اهالی محل مبنی بر تكثیر و توزیع اعلامیه در منزل شهید باهنر، بلافاصله ساواك به منزل ایشان یورش برده و ضمن بازرسی و توقیف برخی كتب، ایشان را دستگیر و پس از چند روز با اخذ تعهد آزاد كرد شهید باهنر خود در این باره می گوید: "یك جریان خانوادگی برای من پیش آمد. خواهری داشتم كه نزد ما زندگی می كرد و آمدند و او را دستگیر كردند و دستگیری های بسیار عجیبی بود.مرتب دستگیر می كردند و چند روز نگه می داشتند و گاهی در بیابان ها رها می كردند و گاهی در گوشه دیگری از شهر و عمدتا اصرارشان این بود كه روابط ما را بتوانند از او بپرسند كه ما با چه گروه هایی ارتباط داریم و چه جلساتی در منزل داریم و چه مسائلی را تعقیب می كنیم".

عضویت در كمیته تنظیم اعتصابات

یكی از كمیته های شورای انقلاب، كمیته اعتصابات بود. وظیفه این كمیته دامن زدن به اعتصابات بود و در مواردی كه در خصوص نیازهای ضروری مردم مشكلی به وجود می آمد این كمیته، چگونگی اعتصابات را تنظیم می كرد. به خصوص در جریان اعتصاب كارگران نفت مشكلاتی برای سوخت مردم به وجود آمد و بنا به دستور حضرت امام، شهید باهنر به عضویت این كمیته درآمد و با سفر به نقاط مختلف كشور به رتق و فتق امور مربوط به اعتصابات پرداخت.

 

عضویت در شورای انقلاب

اندیشه تشكلی به نام "شورای انقلاب" با توجه به شرایط خاص آن زمان در میان روحانیون معتمد امام وجود داشت. بحث جدی در این زمینه در سفری كه استاد شهید مرتضی مطهری به پاریس داشت با امام خمینی (ره) مطرح شد. بنا بر نوشته آقای هاشمی رفسنجانی: "... آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیم الشان انقلاب را مبنی بر تشكیل شورای انقلاب آوردند، حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی، موسوی اردبیلی، شهید باهنر و هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اولیه شورای انقلاب تعیین كرده و اجازه داده بودند كه افراد دیگر با نظر این پنج نفر اضافه شوند. در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد كه حتی الامكان تركیب شورا از اعضای روحانی و غیر روحانی به نسبت مساوی و نزدیك به هم باشد. "این شورا در آذر ماه 1357 شكل گرفت و با توجه به شرایط خاص كشور درزمان پیش از پیروزی انقلاب ،این شورا در هدایت و برنامه ریزی امورانقلاب و دادن مشورت های لازم به رهبر معظم انقلاب (امام خمینی ره) نقش مهمی ایفا می نمود.

تشكیل حزب جمهوری اسلامی

در سال 1357، پس از آزادی از زندان شهید باهنر و شهید بهشتی، به همراه برخی شخصیت های دیگر نسبت به تشكیل حزب جمهوری اسلامی اقدام نمودند و مرامنامه و اساسنامه آن را تهیه كردند و بدینوسیله تشكیلات حزب جمهوری اسلامی رسماً فعالیت خود را آغاز كرد. نقش ایشان در حزب بسیار تعیین كننده بود و در همه كارها با وی مشورت می شد. پس از شهادت شهید بهشتی در فاجعه خونین انفجار دفتر مركزی حزب در هفتم تیر ماه سال 60، شهید باهنر به دبیر كلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب گردید و این مسئولیت را تا زمان پذیرش پست نخست وزیری به عهده داشت.

نخست وزیری

به دنبال بركناری بنی صدر از مقام ریاست جمهوری و انتخاب شهید رجایی به عنوان ریاست جمهوری، بنا به پیشنهاد شهید رجایی، شهید دكتر باهنر در سال 1360 به عنوان نخست وزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی گردید. و مجلس نیز به نخست وزیر و وزرای وی رای اعتماد داد.

خصوصیات اخلاقی شهید باهنر

شهید بزرگوار دكتر باهنر در كنار تحصیل علوم و همت و تلاش خستگی ناپذیر در پیشرفت تحصیلی در زمینه كسب كمالات اخلاقی و اتصاف به اخلاق حسنه اسلامی، مجاهدات و مراقبت هایی را مبذول می داشت. در این زمینه گفتار مقام معظم رهبری بسیار گویاست: "... ایشان خصوصیات اخلاقی داشت كه نظیر آن را ما خیلی كم داریم؛ مرحوم شهید مطهری و بیش از ایشان شهید بهشتی بسیار شیفته خصوصیات اخلاقی دكتر باهنر بودند مهمترین خصوصیات ایشان این بود كه كار زیاد و مفید و جمع و جور را بدون هیچگونه تظاهر و هیجان ظاهری انجام می داد.مردی عمیق، صبور و بردبار، كم حرف، متین، پركار، جدی، صمیمی، صدیق و با صفا بود. ایشان در نوشتن خوش ذوق، ادیب و دارای نوشته ای آهنگین و زیبا بود. و به هر حال یك انسان كم نظیر و برجسته بود."

در مورد خصوصیات اخلاقی شهید باهنر، حجةالاسلام مهدوی كرمانی كه مدت های مدید با ایشان در مدرسه حجتیه هم حجره و هم بحث بوده اند نكات جالبی بیان می دارند: " بطور كلی برخورد شهید با كسانی كه نزد ایشان می آمدند بسیار صمیمی و دوستانه بود و حتی می توانم بگویم كه ایشان از برادر نیز نزدیكتر بودند و بسیار هم خودمانی صحبت می كردند. وی تا آنجا كه می توانست نمازش را اول وقت و با جماعت اقامه می كرد و معمولاً اول غروب در صحن مدرسه فیضیه به نماز جماعتی كه به امامت آیة الله اراكی تشكیل می شد حضور می یافت و ظهرها هم در نماز جماعتی كه به امام مرحوم آیة الله زنجانی برگزار می شد شركت می كرد و مدتی كه ما با هم بودیم چون با هم یك درس مشترك داشتیم و از طرفی آن درس بعد از اذان صبح تدریس می شد در مسجد حاضر شده باشیم و بدین ترتیب ایشان نماز صبح را نیز به امامت آیة العظمی مرعشی نجفی و یا آیة الله العظمی گلپایگانی اقامه می كرد و اعتقاد زیادی به نماز شب و زیارت جامعه كبیره و سایر ادعیه داشت كه در مواقع تنهایی به آنها مشغول بود هم چنین مواقعی كه به اتفاق دوستان به مسجد جمكران می رفتیم بیشتر اوقات پیاده بودیم و ایشان طبق دستورانی كه در آداب مسجد جمكران نوشته شده، كاملاً عمل به آنها را رعایت می كرد.

اصولاً از نماز شب و نمازهای مستحبی غفلت نمی كرد و حتی بعضی از دوستان ایشان، وی را برای اینكه چون زیاد به این گونه عبادات اهتمام می ورزید، به وی گوشزد می كردند كه مبادا از درسش كه مقصود اصلی است غافل شود، ولی ایشان با توجه به اینكه نماز و دعا را وسیله صفای قلب و موجب برقراری رابطه انسان با خدای خود می دانست معتقد بود به این صورت بهتر می تواند به درسش بپردازد و لذا از انجام این اعمال غفلت نمی كرد. ایشان بسیار بی آلایش بود.

 منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران(فورکیا)

http://daneshyaran.4kia.ir

تحقیق زندگینامه ملا صدرا (دانش یاران)


زندگینامه ملا صدرا

 

معرفی شخصیت:

محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدرالمتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهانگشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش ومعرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا, شیراز دارای حکومت مستقلی بود و حکمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید که ،‌ پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید تنها موهبتی که خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاک و زاهدرا بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی کرد که او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید که عالی ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی, صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقیملاصدرا توسط این دانشمند جهان دیده کم نظیر بنا نهاده شد. و تکمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد عهده دار گشت.از شاگردان او می توان به حاج ملاهادی سبزه زاری و ملامحسن فیض کاشانی اشاره کرد.

 

شرایط اجتماعی:

صدرالمتالهین حکیم خانه به دوشی بود که به جرم آزادگی روح و فکر مجبور شد تا از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه کتاب اسفار دلایل بیزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خود و عزلت و تصوف خویش را در کهک (روستایی دورافتاده در سی کیلومتری شهر مقدس قم) بیان داشته است.پس از بازگشت به شیراز شهرت صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حکمت از نواحی و اطرافبرای درک فیض به حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه اسفار می گوید: «..... به تدریج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج درمنظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت.

 

شخصیت فلسفی:

در زمان حیات ملاصدرا یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری کلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفتند. دلیل عمده گسترش این علم نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ‌ادبیات عرب،‌ریاضی، ‌نجوم و طب و دیگر علوم و همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط، معماری وکتیبه را می توان در شرایط اجتماعی آن دوران که خود زاییده شرایط سیاسی حاکم برکشور بود جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار ومرکزیت حکومت وقت امنیت و آزادی خاصی را حکمفرما ساخته بودکه شکوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت. صدرالدین محمد در علوم متعارف زمان و بویژه در فلسفه اشراق و مکتب مشاء‌ و کلام و عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت. او آثار فلسفی متفکرانی چون سقراط و فلاسفه هم عصراو، افلاطون، ‌ارسطو و شاگردانش و همچنین دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی را دقیقا بررسی نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسایل مبهم مکاتب را به خوبی دانست. او اگر چه از مکتب اشراق بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گرچه شاگرد مکتب مشا گردید لیکن هرگز مقید به این روش نشد. ملا صدرا پایه گذار حکمت متعالیه می باشد که حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است. ملاصدرا علاوه برسالک و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترین سالکین در فلسفه می باشد که با طی کردن مراحل مختلف گنجینه با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش کشف نمود که با نور جاودانی حقیقت می درخشد.

 

شخصیت عرفانی :

من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود وناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته حالی پنهان شدم. دل ازآرزوها بریدم و همراه شکسته دلان بر ادای واجبات کمر بستم. با گمنامی و شکسته حالی به گوشه ای خزیدم. دل از آرزوها بریدم و با خاطری شکسته به ادای واجبات کمر بستم وکوتاهیهای گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه کتابی تالیف نمودم. زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و .... نیازمند تصفیه روح و اندیشه و تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال،پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی که گوش می شنود و چشم می بیند چگونه چنین فراغتی ممکن است... ناچار از آمیزش و همراهی با مردم دل کندم و از انس با آنان مایوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم. آنگاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذرانده ام. سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن گونه ازطریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی و حقایق ربوبی و ودیعه های عرشی و رمز راز صمدی را با کمک عقل و برهان می دانستم با شهود و عیان روشن تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست.

 

بناي فلسفي ملاصدرا

تعبير حكمت متعاليه را عرفايی همچون قيصری، بسيار پيش از آنكه ملاصدرا آن را به كار برد، به استخدام گرفته اند. اين اصطلاح حتی در آثار بزرگان فلسفه مشاء (Prepatetic) نظير قطب الدين شيرازی نيز به چشم می خورد. اما با اين حال، معنايی كه آنان از اين تعبير قصد می كرده اند و بهره می برده اند به هيچ وجه به معنايی كه در آثار ملاصدرا و شاگردان او می يابيم يكی نيست. پيروان، اتباع و شاگردان ملاصدرا معنايی بسيار دقيق را بر اين اصطلاح بار كردند و آن را صرفاً به منظور اشاره به بنای فلسفی و ما بعدالطبيعی كه ملاصدرا تأسيس كرده بود به كار می بردند.از اين رو، تدقيق در معنا و ويژگی های كلی حكمت متعاليه قابل بررسی مجدانه است.

تعاليم فلسفی مبتنی بر شهود عقلی اصطلاح حكمت متعاليه از دو بخش تشكيل می شود: حكمت و متعاليه به معنی بلندمرتبه و رفيع (exalted). گرچه ملاصدرا خود اين اصطلاح را به كار برده است، ولی شهرت يافتن آن مديون شاگردان بی واسطه و مع الواسطه اوست كه از اين اصطلاح به عنوان نامی برای مكتب خاص استاد بهره جستند. يك نسل پس از ملاصدرا، ملاعبدالرزاق لاهيجی كه داماد و يكی از پرآواز ‌ترين شاگردان وی بود، فلسفه استادش را «حكمت متعاليه» خواند. در دوره قاجاريه دلالت اين اصطلاح بر مشرب صدرا، چنان رواج يافته بود كه سبزواری در كتاب شرح منظومه اصولاً هيچ حاجتی نمی ديد كه وجه تسميه مكتب استاد (مع الواسطه اش) را كه سبزواری می كوشد در مكتوباتش تعاليم او را شرح دهد ، بيان كند. اگر به آثار ملاصدرا نظر كنيم ، هيچ فقره ای را نمی يابيم كه او صراحتاً از مشرب فلسفی خود تحت عنوان حكمت متعاليه ياد كرده باشد. در واقع ملاصدرا اين اصطلاح را به منظور اشاره و ارجاع به دو كتابش تحت همين عنوان به كار می گيرد. يكی شاهكار او ، «الحكمه المتعاليه فی الاسفار العقليه الاربعه» و ديگری يكی از آخرين آثار يا شايد هم آخرين اثر اوست كه «الحكمه المتعاليه» نام دارد. حتی به كاربردن تعبير «الحكمه المتعاليه» دركتاب «الشواهد الربوبيه» به جای آن كه اشاره و ارجاعی باشد به طريقه فكری او ، ارجاعی است به همان آخرين كتابش. اين واقعيت كه تعبير حكمت متعاليه را شاگردان و پيروان او به عنوان توصيف آموزه ها و تعاليم ملاصدرا به كار گرفتند به اقرب احتمال مرهون دو عامل بوده است:

الف) نخست عنوان كتاب اسفار،كه متضمن جهان بينی و مكتبی خود ملاصدرا را كه به استناد آنها حكمت متعاليه است.

ب) دوم،نه فقط عنوان چند مجلد از نوشته های او، بلكه نام مكتبی است كه او پديد آورد.

هر چند كه بر اين نكته اخير نمی توان بالصراحه دليل و مدركی از آثار مكتوب يافت ، ولی امروزه همه اساتيد سنتی ممتاز اين مكتب در ايران اين مطلب را تأييد می كنند؛ اساتيدی كه همگی آنان سنت شفاهی و سينه به سينه ای را اخذ كرده اند كه مكمل آثار مكتوب صدراست و اين تأييد قوی ترين حجت است برای قبول نكته مذكور. به هر حال، تعبير حكمت متعاليه اينك بر مشرب خاصی در حكمت سنتی دلالت دارد كه ملاصدرا آن را تأسيس كرد. اين نام گذاری هم چيزی است كه در زمان خود او آغاز شد و تاكنون ادامه يافته است. بايد گفت كه عنوان حكمت متعاليه برای طريقه ملاصدرا، نه فقط بنا به دلايل تاريخی، بلكه به اين دليل كه اساس تعاليم او به تمام معنا هم حكمی و فلسفی است و هم مبتنی بر كشف و شهود عقلی وجود متعال و در نهايت بدان موجود رهبر است، مناسب ترين عنوان برای اين مشرب است. لذا ، تسميه اين مكتب به حكمت متعاليه هم وجه تاريخی دارد و هم وجه فلسفی.

 

آثار:

1- الحكمه العرشيه

2- الحكمه المتعاليه في الاسفار العظيمه الاربعه

3- المعه المشرقيه في الفنون المنطقيه

4- المبدا و المعاد

5- المشاعر

6- المظاهر الالهيه في الاسفار علوم الكامليه

7- الشواهد الربوبيه في مناهج السلوكيه

8- التصور و التصديق

9- الوريده القلبيه في معارفه الربوبيه

10-اسرار الايات و الانوار البينات

11-ديوان اشعار

12-حدوث العالم

13-اكسير العارفين في المعارفه طريق الحق و اليقين

14-اعجاز النعمين

15-كسرالاصنام الاجاهليه في ذم المتصوفين

16-مفاتيح الغيب

17-متشابهات القرآن

18-رساله سه اصل

 

وفات:

حکیم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا دربازگشت از آن سفر به سال 1050 ه .ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همان جا به خاک سپرده شد و اگر چه امروز اثری ازقبر او نیست اما عطردلنشین حکمت متعالیه از مرکب نوشته هایش همواره مشام جان را می نوازد .

منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران فورکیا

http://daneshyaran.4kia.ir /

تحقیق زندگینامه ریاضیدانان (دانش یاران)


زندگینامه ریاضیدانان

 

ارشمیدس

 

مقدمه

ارشمیدس دانشمند و ریاضیدان یونانی در سال 212 قبل از میلاد در شهر سیراکوز یونان چشم به جهان گشود و در جوانی برای آموختن دانش به اسکندریه رفت. بیشتر دوران زندگیش را در زادگاهش گذرانید و با فرمانروای این شهر دوستی نزدیک داشت. در اینجا سخن از معروفترین استحمامی است که یک انسان در تاریخ بشریت انجام داده است. در داستانها چنین آمده است که بیش از 2000 سال پیش در شهر سیراکوز پایتخت ایالت یونانی سیسیل آن زمان ارشمیدس مکانیک دان و ریاضیدان و مشاور دربار پادشاه یمرون یکی از معروفترین کشفهای خود را در خزینه حمام انجام داد.

 

کشفی در حمام

روزی که او در حمامی عمومی به داخل خزینه پا نهاد و در آن نشست و حین این کار بالا آمدن آب خزینه را مشاهده کرده ، ناگهان فکری به مغزش خطور کرد. او بلافاصله لنگی را به دور خود پیچید و با این شکل و شمایل به سمت خانه روان شد و مرتب فریاد می‌زد یافتم، یافتم. او چه چیزی را یافته بود؟ پادشاه به او مأموریت داده بود راز جواهر ساز خیانتکار دربار را کشف و او را رسوا کند. شاه هیرون بر کار جواهر ساز شک کرده بود و چنین می‌پنداشت که او بخشی از طلایی را که برای ساختن تاج شاهی به وی داده بود برای خود برداشته و باقی آن را با فلز نقره که بسیار ارزانتر بود مخلوط کرده و تاج را ساخته است.

 

هر چند ارشمیدس می‌دانست که فلزات گوناگون وزن مخصوص متفاوت دارند، ولی او تا آن لحظه اینطور فکر می‌کرد که مجبور است تاج شاهی را ذوب کند، آنرا به صورت شمش طلا قالب ریزی کند تا بتواند وزن آن را با شمش طلای نابی به همان اندازه مقایسه کند. اما در این روش تاج شاهی از بین می‌رفت، پس او مجبور بود راه دیگری برای این کار بیابد. در آن روز که در خزینه حمام نشسته بود دید که آب خزینه بالاتر آمد و بلافاصله تشخیص داد که بدن او میزان معینی از آب را در خزینه حمام پس زده و جابجا کرده است.

 

آزمایش و اثبات ناخالصی تاج شاهی (کشفی از رازهای طبیعت)

او با عجله و سراسیمه به خانه بازگشت و شروع به آزمایش عملی این یافته کرد. او چنین اندیشید که اجسام هم اندازه ، مقار آب یکسانی را جابجا می‌کنند، ولی اگر از نظر وزنی به موضوع نگاه کنیم یک شمش نیم کیلویی طلا کوچکتر از یک شمش نقره به همان وزن است (طلا تقریبا دو برابر نقره وزن دارد)، بنابراین باید مقدار کمتری آب را جابجا کند. این فرضیه ارشمیدس بود و آزمایشهای او این فرضیه را اثبات کرد. او برای این کار نیاز به یک ظرف آب و سه وزنه با وزنهای مساوی داشت که این سه وزنه عبارت بودند از تاج شاهی ، هم وزن آن طلای ناب و دوباره هم وزن آن نقره ناب.

 

او در آزمایش خود تشخیص داد که تاج شاهی میزان بیشتری آب را نسبت به شمش طلای هم وزنش پس می‌راند، ولی این میزان آب کمتر از میزان آبی است که شمش نقره هم وزن آن را جابجا می‌کند. به این ترتیب ثابت شد که تاج شاهی از طلای ناب و خالص ساخته نشده، بلکه جواهر ساز متقلب و خیانتکار آن را از مخلوطی از طلا و نقره ساخته است و به این ترتیب ارشمیدس یکی از چشمگیرترین رازهای طبیعت را کشف کرد. آن هم اینکه می‌توان وزن اجسام سخت را با کمک مقدار آبی که جابجا می‌کنند اندازه گیری کرد. این قانون (وزن مخصوص) را که امروزه به آن چگالی می‌گویند اصل ارشمیدس می‌نامند. حتی امروز هم هنوز پس از 23 قرن بسیاری از دانشمندان در محاسبات خود متکی به این اصل هستند.

 

فعالیت در حوزه‌های دیگر

ارشمیدس در رشته ریاضیات از ظرفیتهای هوشی بسیار والا و چشمگیری برخوردار بود. او منجنیقهای شگفت آوری برای دفاع از سرزمینهای خود اختراع کرد که بسیار سودمند افتاد. او توانست سطح و حجم جسمهایی مانند کره ، استوانه و مخروط را حساب کند و روش نوینی برای اندازه گیری در دانش ریاضی پدید آورد. همچنین بدست آوردن عدد نیز از کارهای گرانقدر وی است. او کتابهایی درباره خصوصیات و روشهای اندازه گیری اشکال و احجام هندسی از قبیل مخروط ، منحنی حلزونی و خط مارپیچ ، سهمی ، سطح کره «ماده غذایی» و استوانه نوشته ، علاوه بر آن او قوانینی درباره سطح شیب دار، پیچ ، اهرم و مرکز ثقل کشف کرد.

 

یکی از روشهای نوین ارشمیدس در ریاضیات بدست آوردن عدد بود، وی برای محاسبه عدد پی ، یعنی نسبت محیط دایره به قطر آن روشی بدست داد و ثابت کرد که عدد محصور مابین 7/1 3 و 71/10 3 است، گذشته از آن روشهای مختلف برای تعیین جذر تقریبی اعداد به دست داد و از مطالعه آنها معلوم می‌شود که وی قبل از ریاضیدانان هندی با کسرهای متصل یا مداوم متناوب آشنایی داشته است. در حساب روش غیر عملی و چند عملی یونانیان را که برای نمایش اعداد از علائم متفاوت استفاده می‌کردند، به کنار گذاشت و پیش خود دستگاه شمارشی اختراع کرد که به کمک آن ممکن بود هر عدد بزرگی را بنویسیم و بخوانیم.

 

دانش تعادل مایعات بوسیله ارشمیدس کشف شد و وی توانست قوانین آنرا برای تعیین وضع تعادل اجسام غوطه ور بکار برد. همچنین برای اولین بار برخی از اصول مکانیک را به وضوح و دقت بیان کرد و قوانین اهرم را کشف کرد.

 

ارشمیدس و دیگر دانشمندان دوران خود

ارشمیدس در مورد خودش گفته‌ای دارد که با وجود گذشت قرنها جاودان مانده و آن این است: «نقطه اتکایی به من بدهید، من زمین را از جا بلند خواهم کرد». عین همین اظهار به صورت دیگری در متون ادبی زبان یونانی از قول ارشمیدس نقل شده است، اما مفهوم در هر دو صورت یکی است. ارشمیدس هم چون عقاب گوشه گیر و منزوی بود، در جوانی به مصر مسافرت کرد و مدتی در شهر اسکندریه به تحصیل پرداخت و در این شهر دو دوست قدیمی یافت، یکی کونون (این شخص ریاضیدان قابلی بود که ارشمیدس چه از لحاظ فکری و چه از نظر شخصی برای وی احترام بسیار داشت) و دیگری اراتوستن که گر چه ریاضیدان لایقی بود، اما مردی سطحی به شمار می‌رفت که برای خویش احترام خارق العاده‌ای قائل بود.

 

ارشمیدس با کونون ارتباط و مکاتبه دائمی داشت و قسمت مهم و زیبایی از آثار خویش را در این نامه‌ها با او در میان گذاشت و بعدها که کونون در گذشت، ارشمیدس با دوستی که از شارگردان کونون بود مکاتبه می‌کرد. در سال 1906 ج.ل. هایبرگ مورخ دانشمند و متخصص تاریخ ریاضیات یونانی در شهر قسطنطنیه موفق به کشف مدرک با ارزشی شد.

 

این مدرک کتابی است به نام قضایای مکانیک و روش آنها که ارشمیدس برای دوست خود اراتوستن فرستاده بود. موضوع این کتاب مقایسه حجم یا سطح نامعلوم شکلی با احجام و سطوح معلوم اشکال دیگر است که بوسیله آن ارشمیدس موفق به تعیین نتیجه مطلوب می‌شد. این روش یکی از عناوین افتخار ارشمیدس است که ما را مجاز می‌دارد که وی را به مفهوم صاحب فکر جدید و امروزی بدانیم، زیرا وی همه چیز و هر چیزی را که استفاده از آن به نحوی ممکن بود بکار می‌برد تا بتواند به مسائلی که ذهن او را مشغول می‌داشتند حمله ور گردد.

 

دومین نکته‌ای که ما را مجاز می‌دارد که عنوان متجدد به ارشمیدس بدهیم روشهای محاسبه اوست. وی دو هزار سال قبل از اسحاق نیوتن و لایب نیتس موفق به اختراع حساب انتگرال شد و حتی در حل یکی از مسائل خویش نکته‌ای را بکار برد که می‌توان او را از پیش قدمان فکر ایجاد حساب دیفرانسیل دانست.

 

وداع با دنیا

زندگی ارشمیدس با آرامش کامل می‌گذشت، همچون زندگی هر ریاضیدان دیگری که تأمین کامل داشته باشد و بتواند همه ممکنات هوش و نبوغ خود را به مرحله اجرا در آورد. زمانی که رومیان در سال 212 قبل از میلاد شهر سیراکوز را به تصرف خود در آوردند، سردار رومی مارسلوس دستور داد که هیچ یک از سپاهیانش حق اذیت و آزار و توهین و ضرب و جرح این دانشمند و متفکر مشهور و بزرگ را ندارند، با این وجود ارشمیدس قربانی غلبه رومیان بر شهر سیراکوز شد. او بوسیله یک سرباز مست رومی به قتل رسید و این در حالی بود که در میدان بازار شهر در حال اندیشیدن به یک مسئله ریاضی بود، می‌گویند آخرین کلمات او این بود: دایره‌های مرا خراب نکن. به این ترتیب بود که زندگی ارشمیدس بزرگترین دانشمند تمام دورانها خاتمه پذیرفت، این ریاضیدان بی دفاع 75 ساله در 278 قبل از میلاد به جهان دیگر رفت.

 

 

خیام

 

غیاث الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقی بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبرتألیف کرد.

 

خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود.

 

در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.

 

بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.

 

دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد.

 

خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات "اصل توازی" (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.

 

استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند.

 

تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست.

 

اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال 517 هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و با مرگ او یکی از درخشان ترین صفحات تاریخ اندیشه در ایران بسته شد

 

 

 

 

آبل

 

 

نيلس هنريک آبل (1802-1829) يکي از پيشروترين رياضيدانان قرن نوزدهم و احتمالا بزرگترين نابغه

برخواسته از کشورهاي اسکانديناوي است. آبل همراه با معاصرانش, گاوس و کوشي, يکي از پيشگامان ابداع

رياضيات نوين بوده است, که مشخصة آن تأکيد بر اثبات دقيق است. زندگيش آميزة تندي بود از خوشبيني

شوخ طبعانه در هنگامي که تحت فشار فقر و گمنامي قرار داشت, و درقبال دستاوردهاي درخشان برجستة

فراوانش در عنفوان جواني, متواضع بود و در رويارويي با مرگي زودرس به آرامي تسليم بود.

آبل يکي از شش فرزند کشيش فقيري در يکي از روستاهاي نروژ بود. بيش از شانزده سال نداشت که

استعداد عظيمش آشکار شد و مورد تشويق يکي از معلمينش قرار گرفت, و چيزي نگذشت که به خواندن و

فهميدن کارهاي نيوتن, اويلر, و لاگرانژ پرداخت. وي به عنوان تفسيري در مورد اين تجربه, نکتة زير را بعدها

به نظر من اگر کسي بخواهد در رياضي پيشرفت کند, بايد به » : در يکي از يادداشتهاي رياضي خود نوشت

هجده سال بيش نداشت که پدرش مرد و خانواده را در تنگدستي .« مطالعة آثار اساتيد و نه شاگردان بپردازد

به جاگذاشت. آنها با کمک دوستان و همسايگان امرار معاش مي کردند و با کمک مالي چند تن از استادان,

اين پسر توانست در سال ۱۸۲۱ به طريقي وارد دانشگاه اسلو شود. نخستين پژوهشهاي او, که شامل حل

مسئلة کلاسيک منحني همزمان به وسيلة معادلة انتگرالي بود, در سال ۱۸۲۳ منتشر شد. اين اولين جواب

معادله اي از اين نوع بود, و راهگشايي براي پيشرفت وسيع معادلات انتگرالي در اواخر قرن نوزدهم و اوايل

را درقرن بيستم شد. او همچنين ثابت کرد که معادلة درجه پنجم ax^5+bx^4+cx^3+dx^2+ex+f=0

را در حالت کلي نمي توان مانند معادلات درجة پائينتر, برحسب راديکال حل کرد, و بدين ترتيب مسئله اي را

حل کرد که رياضيدانان را ۳۰۰ سال گرفتار کرده بود. او اثباتش را به خرج خود در جزوة کوچکي منتشر

کرد.

در اين رشد علمي, آبل بزودي از نروژ فراتر رفته و تصميم به ديار از فرانسه و آلمان گرفت. با حمايت دوستان

و استادانش تقاضايي به دولت داد, که پس از تشريفات و تأخيرهاي متعارف, بورسي براي يک مسافرت

طولاني علمي در قارة اروپا دريافت کرد. سال اول مسافرت خود به خارج را بيشتر در برلين گذراند. در آنجا

اينخوش شانسي بزرگ را داشت که با رياضيدانان آماتور جوان و پرشوري به نام اگوست لئوپولدکرل, مجلة

مشهورش به نام مجلة رياضيات محض و کاربردي برانگيخت. اين اولين مجلة ادواري جهان بود که کاملا به

پژوهشهاي رياضي اختصاص داشت. سه جلد اول آن شامل ۲۲ مقاله از آبل بود.

مطالعات اولية آبل در رياضيات منحصر به سنت قديم قرن هيجدهم بود که نمونه اش اويلر است. در برلين

تحت تأثير مکتب فکري جديدي قرار گرفت که توسط گاوس و کوشي رهبري مي شد, و بيشترين تأکيدش

بر استنتاج دقيق بود تا بر محاسبات مشروح. در آن زمان بجز کار عظيم گاوس روي سريهاي فوق هندسي,

کمتر اثباتي در آناليز بود که امروزه نيز معتبر به شمار آيد. همان طور که آبل در نامه اي به يکي از

دوستانش تشریح می کند: «اگر ساده ترين حالات را کنار بگذاريم, در تمام رياضيات حتي يک سري

بينهايت هم نمي توان يافت که مجموع آن دقيقًا تعيين شده باشد. به عبارت ديگر, مهمترين بخشهاي

رياضيات فاقد مبنا هستند»

در اين دوران وي نتيجة مطالعات کلاسيک خود را در مورد سريهاي دوجمله اي

نوشت و در آن نظرية عمومي همگرايي را بنا نهاد و اولين اثبات قانع کننده از صحت بسط اين سري را ارائه

کرد.

آبل جزوة مربوط به معادلات درجة پنجم خود را, به اميد آنکه به مثابة يک جواز عبور علمي به کار رود, براي

گاوس به گوتينگن فرستاده بود. ولي, گاوس به دليلي که روشن نيست بدون آنکه به آن حتي نظري بياندازد

آن را کنار گذاشت, زيرا ۳۰ سال بعد, پس از مرگش آن را سربسته در بين اوراقش يافتند. با تأسف براي هر

دو نفر, آبل احساس کرد که در مورد او کارشکني شده است, و تصميم گرفت بدون ملاقات با گاوس به

پاريس برود.

در پاريس با کوشي, لژاندر, ديريکله, و ديگران ملاقات کرد, ولي اين ملاقاتها سرسري بود و او آن طور که مي

بايست شناخته نشد. وي در آن زمان چندين مقالة مهم در مجلة کرل منتشر کرده بود ولي فرانسويان کمتر

از وجود اين مجلة ادواري مطلع بودند و آبل خجالتير از آن بود که با افراد تازه آشنا راجع به کارهاي خود

صحبت کند. اندکي پس از ورودش, اثر برجستة خود را تحت عنوان يادداشتي دربارة يک خاصيت کلي دستة

وسيعي از توابع متعالي که آن را شاهکار خود دانست, به پايان رساند. اين اثر شامل کشفي در مورد انتگرال

توابع جبري است که امروزه به نام قضية آبل مشهور است, و پايه اي براي نظرية بعديش راجع به انتگرال

آبل, و قسمت زيادي ازهندسة جبري به شمار مي رود. گفته مي شود که دهها سال بعد, هر ميت ضاکمن

از آبل آنقدر کار به جا مانده است که رياضيدانان را تا ۵۰۰ سال مشغول » : اشاره به اين يادداشت, گفته است

ژاکوبي قضية آبل را بزرگترين کشف حساب انتگرال در قرن نوزدهم توصيف کرد. آبل دستنوشتة خود «. کند

را به فرهنگستان فرانسه ارائه کرد. وي اميدوار بود که اين اثر بتواند توجه رياضيدانان فرانسه را به او جلب

کند, ولي او بيهوده صبر کرد تا کيسه اش خالي شد و مجبور شد به برلين برگردد. جرياني که اتفاق افتاد از

اين قرار بود: دستنوشت مزبور براي بررسي به کوشي و لژاندر داده شد, کوشي آن را به خانه برد و در جاي

نامربوطي گذاشت و آن را بکلي فراموش کرد و تا سال ۱۸۴۱ اقدام به انتشار اين اثر نشد, و در آن زمان نيز

قبل از آن که نمونه هاي چاپي آن خوانده شود گم شد. بالاخره نسخة اصلي مقاله در سال ۱۹۵۲ از فلورانس

سردرآورد. آبل در برلين اولين مقالة انقلابي خود را در مورد توابع بيضوي, موضوعي که سالها روي آن

کارکرده بود, به پايان رساند, و درحالي که سخت مقروض شده بود به نروژ برگشت.

او انتظار داشت در بازگشت, به استادي منصوب شود, ولي بازهم آرزوهايش نقش بر آب شدو با تدريس

خصوصي به امرار معاش پرداخت, و مدت کوتاهي نيز به عنوان معلم کمکي در يک مؤسسه گمارده شد.

دراين دوران يکسره مشغول کار بود و اغلب اوقات روي نظرية توابع بيضوي که آن را به عنوان عکس

انتگرالهاي بيضوي کشف کرده بود, کار مي کرد. اين نظريه بسرعت جاي خود را به عنوان يکي از رشته هاي

اصلي آناليز قرن نوزدهم, با کاربردهاي فراواني در نظرية ادعداد, فيزيک رياضي, و هندسة جبري, باز کرد. در

اين اثنا, آوازة شهرت آبل به همة مراکز رياضي اروپا رسيد و در رديف بزرگان رياضي جهان قرارگرفت, ولي

وي به خاطر گوشه گيريش از اين ماجرا بي خبر ماند. در اوايل سال ۱۸۲۹ مرض سلي که طي مسافرت به

آن مبتلا شده بود چنان پيشروي کرد که او را از کارکردن باز داشت, و در بهار همان سال, آبل در سن بيست

و شش سالگي درگذشت. کمي پس از مرگش, کرل در يادنامه اي به طعنه نوست که تلاشهاي آبل موفقيت

آميز بوده است, و آبل بايد به کرسي رياضي دانشگاه برلين منصوب شود.

کرل در مجلة خود آبل را چنين مي ستايد: «تمام آثارش حاوي نشانه هايي از نبوغ و قدرت فکري حيرت

انگيز است. مي توان گفت که او مي توانست با قدرتي مقاومت ناپذير از همة موانع بگذرد و به عمق مسئله

نفوذ کند... وجه تمايز او خلوص و نجابت ذاتي وي و نيز تواضع کم نظيري بود که ارزش او را به ميزان نبوغ

غيرعاديش بالا مي برد.» ولي, رياضيدانان, براي يادآوري مردان بزرگ رياضي روشهاي مختص خود به خود

دارند, و با گفتن معادلة انتگرالي آبل, انتگرالها و توابع آبل, گروههاي آبلي, سري آبل , فرمول مجموع جزئي

آبل, قضية حد آبل در نظرية سريعاي تواني, و جمع پذيري آبلي از او ياد مي کنند. کمتر کسي است که

اسمش به اين همه موضوع و قضيه در رياضيات نوين پيوند خورده باشد و آنچه وي در دوران يک زندگي

عادي مي توانست انجام دهد مافوق تصور است.

 

 

 

 

لاگرانژ

 

 

 

ژوزف لوئی لاگرانژ (1736-1813) از هندسه بيزار بود ولي کشفيات برجسته اي در حساب تغييرات و

مکانيک تحليلي دارد. وي همچنين در تدوين نظرية اعداد و جبر سهم داشت, و به آن جريان فکري که بعدًا

توسط گاوس و آبل تقويت گرديد, کمک کرد. زندگي رياضي وي را مي توان گسترش طبيعي کارهاي هم

عصر مسن تر و مهمتر وي يعني اويلر دانست, که در بسياري جهات کارهاي او را به پيش راند و آنها را

پالايش کرد.

لاگرانژ در تورينو از نياکان مختلط فرانسوي‐ ايتاليايي به دنيا آمد. در دوران کودکي به هنر و ادبيات بيش از

علوم علاقه داشت. اما هنوز در مدرسه بود که علاقة وي به رياضي, با خواندن مقاله اي از ادموند هالي در

مورد کاربردهاي جبر در نورشناسي, شعله ور گرديد. وي آنگاه يک دوره مطالعات مستقل را آغاز کرد, و

آنچنان بسرعت پيشرفت کرد که در سن ۱۹ سالگي در مدرسة سلطنتي نظام شهر تورينو به سمت استادي

منصوب گرديد.

آثار لاگرانژ در حساب تغييرات از اولين و مهمترين کارهاي اوست. در سال ۱۷۵۵ وي روش ضرايب خود را

براي حل مسئله هم پيراموني به اطلاع اويلر رساند. اين مسائل وي در روش ضرايب خود را براي حل مسئلة

هم پيراموني به اطلاع اويلر رساند. اين مسائل سالها در ذهن اويلر را ببعث مشغول کرده بود, چراکه از حد

روشهاي نيمه هندسي او فراتر بودند. اويلر بلافاصله پاسخ بسياري از سؤالاتي را که در انديشه اش بود

دريافت, ولي به لاگرانژ با مهرباني و گذشت قابل ستايش پاسخ گفت, و از انتشار کارخهاي خود صرفنظر کرد,

چنانکه در نامه به لاگرانژ مي نويسد:«از انتشار آنها خودداري کردم تا شما را از هيچ بخشي از افتخاراتي که

به مشا تعلق دارد محرم نکرده باشم» ادامه داد, و هم او و هم اويلر آن را در مورد بسياري از انواع جديد مسائل, بخصوص در مکانيک, به کار بردند.

در سال ۱۷۶۶ هنگامي که اويلر برلين را به قصد سن پترزبورگ ترک مي کرد, به فردريک کبير پيشنهاد کرد

که از لاگرانژ براي جانشيني وي دعوت به عمل آيد. لاگرانژ اين دعوت را پذيرفت و تا هنگام مرگ فردريک

در سال ۱۷۸۶ به مدت ۲۰ سال در برلين به سر مي برد. در اين مدت وي به طور گسترده در جبر و نظرية

اعداد کار مي کرد, و شاهکار خود, رسالة مکانيک تحليلي ( ۱۷۸۸ ) را, تحرير کرد, و در آن مکانيک عمومي را

يکپارچه کرد, و همچنانکه هميلتن از معادلات حرکت لاگرانژ, مختصات تعميم يافته, و مفهوم انرژي پتانسيل

نام برد.

بعد از مرگ فردريک, فضاي دربار پروس براي دانشمندان نسبتًا مطبوع شد, از اين رو لاگرانژ دعوت لويي

شانزدهم را براي عزيمت به پاريس پذيرفت, و در آنجا به وي آپارتماني در اوور واگذار کردند. لاگرانژ با وجود

آنهمه نبوغ عظيم, متواضع و بي تعصب بود. و گرچه همنشين اشراف و در واقع خود نيز يکي از آنها بود, در

طول ناآراميهاي انقلاب فرانسه مورد احترام و توجه همة احزاب بود. مهم ترين کار وي در اين دوران نقش

هدايت کننده و پيشتازش در ايجاد دستگاه متريک در مورد اوزان و مقادير است.

در رياضيات, وي سعي کرد تا پايه اي قابل قبول براي فرايندهاي اساسي آناليز عرضه کند, ولي اين تلاشها

عمدتًا بي ثمر ماند. در اواخر عمر, حس کرد که رياضيات به بن بست رسيده است و فيزيک, شيمي, زيست

شناسي, و ديگر علوم تواناترين مغزهاي آينده را به خود جلب خواهند کرد. اين بدبيني ممکن بود که از بين

رود, اگر وي مي توانست ورود گاوس و آيندگانش را به صحنه پيش بيني کند, کساني که قرن نوزدهم را به

غني ترين مرحلة تاريخ طولاني رياضيات تبديل کردند.

 

 

 

دکارت

رنه دکارت( Rene Decartes)، فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ عصر رنسانس در روز 31 ماه مارس 1596 میلادی، در شهرک لاهه از ایالت تورنِ(Touraine) فرانسه متولد شد. مادرش در سیزده ماهگی وی درگذشت و پدرش قاضی و مستشار پارلمان انگلستان بود.

 

دکارت در سال 1606 میلادی، هنگامیکه پسر ده ساله ای بود، وارد مدرسه لافلش(La Fleche) شد. این مدرسه را فرقه ای از مسیحیان به نام ژزوئیتها یا یسوعیان تاسیس کرده بودند و در آن علوم جدید را همراه با تعالیم مسیحیت تدریس می کردند. دکارت طی هشت سال تحصیل در این مدرسه، ادبیات، منطق، اخلاق، ریاضیات و مابعدالطبیعه را فرا گرفت. در سال 1611 میلتدی، دکارت در یک جلسه سخنرانی تحت عنوان اکتشاف چند سیاره سرگردان در اطراف مشتری، از اکتشافات گالیله اطلاع حاصل کرد. این سخنرانی در روح او که تاثیر فراوان گذاشت.

 

پس از اتمام دوره و خروج از لافلش، مدتی به تحصیل علم حقوق و پزشکی مشغول گردید، اما در نهایت تصمیم گرفت به جهانگردی پرداخته و آن گونه دانشی را که برای زندگی سودمند باشد، فرا بگیرد. به همین منظور، مدتی به خدمت ارتش هلند درآمد؛ چرا که فرماندهی آن را شاهزاده ای به نام موریس بر عهده داشت که در فنون جنگ و نیز فلسفه و علوم، مهارتی به سزا داشت و بسیاری از اشراف فرانسه دوست داشتند تحت فرمان او فنون رزمی را فرا بگیرند.

دکارت در مدتی که در قشون ارتش هلند بود، به علم مورد علاقه خود، یعنی ریاضیات می پرداخت.

 

در بهار سال 1619 میلادی از هلند به دانمارک و آلمان رفت و به خدمت سرداری به نام ماکسیمیلیان درآمد. اما زمستان فرا رسید و در دهکده نوبرگ(Neuberg) در حوالی رود دانوب، بی دغدغه خاطر و با فراغت تمام، به تحقیق در ریاضیات پرداخت و براهین تازه ای کشف کرد که بسیار مهم و بدیع بود و در پیشرفت ریاضیات، تاثیر به سزایی گذاشت.

 

پس از مدتی، به فکر یکی ساختن همه علوم افتاد و در شب دهم نوابر 1619 سه رویای امید بخش دید و آن ها را چنین تعبیر کرد که:

روح حقیقت او را برگزیده و از او خواسته تا همه دانش ها را به صورت علم واحدی در آورد.

این رویاها به قدری او را مشعوف ساخت که نذر کرد تا مقبره حضرت مریم را در ایتالیا زیارت نماید. وی چهار سال بعد به نذر خود وفا کرد.

 

از 1619 به بعد، چند سالی در اروپا به سیاحت پرداخت و چند سالی هم در پاریس اقامت کرد، اما زندگی در آن جا را که مزاحم فراغت خاطر خود می دید، نپسندید و در سال 1628 میلادی بار دیگر به هلند بازگشت و در آن دیار، تا سال 1649 میلادی، مجرد ، تنها و دور از هر گونه غوغای سیاسی و اجتماعی تمام اوقات خود را صرف پژوهش های علمی و فلسفی نمود.

تحقیقات وی، بیشتر تجربه و تفکر شخصی بود و کمتر از کتاب استفاده می کرد.

 

در سپتامبر 1649 به دعوت کریستین، ملکه سوئد برای تعلیم فلسفه خویش به دربار وی در استکهلم رفت. اما زمستان سرد این کشور اسکاندیناوی از یک سو و ضرورت سحرخیزی در ساعت پنج بامداد برای تعلیم ملکه از سوی دیگر، دکارت را که به این نوع آب و هوا و سحرخیزی عادت نداشت، به بیماری ذات الریه مبتلا ساخت.

< سرانجام، رنه دکارت در 11 فوریه سال 1650 در همان جا درگذشت و پس از مدتی، جسدش به فرانسه انتقال یافت.

 

دکارت از دانشمندان و فیلسوفان بزرگ تاریخ به حساب می آید. او قانون شکست نور را در علم فیزیک کشف کرد و هندسه تحلیلی را در ریاضیات و هندسه بنا نهاد.

در تاریخ فلسفه غرب ، فلسفه جدید با دکارت آغاز می کنند.

 

 

مونژ

گاسپار مونژ در سال 1746 در شهر کوچک بون واقع در فرانسه متولد شد. مونژ که فرزند کاسب دوره گردی بود در 16 سالگی به تیزکردن چاقو و قیچی و غیره می پرداخت وی با وسایلی که به دست خود ساخته بود نقشه بزرگی از وطن خود تهیه کرد که مورد توجه و تحسین فراوان واقع شد و نقشه او را در فرمانداری نصب کردند.

 

معلمین او پس از مشاهده نقشه گفتند او داناتر از آن است که شاگرد ما باشد و او را برای تدریس فیزیک به مدرسه کشیشان شهر لیون فرستادند وی دستیار شارل بوسو، استاد ریاضیات، شد در سال 1768 مونژ جانشین او شد اگر چه مقام استادی نداشت سال بعد به عنوان مدرس فیزیک تجربی در مدرسه جای آبه نوله را گرفت در این سمتهای دو گانه که قسمتی از آن اختصاص به هدفهای علمی داشت مونژ نشان داد که ریاضیدان و فیزیکدانی توانا، طراحی با استعداد، آزمایگشری ماهر و معلمی در تراز اول است. مونژ به مطلعه بعضی از شاخه های هندسه دوباره جان بخشید و کار وی نقطه شروع شکوفایی فوق العاده آن رشته در سده 19 بود علاوه بر این پژوهشهای وی به رشته های دیگر تحلیل ریاضی کشیده شد خصوصاٌ به نظریه معادلات دیفرانسیل جزئی و مسائل فیزیک، شیمی و فناوری. مونژ که معلمی نامدار و رئیس مدرسه ای بی نظیر بود، مسئولیتهای مهم اداری و سیاسی را در طول انقلاب و دوره امپراطوری بر عهده گرفت بنابراین وی یکی از مبتکرترین ریاضیدانان عصر خود بود مونژ خیلی زود کارهای شخصی خود را آغاز کرد پژوهشهای وره جوانی او(1766 – 1772) بسیار متنوع اما جلوه دهنده خصوصیاتی بودند که نشانه استعداد کامل وی بود: از جمله حس تند و تیز درک واقعیت هندسی، علاقه به مسائل علمی، توانایی عظیم تحلیلی و توجه به جنبه های متعدد تحلیلی هندسی. در جریان سالهای 1777 تا 1780 مونژ عمدتاٌ به فیزیک و شیمی علاقه مند بود و مقدمات تهیه آزمایشگاه شیمی مجهزی را برای مدرسه مهندسی فراهم آورد انتخاب شدنش به عضویت فرهنگستان علوم به عنوان هندسه دان دستیار در سال 1780 زندگی مونژ را دگرگون ساخت زیرا وی را مجبور کرد که بر اساس منظمی در پاریس اقامت کند در پاریس در طرحهای فرهنگستان شرکت کرد و مقاله هایی در باره فیزیک و شیمی و ریاضیات تنظیم و عرضه نمود فهرستی از مطالبی که به فرهنگستان تقدیم کرد گواه بر تنوع آنها است: ترکیب اسید نیتریک، ا=تولید سطوح منحنی، معادلات تفاضلی متناهی و معادلات دیفرانسیل جزئی، انعکاس مضاعف و ساختار اسپات اسبند، ترکیب آهن، فولاد و چدن و تاثیر جرقه های برقی و بر گاز بیو کسید کربن، پدیده موئینگی و علل بعضی از پدیده های هواشناختی و بررسی در نور شناسی فیزولوژیک.

 

وقتی انقلاب در 1789 آغاز شد مونژ در زمره شناخته شده ترین دانشمندان فرانسوی بود او که عضو بسیار فعال فرهنگستان علوم بود شهرتی در ریاضیات و فیزیک و شیمی کسب کرده بود به عنوان ممتحن دانشجویان افسری نیروی دریایی، شاخه ای از مدارس نظامی فرانسه را رهبری می کرد که در آن زمان عملاٌ تنها مؤسسات نظامی بودند که تعلیمات علمی شایسته ای به دانشجویان خود می دادند و این مقام وی را، در هر بندری که از آن دیدار می کرد با دیوانسالارانی در تماس می گذاشت که اندکی بعد تحت مدیریت او قرار می گرفتند این مقام همچنین وی را قادر ساخت که معدنهای آهن، کارخانه ذوب آهن و کارخانه های دیگر را ببیند و بدین ترتیب در کار فلز پردازی و مسائل فناوری خبره و صاحب نظر شود علاوه بر این اصلاح مهمی که در 1776 در روش تعلیم در مدارس نیروی دریایی انجام داده بود وی را برای تلاشهایی آماده ساخت کهدر زمان انقلاب برای تازه کردن روشهای علمی و فنی بر عهده گرفت در سال 1794 مسئولیت تاسیس مدرسه مرکزی کارهای عامه(که بعداٌ به مدرسه پلی تکنیک تبدیل شد) به وی محول گردید مونژ مه در سال 1794 به عنوان معلم هندسه ترسیمی منصوب شد بر عمل تربیت سرکارگران آینده نظارت کرد و هندسه ترسیمی را در دوره های انقلابی که برای تکمیل تربیت دانشجویان آینده طراحی شده بودند تدریس نمود و یکی از فعالترین عضوهای شورای مدیریت بود. این مدرسه پس از دو ماه تاخیر که بر اثر مشکلات سیاسی پیش آمد در سال 1795 به نجومی منظم شروع به کار کرد. هر چند وظایفی که به عنوان سناتور به عهده مونژ محول شد موجب گردید که او چند بار از درسهایش در مدرسه پلی تکنیک دور شود از علاقه شدیدش به مدرسه هیچ کاسته نشد مراقبت دقیق در پیشرفت دانشجویان داشت و کارهای پژوهشی انان را دنبال می کرد و دقت خاصی به برنامه تعلیمات مبذول داشت بیشتر آنچه مونژ در این دوره منتشر کرد برای دانشجویان مدرسه پلی تکنیک نوشته شده بود موفقیت گسترده کتاب او بنام«هندسه ترسیمی) (1799) باعث اشاعه سریع این شاخه جدید هندسه هم در فرانسه و هم در خارج از آن شد. این اثر چند بار چاپ شد.

 

کار عملی مونژ ریاضیات(شاخه های گوناگون هندسه و تحلیل ریاضی) فیزیک، مکانیک و نظریه ماشینها را در می گرفت اگر چه اطلاع از جزئیات خدمات مونژ به فیزیک بسیار ناچیز است زیرا وی هرگز اثر عمده ای در این زمینه منتشر نساخت خدمات اصلی وی متمرکز بودند بر نظریه گرما، صوت، برق ساکن، نور شناسی(نظریه سرابها) مهمترین پژوهش مونژ در شیمی مربوط بود به ترکیب آب. خیلی زود، در سال 1781 وی ترکیب اکسیژن با ئیدروژن را در لوله اکسیژن سنج تحقق بخشید و در سال 1783 – همزمان با لاووازیه و بی ارتباط با او – آب را ترکیب کرد. با این که اسباب مونژ بسیار ساده تر بود نتایج اندازه گیریهایش دقیقتر بودند. در قلمرو تجربی در سال 1784 مونژ با همکاری کلوله برای نخسین بار موفق شد که گازی را مایع سازد و آن انیدرید سولفور(بیوکسیدگوگرد) بود.

 

سراجام بین سالهای 1786 و 1788 مونژ با برتوله و اندر مونه در اصول فلز پردازی و ترکیب آهن و چدن و فولاد به پژوهش پرداخت. مونژ مردی شجاع و از دوستان ناپلئون بود و در سال 1798 به اتفاق او به کشور مصر رفت در این سفر ناپلئون نتوانست او را از شرکت در حمله به اسکندریه منصرف سازد.

 

بعد از آنکه ناپلئون روانه سنت هلن گردید مخترع هندسه ترسیمی و ایجاد کننده اصلی مدرسه پلی تکنیک هم تمام عناوین خود را از دست داد و از آکادمی رانده شد. مونژ در 28 سال 1818 در 72 سالگی در پاریش درگذشت مخترع هندسه ترسیمی میراثی عظیم از خود به جا گذاشت زیرا ساختن ماشینهای مدرن و عمارات عظیم بدون کمک آن ممکن نیست.

 

 

لاپــــــــلاس

پيرسيمون دولاپلاس (1749-1828) رياضيدان و منجم نظري فرانسوي و در زمان خود آنچنان مشهور بود

که نيوتن فرانسه خوانده مي شد. علاقة اصلي او در طول زندگيش مکانيک سماوي, نظرية احتمال, و ارتقاءمقام بود.

در سن بست و چهار سالگي عميقًا درگير جزئيات کاربرد قانون گرانش نيوتن در کل منظومة شمسي بود که در آن, سيارات و اقمار آنها تحت تأثير خورشيد نيستند, بلکه به اشکال درهم و پيچيده اي در يکديگر تأثيردارند. حتي نيوتن معتقد بود که گاهي مداخلة الهي لازم است تا از پيدايش بي نظمي در اين سازو مکارپيچيده جلوگيري شود. لاپلاس تصميم گرفت که دلايل علمي اين موضوع را جستجو کند, و موفق شد ثابت کند که يک منظومة شمسي ايده آل در رياضيات عبارت است از دستگاه ديناميکي پايداري که همواره بدون تغيير بماند. اين دستاورد تنها يکي از پيروزيهاي فراوان اوست که در اثر بزرگ و تاريخيش تحت عنوان مکانيک سماوي (که در پنج مجلد از سال ۱۷۹۹ تا ۱۸۲۵ انتشار يافت), آمده است. در اين اثر کارهاي چندين نسل از رياضيدانان برجسته راجع به گرانش گردآوري شده است. متأسفانه به خاطر شهرت آينده اش, همة مراجع مربوط به اکتشافات پيشينيان و معاصران خود را حذف کرد, و امکان اين توهم را به وجود آورد که همة اين مطالب و نظرات, متعلق به خو اوست. حکايات زيادي در رابطه به اين کاوش ذکر شده است. يکي از مشهورترين آنها حاکي از زماني است که ناپلئون براي نشان دادن نقطة صعي از لاپلاس, به او اعتراض کرد که چرا کتاب قطوري راجع به دستگاه جهان نوشته است بدون اينکه حتي مکانيک سماوي او براي نسلهاي بعدي به جا ماند توسعة همه جانبة نظرية پتانسيل است, که در رشته هاي متعددي از علوم فيزيکي, از گرانش و مکانيک سيالات گرفته تا الکترومغناطيس و فيزيک اتمي, وسيعًا مطرح مي باشد. باوجود اينکه لاپلاس انديشة پتانسيل را از لاگرانژ گرفت بدون اينکه ذکري از اين امر به ميان آورد, ولي اين نظريه را مورد استفادة آنچنان گسترده اي قرار دارد که از آن زمان, معادلة ديفرانسيل نظرية پتانسيل همواره به معادلة اساسي لاپلاس مشهور بوده است.

شاهکار ديگر او رسالة نظرية تحليلي احتمالات ( ۱۸۱۲ ) بود, که آن کشفيات چهل سالة خود را در مورد

احتمال تنظيم کرد. وي باز هم فراموش کرد از نظرات فراوان ديگران که با نظرات خود درآميخته بود, ذکري

به ميان آورد, ولي با اين وجود متفق القول اند که کتابش در اين زمينه بزرگترين اثري است که در اين

قسمت از رياضي نوشته شده است. وي در مقدمة اين کتاب مب گويد:«نظرية احتمال اساساً چيزي نيست مگر برداشت معمولي که به صورت محاسبه درآمده است.» ممکن است چنين باشد, ولي ۷۰۰ صفحة آناليز بغرنج بعدي, که در آن آزادانه از تبديلات لاپلاس, توابع مولد, و بسياري ابزار غير ابتدايي ديگر استفاده کرده است, به گفتة بعضي, از نظر پيچيدگي حتي از کتاب مکانيک سماوي نيز فراتر مي رود.

بعد از اتقلاب فرانسه, استعداد سياسي و حرص لاپلاس براي کسب مقام به اوج خود رسيد. هم ميهنانش ازبي ثباتي و اطاعت وي در امر سياست به تمسخر ياد مي کنند. اين بدان معناست که هر وقت تغييري درحکومت پيش آمد (که در آن زمان زياد رخ مي داد) لاپلاس با تغيير اصول معتقدات خود بآرامي با محيط ساگار مي شد‐ او بين جمهوريخواهي شديد و مداحي از سلطنت در نوسان بود‐ و هر بار به شغلي بهتر وعنواني مهمتر دست مي يافت. مناسب است که او را با نمايندة قلابي پاپ در بري که در ادبيات انگليسي آمده است مقايسه کنيم, که دوبار کاتوليک و دوبار پروتستان مي شد. مي گويند نمايندة پاپ در جواب اتهام رنگ عوض کردن گفته است:«نه, اين طور نيست, زيرا گرچه مذهب خود را تغيير مي دادم ولي يقينًا به اصل خود پاي بند بوده ام, اصلي که حکم مي کند من بايد تا پايان عمر اسقف در بري باقي بمانم.»

لاپلاس براي جبران خطاهايش, همواره در کمک و تشويق دانشمندان جوانتر دست و دل باز بود. او گاه و

بيگاه به مرداني مانند گيلوساک شيميدان, هامبولد جهانگرد و طبيعي دان, پواسون فيزيک دان, و خصوصًا,کوش جوان, که يکي از بزرگترين سازندگان رياضيات قرن نوزدهم شد, در پيشبرد کارشان کمک مي کرد.

 منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران فورکیا

http://daneshyaran.4kia.ir /

تحقیق زندگینامه قیصر امین‏ پور(دانش یاران)


قیصر امین‏پور متولد دوم اردیبهشت 1338 دزفول است .وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .

در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد.

در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.

اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.

در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مى‏آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه‏اى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مى‏گیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مى‏شود. »

"آینه ‏هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امین‏پور را بازتاب مى‏دهد؛ در این مرحله امین‏پور به درک روشن‏ترى از شعر و ادبیات مى‏رسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشه‏اى مى‏دهد که در ساختارى نو عرضه مى‏شود. آینه ‏هاى ناگهان، امین‏پور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مى‏کند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مى‏شود.

در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امین‏پور با عنوان "آینه ‏هاى ناگهان 2"منتشر مى‏شود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتاب‏هاى درسى به عنوان نمونه ‏هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مى‏آید.

در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه ‏هایى مى‏شود که زمزمه لب‏هاى پیر و جوان مى‏گردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امین‏پور نشان مى‏دهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مى‏سپارد که در سال 78 به بازار مى‏آید. "گل‏ها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امین‏پور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ‏هاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبه‏رو شد.

دکتر قیصر امین ‏پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ، و هم‏اکنون ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کند وبه کارهاى پژوهشى مشغول است.

 

ویژگی سخن

قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست. از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر "به قول پرستو" و "مثل چشمه- مثل رود" آوازه خوبی دارند.

در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:

چرا مردم قفس را آفریدند؟ ----- چرا پروانه را از شاخه چیدند؟

چرا پروازها را پر شکستند؟----- چرا آوازها را سر بریدند؟

قالبهای مورد علاقه همین پور عبارتند ار:چهارپاره – غزل – دو بیتی- قالب نیمایی- مثنوی

 

ویژگی های شعری

الف: مضمون بکر

هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد. (مثل شاعران سبک هندی)

ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.

مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا- حضور لاله ها- لحظه شعر گفتن

ب: اندیشه های نو

یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند.

قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت.

در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.

 


ج: زبان امروزی

امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.

 

د: گوناگونی موضوعات

موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.

 

هـ : وزن

یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.

 

نمونه شعر

خلاصه خوبیها برای امام خمینی، از کتاب تنفس صبح

لبخند تو خلاصه خوبیهاست ----- لختی بخند خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است ----- صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها----- هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی----- از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان----- آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن----- ای آن که ارتفاع تو دور از ماست

 

قصیر امین پور، در حوزه ی شعر کودک و نوجوان نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه ی شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)- به قول پرستو(1375)- تنفس صبح(1363)- در کوچه انقلاب (1363)

 

غنچه با دل گرفته گفت:

زندگی

لب زخنده بستن است

گوشه ای درون خود نشستن است

گل به خنده گفت

زندگی شکفتن است

با زبان سبز راز گفتن است

گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد

تو چه فکر میکنی

کدام یک درست گفته اند

من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است

هر چه باشد اوگل است

گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!

آثار

1- تنفس صبح

2- در کوچه آفتاب

3- مثل چشمه ، مثل رود

4- ظهر روز دهم

5- آینه‏ های ناگهان

6- گل‏ها همه آفتابگردانند

7- گزینه اشعار « مروارید »

8- بی بال پریدن

9- طوفان در پرانتز

10- به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان »

11-سنت و نو آوری در شعر معاصر

گاه شمار زندگي و آثار قيصر امين‏پور:

1338 - تولد در گتوند ‌خوزستان . دوم ارديبهشت

44 - 1343 - تحصيل در مكتبخانه

49-1345 – تحصيلات ابتدايي در گتوند

57-1350 – تحصيلات دوره راهنمايي و دبيرستان در دزفول

1357- پذيرفته شدن در رشته دامپزشكي دانشگاه تهران

1358- انصراف از رشته دامپزشكي و ورود به دانشگاه تهران ، همكاري در شكل گيري حوزه انديشه و هنر اسلامي

71-1360 – دبيري شعر هفته‏نامه سروش

62-1360 – تدريس در مدرسه راهنمايي

1363 – انتشار كتابهاي ”تنفس صبح ”و” در كوچه آفتاب”

1363 – تغيير رشته به ادبيات فارسي دانشگاه تهران

1365 – انتشار ”طوفان در پرانتز” ( نثر ادبي ) و منظومه ”ظهر روز دهم” ( براي نوجوانان )

1366- بيرون آمدن از حوزه هنري ، آغاز دوره كارشناسي ارشد ادبيات

1367 – سردبيري ماهنامه ادبي – هنري سروش نوجوانان و آغاز تدريس در دانشگاه الزهرا

1368- انتشار ”مثل چشمه مثل رود” ( براي نوجوانان ) ، جايزه نيما يوشيج ( مرغ آمين بلورين ) ، همكاري در تشكيل دفتر شعر جوان

1369 – آغاز دوره دكتراي ادبيات فارسي

1370 – انتشار ”بي بال پريدن” ( نثر ادبي براي نوجوانان ) ، آغاز تدريس در دانشگاه تهران ، انتشار ”گفتگو‏هاي بي گفت و گو”

1372- انتشار ”آينه‏هاي ناگهان”

1375- انتشار ”به قول پرستو” ( براي نوجوانان)

1376- دفاع از رساله پايان‏نامه دكترا با عنوان ”سنت و نوآوري در شعر معاصر ”

1378- انتشار ”گزينه اشعار”

1380- انتشار ”گلها همه آفتابگردانند”

1382- برگزيده شدن به عنوان عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي

1383-انتشار" سنت و نوآوری در شعر معاصر"

1385-انتشار "شعر کودکی"

1386-انتشار"دستور زبان عشق"

منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران

daneshyaran.4kia.ir 

تحقیق زندگینامه قیصر امین‏ پور(دانش یاران)
انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۵

تحقیق زندگینامه حضرت امام محمد تقي عليه السلام(دانش یاران)


زندگینامه حضرت امام محمد تقي عليه السلام

 

امام نهم شيعيان حضرت جواد ( ع ) در سال 195 هجرى در مدينه ولادت يافت .

نام نامياش محمد معروف به جواد و تقى است .

القاب ديگرى مانند : رضى و مقتى نيز داشته , ولى تقى از همه معروفترميباشد . مادر گرامياش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است . امام محمد تقى ( ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود .

پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأ ئمه ( ع ) انتقال يافت .

مأ مون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى ونفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت , سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد .

از اينجا بود كه مأ مون نخستين كارى كه كرد , دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد ( ع ) درآورد , تا مراقبى دايمى و از درون خانه , برامام گمارده باشد .

رنجهاى دايمى كه امام جواد ( ع ) از ناحيه اين مأ مور خانگى برده است , در تاريخ معروف است .

از روشهايى كه مأ مون در مورد حضرت رضا ( ع ) به كار ميبست , تشكيل مجالس بحث و مناظره بود .مأ مون و بعد معتصم عباسى ميخواستند از اين راه -به گمان باطل خود - امام ( ع ) را در تنگنا قرار دهند .در مورد فرزندش حضرت جواد ( ع ) نيز چنين روشى را به كار بستند .به خصوص كه در آغاز امامت هنوزسنى از عمر امام جواد ( ع ) نگذشته بود .

مأ مون نميدانست كه مقام ولايت وامامت كه موهبتى است الهى , بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد .

حضرت جواد ( ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذربود , و در دورهاى كه فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران , زندگى ميكردند و علوم و فنون سايرملتها پيشرفت نموده و كتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرارگرفته بود , با كمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت كه ازسرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود , احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت .

امام جواد ( ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت , و شاگردان و اصحاب برجستهاى داشت كه : هريك خود قلهاى بودند ازقله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند : ابن ابى عمير بغدادى , ابوجعفر محمد بن سنان زاهرى , احمد بن ابى نصربزنطى كوفى , ابوتمام حبيب اوس طائى , شاعر شيعى مشهور , ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى كه در قرن سوم هجرى ميزيستهاند .

اينان نيز ( همچنان كه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود ) هركدام به گونهاى مورد تعقيب و گرفتارى بودند . فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند .

عبدالله بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحيد و .. به او گفتند قانع نشد و گفت ميخواهم عقيده سياسى او را نيز بدانم .

ابوتمام شاعر نيز از اين امر بيبهره نبود , اميرانى كه خود اهل شعر وادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود , چنانكه درتاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

اگر كسى شعر او را براى آنان , بدون اطلاع قبلى , مينوشت و آنان از شعر لذت ميبردند و آن را ميپسنديدند , همين كه آگاه ميشدند كه از ابوتمام است يعنى شاعر شيعى معتقد به امام جواد ( ع ) و مروج آن مرام , دستور ميدادند كه آن نوشته را پاره كنند .ابن ابى عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز درزمان هارون و مأ مون , محنتهاى بسيار ديد , او را سالها زندانى كردند , تازيانهها زدند .كتابهاى او را كه مأ خذ عمده علم دين بود , گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدين سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضيلت رفتار ميكرد و چه ظالمانه

 

شهادت حضرت جواد ( ع )

اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولى رنگ و بويش مشام جانها را بهرهمند ساخت .

آثار فكرى و رواياتى كه از آن حضرت نقل شده ومسائلى را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتى كه از آن حضرت بر جاى مانده , تاابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .

دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال ودوره امامتش 17 سال بوده است .

معتصم عباسى از حضرت جواد ( ع ) دعوت كرد كه از مدينه به بغداد بيايد .

امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد .

معتصم كه عموى ام الفضل زوجه حضرت جواد بود , با جعفر پسر مأ مون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

علت اين امر - همچنان كه اشاره كرديم - اين انديشه شوم بود كه مباداخلافت از بنى عباس به علويان منتقل شود .از اين جهت , درصدد تحريك ام الفضل برآمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستى , و احترامت از هرجهت لازم است و شوهر تو محمد بن على الجواد , مادر على هادى فرزند خود را برتو رجحان مينهد .

اين دو تن آن قدر وسوسه كردند تا ام الفضل - چنان كه روش زنان نازاست -تحت تأ ثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شدو به تحريك و تلقين معتصم و جعفر برادرش , تسليم گرديد .

آنگاه اين دو فردجنايتكار سمى كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روى دو جهان , ام الفضل , آنها را به شوهرش بخوراند .

ام الفضل طبق انگور را دربرابر امام جواد ( ع ) گذاشت , و از انگورهاى تعريف و توصيف كرد .

و حضرت جواد ( ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار كرد .

امام جواد ( ع )مقدارى از آن انگور را تناول فرمود .

چيزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدى بر آن حضرت عارض گشت .ام الفضل سيه كاربا ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان , پشيمان و گريان شد ; اما پشيمانى سودى نداشت .حضرت جواد ( ع ) فرمود : چرا گريه ميكنى , اكنون كه من را كشتى گريه توسودى ندارد .

بدان كه خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردى مبتلاكند و به روزگارى بيفتى كه نتوانى از آن نجات يافت .در مورد مسموم كردن حضرت جواد ( ع ) قولهاى ديگرى هم نقل شده است .

 

زنان و فرزندان حضرت جواد ( ع )

زن حضرت جواد ( ع ) ام الفضل دختر مأ مون بود .

حضرت جواد ( ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت .

حضرت امام محمد تقى زوجه ديگرى مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است .

فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشتهاند بدين شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى ( هادى )

2 - ابواحمد موسى مبرقع

3 - ابواحمد حسين

4 - ابوموسى عمران

5 - فاطمه

6 - خديجه

7 - ام كلثوم

8 - حكيمه حضرت جواد ( ع ) مانند جدهاش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسررنج و مظلوميت داشت .

بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نور افشانى كند . امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه .به سراى جاويدان شتافت .

قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر زيارتگاه شيعيان است.

 منابع

سایت کمک آموزشی دانش یاران

daneshyaran.4kia.ir 

 

تحقیق زندگینامه حضرت امام محمد تقي عليه السلام(دانش یاران)
انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۵

کامل ترین وبه روز ترین سایت ایرانی راهنمایی برای تحقیقات دانش آموزی و دانشجویی

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما